بررسى و نقد
به اين بخش از اظهارات نگارنده، از شش محور پاسخ مى دهيم:
نخست آن كه هيچ يك از اين مطالب، با موضوع اصلى اين كتاب، ارتباط ندارند.
دوم آن كه چرا مسلمانان بر سر چند راهى گرفتار شده بودند؟
آيا پيامبر خدا صلى الله عليه وآله آن ها را به حال خود رها كرده بود تا گرفتار سرگردانى شوند و از يافتن راه ناتوان باشند؟
اگر به اين پرسش پاسخ مثبت بدهيد، به پيامبر صلى الله عليه وآله نسبت تقصير و كوتاهى داده ايد، كه از اين نسبت به خدا پناه مى بريم.
بلكه حقيقت آن است كه پيامبر، راه را به مسلمانان نشان داده و امام حقيقى را به ايشان شناسانده بود. آن ها نيز در غدير خم با او بيعت كرده بودند و همگى بر خلافت او اتفاق كلمه داشتند. پس آن چه مخالف با اين واقعه به وقوع پيوست بدعتى غيرقابل جبران و موجب تنازع بوده است.
سوم آن كه نويسنده براى ادّعاى خود مطلبى از «منابع قديمى مورد وثوق»!! نقل نكرده، بلكه سخن نويسنده مشهور انگليسى مسلمان را ذكر كرده است…!!
چهارم آن كه بيعت با ابوبكر به اين سادگى و سهولت كه نويسنده آورده، انجام نشده است; چنان كه حوادث سقيفه و نيز حوادث خانه اميرمؤمنان حضرت على و زهراى اطهر سلام الله عليهما، در تاريخ ثبت شده و به تفصيل در كتاب هاى مربوطه آمده است.
پنجم آن كه به هيچ وجه نمى توان مدّعى شد كه عمر مسلمانان را در سقيفه بنى ساعده گرد آورده يا خود در آن جا جمع شده اند، بلكه در آن مكان تنها گروهى از انصار و سه نفر از مهاجران ابوبكر، عمر و ابوعبيدة ابن جرّاح گرد آمده بودند.
پس سخن نويسنده كه گفته است: «عمر مسلمانان را گرد آورد…»، بر خلاف واقع و حقيقت است.
ششم آن كه خود عمر بن خطّاب گفته است:
كانت بيعة أبي بكر فلتة وقى الله شرّها، ألا ومن عاد إلى مثلها فاقتلوه;
بيعت ابوبكر امرى ناگهانى و بى انديشه بود كه خداوند شر آن را دور كرد; پس هر كس به مانند آن مبادرت كرد، او را بكشيد».
اين سخن در ميان مسلمانان مشهور و ثابت است.
بنابراين، نتيجه مى گيريم كه اگر نگوييم كه اين رخ داد يك دسيسه بوده است، بايد آن را حادثه اى تصادفى بدانيم.
در صفحه 81 كتاب چنين آمده است:
منو