امام كاظم عليه السلام و توبه بشر حافى
علامه حلّى رحمه الله فرمود:
از فضايل ديگر حضرت امام كاظم عليه السلام آن كه به دست ايشان، بشر حافى توبه كرد. آن حضرت وقتى از كنار خانه بشر در بغداد مى گذشت…
خطيب بغدادى درباره بشر حافى مى نويسد:
«ابو نصر، بشر بن حارث بن عبدالرحمان بن عطاء بن هلال بن ماهان بن عبدالله، معروف به حافى است. او از مردم مرو و ساكن بغداد بود.
او پسرعموى على بن خشرم بود. وى در پارسايى و زهد از مردم زمانه خود، برتر بود. وى در خرد فراوان و فضيلت هاى مختلف، درستى مذهب، رام كردن نفس، كنار زدن زوايد و داشتن طريقتى نيكو منحصر به فرد بود… او روايات بسيارى نقل كرده است…».1
هرچند خطيب بغدادى ويژگى هاى فراوانى درباره او ذكر مى كند، ولى ما به همين اندازه بسنده مى كنيم.
ابن جوزى نيز به نقل از خطيب بغدادى، شرح حال وى را نگاشته و گفته است: من درباره فضيلت هاى بشر، كتابى نگاشته ام.2
ولى ابن تيميّه، اين حكايت را نيز هم چون حكايت پيشين، دروغ خوانده است. اما دليل او در نادرستى اين حكايت بسيار خنده دار و در همين حال ناراحت كننده است، او مى گويد:
«اما اين سخن او (علامه حلى رحمه الله) كه بشر حافى به دست ايشان (امام كاظم عليه السلام) توبه كرده، دروغ كسى است كه نه از موسى بن جعفر و نه از بشر اطلاعات درستى ندارد. زيرا وقتى هارون الرشيد موسى بن جعفر را به عراق آورد، او را زندانى كرد. بنابراين براى او موقعيتى پيش نيامد تا از كنار خانه بشر و ديگران عبور كند».
به راستى، اگر بگوييم: علامه حلى رحمه الله از امام كاظم عليه السلام اطلاعات درستى ندارد، پس چه كسى آن حضرت را مى شناسد؟
بى ترديد اين مرد نمى تواند ادّعا كند كه حتى به اندازه عوام شيعه، اهل بيت عليهم السلام را مى شناسد… بهترين گواه بر بى خبرى و جهل و ناآگاهى او از احوال امامان معصوم عليهم السلام نيز همين سخن است. البته اگر بپذيريم كه وى اين سخن را از روى جهالت گفته، نه از روى كينه و عنادورزى نسبت به امامان عليهم السلام.
ابن تيميّه نمى داند كه هارون الرشيد آن امام را از زندان آزاد كرده بود و مدت زمانى ايشان در بغداد زندگى مى كردند. اما هارون دوباره ايشان را زندانى نمود تا اين كه آن حضرت را مسموم كرد و به شهادت رسانيد.
اين واقعه تاريخى، يعنى آزادى حضرت امام كاظم سلام الله عليه مورد اتّفاق مورّخان است كه در آن، يكى از كرامت هاى آن بزرگوار روشن مى شود.
ابن خلّكان در شرح حال حضرت امام كاظم عليه السلام مى نويسد:
«ابوالحسن على بن حسين بن على مسعودى در كتاب مُروج الذهب در احوالات هارون الرشيد مى نويسد:
عبدالله بن مالك خزاعى از پليس هاى دربار هارون بود. او مى گويد: فرستاده هارون الرشيد در هنگامى كه سابقه نداشت نزد من آمد و از من خواست كه همراه او بروم و نگذاشت كه لباسم را عوض كنم و بدين سبب مرا نگران ساخت، وقتى به خانه هارون الرشيد رسيديم، خادم هارون رفت و خبر آمدن مرا به هارون رساند.
او نيز به من اجازه ورود داد. وارد شدم و ديدم هارون بر بستر خود نشسته است. بر او سلام كردم. او مقدارى سكوت كرد. هوش از سرم پريد، ترس و نگرانى من دوچندان شد. سپس به من گفت: اى عبدالله! مى دانى براى چه تو را در اين وقت به اين جا خوانده ام؟
پاسخ دادم: نه، به خدا، اى امير مؤمنان! نمى دانم.
گفت: در همين لحظه در خواب ديدم كه گويا فردى حبشى نزد من آمد و نيزه اى به دست دارد. او گفت: يا موسى بن جعفر را همين الآن آزاد مى كنى، يا اين كه با همين نيزه جانت را مى گيرم.
اينك برو و او را آزاد كن.
او مى گويد: سه بار پرسيدم: اى امير مؤمنان! من موسى بن جعفر را آزاد كنم؟
پاسخ داد: بله، همين اكنون برو و او را آزاد كن و به او سى هزار درهم بده و بگو: اگر مقام مى خواهى، ما حاضريم هرچه را كه دوست دارى به تو بدهيم. اگر دوست دارى به مدينه برگردى، باز هم اختيار با خود توست و مى توانى اين كار را انجام بدهى.
عبدالله مى گويد: من به سمت زندان رفتم … و امام كاظم عليه السلام را آزاد كردم و به ايشان گفتم: از ماجراى تو در شگفتم.
او پاسخ داد: من به تو مى گويم كه ماجرا چيست. من در خواب بودم كه رسول خدا صلى الله عليه وآله را ديدم. پيامبر فرمود:
يا موسى! حبست مظلوماً;
اى موسى! مظلومانه به زندان افتاده اى.
سپس فرمود: اين عبارات را بگو. پس از گفتن اين عبارات، همين امشب از زندان آزاد مى شوى.
عبدالله مى گويد: عرض كردم: پدر و مادرم به فدايت، پيامبر صلّى الله عليه وآله چه فرمود؟
امام موسى بن جعفر عليهما السلام پاسخ داد: پيامبر صلّى الله عليه وآله فرمود: بگو:
يا سامع كلّ صوت، ويا سابق كلّ فوت، ويا كاسي العظام لحماً ومنشرها بعد الموت، أسألك بأسمائك الحسنى وباسمك الأعظم الأكبر المخزون المكنون الّذي لم يطّلع عليه أحد من المخلوقين، يا حليماً ذا أناة لا يقوى على أناته، يا ذا المعروف الّذي لا ينقطع أبداً ولا يحصى عدداً، فرّج عنّي;
اى شنونده هر صدا، اى پيشى گيرنده هر فوت شده، اى كسى كه استخوان ها را با گوشت مى پوشانى و پس از مرگ آن ها را بر مى گردانى. به اسماى حسناى خودت و به اسم اعظم و اكبر خودت كه پنهان است و هيچ يك از آفريدگانت از آن خبر ندارد از تو مى خواهم; اى حليم و بردبارى كه توانى در برابر صبر تو وجود ندارد، اى صاحب معروف كه هيچ گاه اين معروف تمام نمى شود و عدد آن قابل شمارش نيست، براى من گشايش ايجاد كن.
وقتى اين ذكر را گفتم، همين شد كه اكنون مى بينى».3
زمانى كه امام كاظم عليه السلام از زندان آزاد شده بودند، فرصتى بود تا آن كه مردم از حضور ايشان بهره ببرند و به دست ايشان هدايت شوند.
از جمله اين افراد بشر حافى است كه توبه كرد و چنان عابد و زاهد شد كه يكى از بهترين صالحان گشت.
با دانستن اين مطلب، مشخص است كه چه حكمى براى ابن تيميّه بايد شود.
1 . تاريخ بغداد: 7 / 67 ـ 80.
2 . المنتظم: 11 / 122 ـ 125.
3 . وفيات الأعيان: 4 / 394.