به روايت ابوداوود
ابوداوود در كتاب سنن خود به نقل اين حديث پرداخته است. وى اين گونه نقل مى كند:
1 . عبداللّه بن محمّد نفيلى، از محمّد بن سلمه، از محمّد بن إسحاق، از زُهْرى، از عبدالملك بن ابى بكر بن عبدالرحمان بن حارث بن هِشام، از پدرش نقل مى كند كه عبداللّه بن زمعه به نقل از عايشه گويد:
هنگامى كه بيمارى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله شدّت يافت، من با گروهى از مسلمانان نزد ايشان بودم. بلال ايشان را براى نماز صدا زد.
پيامبر فرمود: به كسى بگوييد براى مردم نماز بخواند.
عبداللّه بن زمعه از خانه خارج شد و متوجّه شد كه عمر در بين مردم است ـ و ابوبكر حضور نداشت ـ گفتم: اى عمر! برخيز و براى مردم نماز بخوان.
عمر جلو ايستاد و تكبير گفت.
عمر صداى بلندى داشت; وقتى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله صداى او را شنيد فرمود: ابوبكر كجاست؟
آن گاه دو مرتبه فرمود: خدا و مسلمانان چنين نمى پسندند.
سپس فردى را در پى ابوبكر فرستاد. ابوبكر آمد و پس از اين كه عمر آن نماز را خوانده بود، براى مردم نماز خواند.
2 . احمد بن صالح، از ابن ابى فَديك، از موسى بن يعقوب، از عبداللّه بن اسحاق، از ابن شهاب، از عبيداللّه بن عبداللّه بن عتبه نقل مى كند كه عبداللّه بن زمعه گويد:
هنگامى كه پيامبر صلى اللّه عليه وآله صداى عمر را شنيد، پيامبر سر خود را از اتاق بيرون آورد; سپس با خشم فرمود: نه، نه، نه، بايد ابن ابى قُحافه براى مردم نماز بخواند.1
1 . سنن ابوداوود: 3 / 220 ـ 221، كتاب سنّت، باب خلافت ابوبكر، حديث 4660 و 4661.