حقيقت ماجراى غدير
آن چه به نقل از سيره ابن هشام; از مهم ترين منابع نويسنده از نظر گذشت، آن چيزى است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله درباره مناسبتى كه نويسنده به آن اشاره كرده; فرموده است و در اين ماجرا سخنى از حديث غدير «من كنت مولاه…» به ميان نيامده است.
علاوه بر اين، هيچ ارتباطى ميان حديث غدير و ماجرايى كه آن جماعت ذكر كرده اند، وجود ندارد; چراكه حديث غدير، به فرمان خداوند به پيامبر با نزول آيه شريفه بوده است، آن جا كه فرمود:
(يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ);1
اى پيامبر! آن چه را از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، به مردم برسان; و اگر نكنى، رسالت او را انجام نداده اى! خداوند تو را از (خطرات) مردم، نگاه مى دارد.
اين آيه در زمانى نازل شد كه پيامبر از منى خارج شده و رهسپار مدينه بود.
ابن ابى حاتم، ابن مردويه و ابن عساكر، از ابوسعيد خدرى چنين روايت مى كنند: آيه (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ)در غدير خم و درباره على بن ابى طالب عليهما السلام، نازل شده است.2
از اين رو خود اهل سنت از عبدالله بن مسعود چنين روايت مى كنند كه او مى گويد:
ما در عصر پيامبر خدا صلى الله عليه وآله، اين گونه تلاوت مى كرديم:
(يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ (أنّ علياً مولى المؤمنين) وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ);3
(اى پيامبر! آن چه را از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است (كه على مولاى مؤمنان است)، به مردم برسان; و اگر انجام ندهى، رسالت او را انجام نداده اى! خداوند تو را از (خطرات) مردم، نگاه مى دارد.
براى آگاهى از جزئيات بيشتر حديث غدير به كتاب هاى مفصّل در اين رابطه مراجعه شود.4
نكته ديگر آن كه، با فرض پذيرش اين ادّعا كه صدور حديث غدير از پيامبر، به سبب قضيه اى از قضاياى مورد ادّعاى جماعت مذكور باشد، بايد توجّه داشته باشيم كه در اين حديث آمده است: پيامبر خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
ألست أولى بكم من أنفسكم؟
آيا من از خودتان به شما سزاوارتر نيستم؟
پاسخ دادند: آرى.
پيامبر فرمود:
فمن كنت مولاه فعليّ مولاه، اللّهمّ وال من والاه وعاد من عاداه;
پس هر كس من مولاى او هستم، على مولاى اوست. خداوندا! هر كس او را دوست بدارد، دوستش بدار و هر كس با او دشمنى ورزد، با او دشمن باش.
چندى از محققان اهل سنّت هم چون قاضى عبدالجبّار معتزلى، در مقام پاسخ به استدلال به حديث غدير، تصريح كرده اند كه حتى اگر اين روايت به سبب آن قضايا صادر شده باشد، هيچ مانعى براى اخذ ظاهر آن و آن چه كه الفاظ حديث اقتضا دارد، وجود ندارد.
بنابراين، بايد درباره دلالت و ظاهر حديث بدون در نظر گرفتن سببى كه وجود آن مانند عدمش هست، سخن گفت.
آرى، چگونه نمى توان ظاهر و آن چه را كه الفاظ حديث اقتضا مى كند، اخذ كرد حال آن كه بزرگان صحابه به سبب و قضيه مورد ادّعا، اعتنايى نداشته اند و از حديث، ظاهر آن را دريافته اند. چنان كه ابوبكر و عمر به على عليه السلام گفتند:
بخ بخ… ;
«مبارك است مبارك است… .5
حسّان بن ثابت نيز قصيده مشهور خود را در بيان معناى مورد ادّعاى ما به نظم درآورد.6
و كسانى نيز از اين معنا به خشم آمدند و عذابى را كه براى كافران بود و هيچ فردى نمى توانست آن را دفع كند، درخواست كردند، چنان كه خداى سبحان مى فرمايد:
(سَأَلَ سائِلٌ بِعَذاب واقِع * لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ);7
تقاضاكننده اى تقاضاى عذابى كرد كه واقع شد! اين عذاب براى كافران است، و هيچ كس نمى تواند آن را دفع كند.8
بى شك اگر سخن پيامبر خدا صلى الله عليه وآله در مناسبتى خاص و به دليلى معيّن و تنها خطاب به شخص يا اشخاص خاصى بود، صحابه چنين واكنشى به آن نشان نمى دادند.
شرح بيشتر اين مسأله در اين نوشتار نمى گنجد، از اين رو به همين اندازه بسنده مى كنيم.
1 . سوره مائده: آيه 67.
2 . الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور: 2 / 298.
3 . همان.
4 . رك: نفحات الازهار فى خلاصه عبقات الانوار: ج 6 تا 9.
5 . شيخ صدوق، الامالى: 50، الموطأ: 2 / 992، حديث 24، شواهد التنزيل: 1 / 201، حديث 210.
6 . الفصول المختارة: 290، المناقب للخوارزمى: 136.
7 . سوره معارج: آيه هاى 13.
8 . نظم درر السمطين: 93، شواهد التنزيل: 2 / 381.