شقيق بلخى كيست؟
ابونعيم اصفهانى درباره او مى گويد: «شقيق بن ابراهيم بلخى، يكى از زاهدان مشرق زمين است.»1
ابن حجر عسقلانى مى گويد: «مناقب شقيق بسيار فراوان است.»2
ابن جوزى اين داستان را در كتاب خود صفة الصفوة نقل كرده است.3 افراد ديگرى نيز اين ماجرا را آورده اند.4
اما ابن تيميّه كه طاقت شنيدن منقبتى از مناقب ائمه طاهرين عليهم السلام را ندارد، حتى اگر راوى آن سنى باشد، در اين رابطه مى گويد:
«اما حكايت مشهورى كه از شقيق بلخى روايت شده، دروغ است.»
او در بيان دليل اين ادّعا كه برآمده از كينه و عناد اوست، مى نويسد:
«زيرا اين حكايت با آن چه كه درباره شرح حال موسى بن جعفر عليهما السلام مى دانيم، سازگارى ندارد; چرا كه او پس از مرگ پدرش جعفر بن محمد عليهما السلام در مدينه اقامت داشت. جعفر بن محمد عليهما السلام نيز در سال (صد و) چهل و هشتم هجرى وفات يافت. او نيز از آن جا به عراق نيامده بود تا در قادسيه باشد…»
عجيب است! ابن تيميّه به گونه اى سخن مى گويد كه گويا بر همه جزئيات زندگى امام كاظم عليه السلام احاطه دارد و از هر روز آن حضرت و خصوصيات ايشان به طور كامل باخبر است…
گويا او بيش از ديگران اطلاعات دارد… اين حكايت را شيعيان او نقل كرده اند; يعنى كسانى كه او را بيشتر از ديگران مى شناختند.
افزون بر اين، ابن جوزى كه عراقى و اهل بغداد است، اين روايت را نقل كرده است. همان كسى كه كتاب المنتظم فى تاريخ الاُمم را نگاشته كه يكى از كتاب هاى تاريخى مورد اعتماد آنان است. علاوه بر اين كه ديگر بزرگان نيز اين روايت را نقل كرده اند.
اما بغض، كينه توزى و عناد ابن تيميّه به او اجازه نمى دهد كه حقيقت را بپذيرد. به راستى اگر اين داستان درباره يزيد، عمر و يا ديگر كسانى كه به آن ها محبت دارند نقل شده بود، بى ترديد اين مرد در مورد اين داستان كتاب مى نگاشت و با چنان آب و تابى سخن مى گفت كه هر شنونده اى را شيفته آن داستان كند.
وقتى واكنش ابن تيميّه به اين داستان اين چنين است، خواننده به خوبى مى تواند دريابد كه او درباره بقيه موارد حق نيز چگونه واكنش نشان مى دهد.
1 . حلية الأولياء: 8 / 58.
2 . لسان الميزان: 3 / 153.
3 . صفة الصفوة: 2 / 125.
4 . براى آگاهى بيشتر در اين زمينه به اين كتاب ها مراجعه كنيد: أخبار الدول: 112، جامع كرامات الأولياء: 2 / 229، مطالب السئول: 84، نور الأبصار: 135.