3 . پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله على عليه السلام را خواست
طبق آن چه كه در تاريخ آمده است، ابوبكر و ديگران در منطقه جرف بودند،1 پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله براى مسلمانان نماز مى خواند و على عليه السلام نزد آن حضرت بود; زيرا كه هيچ كس ذكر نكرده است كه آن بزرگوار به او فرمان حركت با اُسامه را داده باشد.
تا اين كه بيمارى آن حضرت شدّت يافت و قادر به خارج شدن از خانه نبود. از اين رو بلال عرض كرد: اى رسول خدا! پدر و مادرم به فدايت! چه كسى براى مردم نماز بخواند؟2
در اين موقع بود كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله على عليه السلام را خواست. و اين گونه فرمود:
ابعثوا إلى علي فادعوه.
كسى را نزد على بفرستيد و او را فرا خوانيد.
عايشه گفت: ابوبكر را برايتان صدا بزنيم؟
حفصه گفت: عمر را برايتان صدا بزنيم؟…
على عليه السلام صدا زده نشد; ولى آن ها حاضر شدند و يا آن ها را احضار كردند]![ پس همگى نزد آن حضرت جمع شدند. رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:
انصرفوا، فإن تك لي حاجة أبعث إليكم.
برويد، اگر حاجتى داشتم در پى شما مى فرستم.
آن ها رفتند.3
به طور قطع پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله على عليه السلام را مى خواست نه شخص ديگرى از مردم را، و چگونه آنان را مى خواست در حالى كه به آن ها دستور داده بود كه همراه اسامه حركت كنند و حضرتش از دستور خود باز نگشته بود؟
1 . جرف: مكانى در بيرون مدينه كه سپاه اسامه در آن جا اردو زده بودند.
2 . مسند احمد: 4 / 60، مسند انس بن مالك، حديث 12680.
3 . تاريخ الطبرى: 2 / 439.