اقرار به پيامبر
اقرار حضرت ابوطالب عليه السلام به پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله و شهادت دادن به رسالت او از ديگر نشانه هاى ايمان آوردن اوست. وى اندكى پيش از مرگ اين سخن را به زبان آورده است. اين ماجرا در كتاب هاى تاريخى نقل شده است كه ما در اين جا تنها به سخن ابوالفداء بسنده مى كنيم. او در اين باره با عنوان وفات ابوطالب عليه السلام مى گويد:
ابوطالب در شوال سال دهم بعثت درگذشت. آن گاه كه بيمارى او شدت يافت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله به او فرمود: اى عمو! شهادت را بگو تا شفاعت روز قيامت به واسطه آن براى تو روا گردد.
ابوطالب پاسخ داد: اى پسر برادرم! اگر نبود بيم ننگ و دشنام قريش و گمان آنان بر اين كه من از ترسِ مرگ آن سخن را بر زبان آورده ام، بى شك آن را مى گفتم.
هنگامى كه مرگ ابوطالب نزديك شد، او لب هاى خود را حركت داد; عباس گوش خود را نزديك برد تا سخن او را بشنود، در اين هنگام عباس خطاب به پيامبر گفت: اى پسر برادرم! به خدا سوگند، سخنى را كه به او امر كردى بگويد بر زبان جارى ساخت.
سپس پيامبر خدا صلى الله عليه وآله فرمود: اى عمو! سپاس خدايى را كه تو را هدايت كرد.
ابوالفداء پس از نقل اين روايت مى نويسد:
اين ماجرا به اين شكل از ابن عباس روايت شده است. البته مشهور آن است كه او كافر از دنيا رفته است (!)
گفتنى است شهرت اين سخن در ميان مخالفان خدا و پيامبر است، وگرنه با تأمّل در صدر و ذيل كلام ابوالفداء مى توان حكم نمود كه اين مورخ با مسأله كافر از دنيا رفتن جناب ابوطالب، مخالف است.
ابوالفداء در ادامه با ذكر شعرى كه پيش تر بيان شد، آن را دليلى ديگر بر ايمان او مى شمارد و در پايان مى نويسد:
سن ابوطالب به هنگام وفات، هشتاد و چند سال بوده است.1
سيد احمد زينى دحلان نيز پس از نقل روايت عباس مى گويد:
شيخ سحيمى در شرح خود بر شرح جوهرة التوحيد از امام شعرانى، سبكى و گروهى ديگر اين گونه نقل مى كند: گروهى از اهل كشف اين حديث را پذيرفته اند و به اسلام آوردن ابوطالب معتقدند.
نكته ديگرى كه نبايد از آن غفلت ورزيد، اين است كه حديث عباس در سيره ابن هشام با اضافه اى در پايان آن چنين نقل شده است:
پس از آن كه عباس، پيامبر را از سخن ابوطالب آگاه ساخت كه او شهادت را بر زبان جارى كرد، پيامبر فرمود: نشنيدم.
اما روايت صحيح آن است كه در تاريخ ابوالفداء آمده است; زيرا اين روايت از ابن عباس نقل شده و طبيعى است كه او اين روايت را از پدر خود كه ماجرا به او مربوط است، نقل نموده است.
ولى گروهى عبارت فوق را به اين روايت افزوده اند و كوشيده اند آن را تفسير كنند كه البته اين تفسيرها از آشفتگى و اضطراب تهى نيست. براى مثال در الروض الانف در شرح اين مسأله آمده است:
«شهادت دادن عباس بر اين كه ابوطالب شهادت را بر زبان جارى ساخت; اگر پس از اسلام آوردن او باشد، پذيرفته است و اين كه پيامبر پاسخ داد: «نشنيدم» دليل بر بطلان اين شهادت نيست; زيرا اگر شاهد عادلى بگويد: شنيدم و شخصى كه از او عادل تر است بگويد: نشنيدم، در اين صورت سخن آن فردى پذيرفته است كه شنيده است. چرا كه براى نشنيدن اسباب و عواملى وجود دارد كه ممكن است مانع شنيده شدن چيزى توسط شاهدى بشود.
اما نكته اين جاست كه عباس پيش از اسلام آوردن، چنين شهادتى را درباره ابوطالب عليه السلام داده است.
درباره اين توجيه بايد بگوييم:
نخست آن كه دانستيم كه اين عبارت اضافه شده و نادرست است.
دوم آن كه عباس در اين موضع، مخبر است و نه شاهد، و اگر مخبر موثق باشد، خبر او پذيرفته مى شود، بى آن كه عدالت، تعدد، و يا حتى مسلمان بودن براى پذيرش خبرش، شرط شود.
شاهد اين سخن، آن است كه پيامبر خبر سلمان را پيش از اسلام آوردن وى، درباره هديه و صدقه بودن پذيرفت و به آن ترتيب اثر داد.
زيرا در روايتى آمده: روزى سلمان طبق خرمايى براى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله آورد، پيامبر از آن تناول ننمود، چون سلمان خبر داد كه آن صدقه است، ولى پيامبر از طبق خرماى ديگرى تناول فرمود، چون سلمان خبر داد كه اين هديه است. پيامبر به اصحاب خود نيز تناول از آن را امر فرمود.
پس از اين ماجرا بود كه سلمان اسلام آورد.
اين ماجرا ميان علما معروف است و احمد بن حنبل آن را در مسند خود روايت كرده است.2
البته ديگر علماى اهل سنّت نيز آن را روايت كرده اند و علماى بزرگ آنان در تأليفات خود در اصول فقه و در مبحث خبر واحد به اين ماجرا، استشهاد كرده اند كه براى نمونه مى توان به كتاب كشف الاسرار مراجعه نمود.3
بنابراين، به نظر مى رسد كه سهيلى ـ با وجود جايگاه علمى كه دارد ـ آگاهانه يا نا آگاهانه از ماجراى سلمان كه از حيث ثبوت و قطعيت در درجه اى است كه اصوليون در مباحث خود به آن اعتماد داشته اند، چشم پوشى كرده است.
1 . المختصر فى اخبار البشر: 1 / 120.
2 . مسند احمد: 5 / 438.
3 . كشف الاسرار عن اصول فخر الاسلام: 2 / 685.