نكاتى در اين ديدگاه
در پاسخ به ادّعاى فوق، بايد به نكاتى چند توجّه نمود:
نخست آن كه هر خواننده اى كه اين عبارات نقل شده از ابن كثير را كه با واژه «آخى; پيمان برادرى برقرار ساخت» آغاز مى شود و با واژه «متونها; متن آن ها» پايان مى يابد، بخواند و ببيند كه شماره ارجاع به پاورقى بر روى كلمه «متون ها» قرار گرفته است و ارجاع آن در پاروقى به «البداية والنهاية، ج 3، ص 226 و 227» مى باشد; قطعاً چنين برداشت خواهد كرد كه اين عبارات، كلام ابن كثير است.
اما هنگامى كه ما به جزء و صفحه مذكور كتاب ابن كثير مراجعه كرديم، اين عنوان را در آن يافتيم «فصلى در برقرارى پيمان برادرى ميان مهاجران و انصار توسط پيامبر صلى الله عليه وآله» و هيچ اثرى از متنى كه نويسنده المرتضى مدّعى نقل آن از اين كتاب بود، نيافتيم!! براى اطمينان از اين مسأله مى توان به كتاب مذكور مراجعه نمود.
دوم آن كه اگر «ابن اسحاق و كسانى ديگر از صاحبان كتاب هاى سيره و مغازى، ذكر كرده اند كه پيامبر، پيمان برادرى را ميان او (على عليه السلام) و خود برقرار ساخت»، چرا نويسنده عبارت ابن اسحاق را نياورده و بر آن اعتماد نكرده است؟ حال آن كه در موارد ديگر حتى با وجود جهل به راويان روايات و اخبار ابن اسحاق، به آن ها اعتماد نموده است؟!
سوم آن كه برادرى امير مؤمنان على عليه السلام با پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله، پيش از روز عقد اخوّت و پيمان برادرى ميان مهاجران و انصار، براى آن حضرت محقق و حاصل شده است; چرا كه در روايات حديث «يوم الانذار» آمده است كه پيامبر صلى الله عليه وآله اميرمومنان حضرت على عليه السلام را برادر خويش معرفى كرده است.
از جمله رواياتى كه به اين رخداد اشاره دارد، روايتى است كه احمد بن حنبل آن را به سند صحيح در مسند خود نقل كرده است. او از عفّان نقل مى كند كه ابوعوانه، از عثمان بن مغيره از ابوصادق روايت كرد كه ربيعة بن ناجذ، از على عليه السلام چنين روايت نمود:
پيامبر خدا صلى الله عليه وآله خاندان عبدالمطّلب را گرد آورد در حالى كه در ميان آنان مردانى بودند كه به تنهايى مى توانستند گوسفندى دو ساله و ظرف آب بزرگى را تناول كنند.
على عليه السلام مى فرمايد: پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله با يك مد گندم براى آنان غذا تهيه نمود، آنان از آن غذا خوردند تا سير شدند. اما آن غذا به گونه اى باقى مانده بود كه گويى كسى به آن دست نزده بود. سپس امر فرمود تا قدح كوچكى آورده شد و آنان از آن نوشيدند تا سيراب شدند، اما نوشيدنى آن به گونه اى باقى ماند كه گويى از آن نوشيده نشده بود.
آن گاه به آنان فرمود:
يا بني عبدالمطّلب! إنّي بعثت إليكم خاصّة وإلى الناس بعامّة; وقد رأيتم من هذه الآية ما رأيتم. فأيّكم يبايعني على أن يكون أخي وصاحبي؟
اى خاندان عبدالمطّلب! من به سوى خصوص شما و هم چنين به سوى تمام مردم برانگيخته شده ام و شما، نشانه اين امر را مشاهده كرديد; پس كدام يك از شما براى آن كه برادر و همراه من باشد با من بيعت مى كند؟
هيچ كس براى پاسخ سخن او برنخاست.
در اين هنگام من كه كوچك ترين فرد حاضر در آن جمع بودم، برخاستم; اما پيامبر به من فرمود: بنشين.
اين اتّفاق سه بار رخ داد و من در هر مرتبه برمى خاستم و حضرت مى فرمود: بنشين تا آن كه سرانجام در بار سوم (به نشانه بيعت) دست بر دست من نهاد.1
حديث «مؤاخاة; برادرى» را محدّثان و صاحبان سيره، روايت كرده اند كه از جمله محدّثان راوى آن، احمد بن حنبل، ترمذى، حاكم نيشابورى، بغوى، طبرانى، ابن عساكر و عدّه اى ديگرند.
زرقانى مالكى در اين باره مى گويد:
«احاديث بسيارى در مورد برادرى پيامبر و على عليهما السلام روايت شده است. ترمذى با ذكر حسن بودن و حاكم نيشابورى با تصريح به صحّت، اين روايت را از ابن عمر نقل كرده اند:
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله، به على عليه السلام فرمود:
أما ترضى أن أكون أخاك؟
آيا دوست ندارى كه من برادر تو باشم؟
پاسخ داد: بلى.
پيامبر فرمود:
أنت أخي في الدنيا والآخرة;
تو در دنيا و آخرت، برادر من هستى».2
ابن حجر عسقلانى نيز در شرح صحيح بخارى اين گونه مى نويسد:
«ابن عبدالبرّ مى گويد: پيمان برادرى دو بار برقرار شد; يكبار ميان خصوص مهاجران، در مكّه و بار ديگر ميان مهاجران و انصار».
وى سپس برخى از احاديث مربوط به آن را نقل كرده است.3
اگر بخواهيم همه روايات مرتبط با مسأله پيمان برادرى را از منابع كهن و معتبر نقل كنيم، سخن ما به درازا خواهد انجاميد; از اين رو به آن چه ذكر كرديم اكتفا مى كنيم. در پايان تنها سخن حافظ ابن عبدالبرّ را مى آوريم، او مى گويد:
«از راه هاى مختلف از على عليه السلام براى ما روايت شده است كه مى گفت:
أنا عبدالله وأخو رسول الله، لايقولها أحد غيري إلاّ كذّاب;
من بنده خدا و برادر رسول خدا هستم، هركس جز من اين سخن را بگويد كذّاب است».4
1 . مسند احمد: 1 / 159.
2 . شرح المواهب اللدنية: 1 / 273 و ر.ك: سنن ترمذى: 5 / 595، المستدرك على الصحيحين: 3 / 14، كنز العمال: 11 / 610 و 13 / 105.
3 . فتح البارى فى شرح صحيح البخارى: 7 / 217.
4 . الاستيعاب: 3 / 1098.