زاهدترين و عالم ترين مردم
علامه حلّى رحمه الله فرمود:
اين دو بزرگوار زاهدترين و عالم ترين مردم زمانه خويش بودند.
ابن تيميه مى نويسد: «اين كه اين دو، زاهدترين و عالم ترين مردم زمانه خويش بودند سخنى بى دليل است».1
در پاسخ ابن تيميه مى گوييم:
اگر او دليلى ـ اگرچه ضعيف ـ براى ردّ سخن علامه حلى رحمه الله داشت، بى ترديد دريغ نمى كرد، زيرا او در موارد بسيارى تلاش كرده حتّى با دروغ و مطالب باطل، حق را ردّ كند.
پس همين سكوت وى در برابر اين سخن و نياوردن دليل بر ردّ، خود بهترين دليل بر صحّت مدّعاى ماست.
از سوى ديگر، وقتى امام حسن و امام حسين عليهما السلام طبق روايات متواتر و برهان هاى قوى امام هستند، چگونه مى توان براى اثبات زاهدترين و عالم ترين بودن اين دو نواده رسول خدا صلّى الله عليه وآله ، در پى دليل گشت؟
چرا كه مى دانيم امام بايد زاهدترين و عالم ترين مردم زمان خويش باشد.
از نشانه هاى زهد امام حسن عليه السلام اين است كه آن حضرت اموال خود را دو يا سه بار در راه خدا تقسيم كرد. اين يكى از امور ثابت و مسلّم است; به گونه اى كه حتى كسانى كه به امامت ايشان اعتقادى ندارند، اين مطلب را نقل كرده اند. ابن سعد در الطبقات الكبرى، ابونعيم اصفهانى در حلية الاولياء و ابن عساكر در تاريخ مدينة دمشق از اين جمله اند.
ابن عساكر به هنگام بيان شرح حال حضرت امام حسن عليه السلام در كتاب تاريخ خود، از مدرك بن زياد ـ يكى از صحابه ـ چنين نقل مى كند:
ما در باغ ابن عباس بوديم. ابن عباس به همراه امام حسن و امام حسين عليهما السلام آمدند. آنان در اين باغ گشتى زدند. سپس نزد جوى آبى آمدند و كنار آن نشستند. امام حسن عليه السلام به من فرمود: اى مُدرك! غذايى دارى ما بخوريم؟
پاسخ دادم: نان پخته ايم.
فرمود: بياور.
مدرك مى گويد: من چند قرص نان و مقدارى نمك ساييده و دو دسته سبزى آوردم.
ايشان خوردند، سپس امام حسن عليه السلام فرمود: اى مدرك! چه خوشمزه بود!
آن گاه ايشان غذايى را آوردند كه خوب و زياد بود. به من فرمود: اى مدرك! غلامان اين بستان را جمع كن.
سپس فرمود: اين غذا را به آنان بده.
همين كار را كردم. اما خودش از آن غذا نخورد.
پرسيدم: خودت از اين غذا نمى خورى؟
پاسخ داد: نه، آن غذا برايم دوست داشتنى تر بود.2
از نشانه هاى شاخص زهد امام حسين عليه السلام نيز روايتى است كه اهل سنت نقل كرده اند. در اين روايت آمده كه حضرتش «25 بار پياده به حج رفت، در حالى كه شترها نيز در پى ايشان مى رفتند».
هم چنين از آن حضرت پرسيدند: چرا اين قدر از خداوند مى ترسى؟
پاسخ داد:
لا يأمن يوم القيامة إلاّ من خاف الله في الدنيا;
در روز قيامت فقط كسى ايمن است كه در دنيا از خداوند بترسد.
عالم ترين بودن اين دو امام در زمان خويش نيز بسيار روشن است. زيرا اين دو بزرگوار وارثان دانش پدرشان بودند. پدرى كه دروازه و باب علم پيامبر صلّى الله عليه وآله بود و پس از پيامبر صلّى الله عليه وآله بهتر از هر كسى در ميان مردم به حكم و قضاوت مى پرداخت. به همين دليل اين دو بزرگوار، از ديگران بى نياز بودند، بلكه بقيه مردم به علم آنان نيازمند بودند.
در روايتى آمده:
روزى فردى باديه نشين از عبدالله بن زبير و عمرو بن عثمان حكمى را پرسيد. اما هر يك او را به ديگرى حواله كرد.
آن مرد به آنان گفت: از خدا پروا كنيد! من نزد شما دو نفر آمده ام تا هدايت شوم. مگر در امور دينى مى توان به يك ديگر پاس داد؟!
آن دو پس از شنيدن اين سخن، او را نزد امام حسن و امام حسين عليهما السلام فرستادند . او نيز به نزد آن دو بزرگوار آمد.
1 . منهاج السنة: 2 / 12.
2 . تاريخ مدينة دمشق: 13/238 و 239.