جانشينى در امامت نماز، دليلى بر خلافت نيست
آن چه بيان شد، نمونه اى از سخنان علماى اهل تسنّن در استدلال به اين حديث ساختگى بود; ولى براى پژوهشگر حقيقت جو پيش تر معلوم شد كه اين حديث، سند معتبرى در صحاح ندارد، چه برسد در منابع ديگر.
از طرفى ديگر صِرف وجود آن در آن كتاب ها ـ حتّى در دو كتاب بخارى و مسلم ـ ما را از دقّت در سندش بى نياز نمى كند. بنا بر اين، مطالبى را كه عالمان اهل تسنّن پيرامون اين حديث بيان كرده اند هيچ اصل و ريشه اى نداشته و مطالبى كه به عنوان پايه و اساس عقايد، فقه و علم اصول قرار داده اند هيچ اساسى ندارد.
در اين راستا مى گوييم: جانشينى در امامتِ نماز دليلى بر خلافت نيست; و به فرض صحيح بودن حديث فرمان پيامبر صلى اللّه عليه وآله به ابوبكر براى نماز در جايگاه ايشان اين حديث، دليل بر امامت كبرى و خلافت عظمى نمى باشد; زيرا هنگامى كه پيامبر صلى اللّه عليه وآله از مدينه خارج مى شد، كسى را براى امامت نماز براى مردم منصوب مى كرد; از جمله اين كه ـ همان گونه كه روايت مى كنند ـ روزى پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله مى خواست از مدينه خارج شود، اُمّ مكتوم نابينا را براى امامت جانشين خود ساخت.
در اين مورد، ابوداوود در سنن خود، فصلى را با اين عنوان گشوده و اين روايت را در آن نقل كرده است. وى در عنوان «باب امامت نابينا» مى نويسد:
ابوعبداللّه محمّد بن عبدالرحمان عنبرى، از ابن مهدى، از عمران قطّان، از قَتاده نقل مى كند كه انس گويد: پيامبر صلى اللّه عليه وآله ابن امّ مكتوم نابينا را براى امامت مردم جانشين خود كرد.1
بنا بر اين، آيا تا كنون كسى قائل به امامت ابن امّ مكتوم شده به دليل اين كه پيامبر صلى اللّه عليه وآله او را براى نماز جانشين كرد؟!
اين سخن به قدرى بديهى است كه ابن تيميّه ـ ملقّب به «شيخ الاسلام» ـ به آن اعتراف كرده و در منهاج السنّه مى گويد:
جانشين كردن در زمان حيات، يك نوع نيابت محسوب مى شود كه براى هر ولىّ امرى گريزى از آن نيست. اين گونه نيست كه هر كس در حيات ولىّ امر صلاحيّت جانشينى بر بعضى از امور امّت را داشته باشد، پس از مرگ او نيز صلاحيّت داشته باشد كه جانشين باقى بماند; زيرا كه پيامبر صلى اللّه عليه وآله در دوران زندگى خويش بيش از يك نفر را جانشين خود قرار داد، و از ميان آن ها هيچ كس صلاحيّت جانشينى بعد از وفاتش را نداشت; همچنان كه آن حضرت ابن امّ مكتوم نابينا را در دوران حياتش جانشين خود كرد، در حالى كه او صلاحيّت خلافت بعد از وفاتش را نداشت; همين طور بشير بن عبدالمنذر و غير او.2
فراتر اين كه راويان آنان روايت كرده اند كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله پشت سر عبدالرحمان بن عوف نماز خواند! اگر اين روايت به فرض محال نيز صحيح باشد; دليلى بر شايستگى خلافت بعد از ايشان نخواهد شد و به همين خاطر هيچ كس آن را ادّعا نكرده است.
روشن است كه آن حديث باطل است; زيرا كه با يك امر ضرورى و قطعى مخالف است كه پيامبر صلى اللّه عليه وآله پشت سر احدى از امّتش نماز نمى خواند و هيچ نيازى به بررسى سند آن نيست.
كوتاه سخن اين كه نه حديث دستور دادن به ابوبكر براى نماز و نه حديث نماز خواندن آن حضرت پشت سر او ـ گرچه سند دو حديث كامل باشد ـ هيچ دلالتى بر خلافت ندارند.
بديهى است كه در مورد ساير نكات اعتقادى، فقهى و اصولى كه علماى اهل تسنّن با استفاده از حديث امر به نماز در شروح و پاورقى ها ذكر مى كنند، همه آن ها به اثبات اصل قضيّه و تماميّت سندهايى كه حاكى اين احاديثند بستگى دارد.
در نتيجه روشن شد كه هيچ يك از آن سندها صحيح نمى باشد، بنا بر اين فرمان پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله به ابوبكر در دوران بيمارى براى اقامه نماز به جاى آن حضرت ثابت نشد.
1 . سنن ابوداوود: 1 / 203، كتاب نماز، باب امامت نابينا، حديث 595.
2 . منهاج السنّه: 7 / 339.