ردّ ديدگاه ابن تيميّه
اكنون به اختصار ديدگاه ابن تيميه را از چند محور بررسى مى كنيم:
نخست. در احاديثى كه پيش تر نقل كرديم ـ و آن چه خواهد آمد ـ در اين زمينه تعبيرهاى گوناگونى آمده است. در نقلى آمده كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله به امير مؤمنان على عليه السلام فرمود:
إنّه لابدّ أن أقيم أو تقيم.
حتماً يا من بايد در مدينه بمانم و يا تو.
پيامبر در تعبيرى ديگر فرمود:
فإنّ المدينة لا تصلح إلاّ بي أو بك.
امور مدينه جز به وسيله من و يا تو سامان نمى يابد.
در سخن ديگرى مى خوانيم كه حضرتش فرمود:
إنّه لا ينبغي أن أذهب إلاّ وأنت خليفتي.
به هيچ وجه سزاوار نيست كه من بروم مگر آن كه تو جانشين من باشى.
از اين عبارات به خوبى استفاده مى شود كه هيچ كس نمى توانسته در آن موقعيت جانشين پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله در مدينه باشد، و تنها شخص پيامبر و يا امير مؤمنان على عليه السلام مى توانستند به كارهاى مدينه رسيدگى كرده و آن ها را سامان دهند.
روشن است كه در آن زمان، شرايط خاصّى بر مدينه حكمفرما بوده و منافقان دسيسه هايى داشته و نقشه هايى در سر مى پروراندند كه هيچ يك از صحابه توان و صلاحيت مقابله و خنثى كردن آن ها را نداشتند و اين كار فقط از عهده دو نفر برمى آمده: يا شخص پيامبر صلى اللّه عليه وآله و يا امير مؤمنان على عليه السلام.
به راستى اگر اين جانشينى براى على عليه السلام هيچ فضل و مقامى را اثبات نمى كند; بلكه از جانشينان پيشين پيامبر بى ارزش تر است; پس چرا عمر آرزو مى كرد كه اين مقام و جانشينى براى او باشد؟
چرا سعد بن ابى وَقّاص آرزو داشت كه او به چنين مقامى مى رسيد؟
دوم. ابن تيميّه گفت: «على در حالى كه اشك از ديدگانش جارى بود به نزد پيامبر آمد».
اين سخن ابن تيميّه دروغ است. گريه امير مؤمنان على عليه السلام به اين جهت بود كه در آن نبرد حضور نداشته و هم چنين به جهت نكوهش هايى كه از منافقان مى شنيده است، نه به اين جهت كه پيامبر او را در ميان زنان و كودكان به جاى خود گمارده است.
به سخن ديگر، امير مؤمنان على عليه السلام كه به پيامبر عرضه داشت:
أتخلّفني في النساء والصبيان؟
آيا مرا در ميان كودكان و زنان به جاى خود قرار مى دهى؟
اين سخن پيش از خروج رسول خدا براى جنگ از مدينه بود; اما گريه كردن امير مؤمنان على عليه السلام و بيرون آمدن از مدينه و ملاقات با پيامبر پس از خروج پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله از مدينه بود و علّت گريه آن حضرت نيز تنها به خاطر سخنان و شايعات منافقان بود، نه اين كه چون اين جانشينى بى ارزش بوده آن حضرت مى گريسته است. از اين رو روشن شد كه سخن ابن تيميّه «هنگامى كه على ديد براى زنان و كودكان خليفه شده، از روى اعتراض گريست»، تهمت و ناروايى بزرگ در حق امير مؤمنان على عليه السلام است.
سوم. ابن تيميّه حديثى را از پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله نقل كرده كه در آن حديث حضرتش ابوبكر را به ابراهيم عليه السلام و عمر را به نوح عليه السلام تشبيه نموده است. وى پس از نقل اين حديث چنين اظهار نظر نمود: «اين حديث در صحيح بُخارى و صحيح مسلم آمده است».
روشن است كه چنين سخنى دروغى بيش نيست; چرا كه صحيح بُخارى و مسلم در دست رس شماست; ببينيد آيا چنين حديثى در آن دو كتاب موجود است؟!
گواه اين مطلب، چاپ جديد منهاج السنّه است كه توسط دكتر محمد رشاد سالم تحقيق شده و در نُه جلد در عربستان سعودى به چاپ رسيده است. مى توانيد متن آن را ملاحظه كنيد و استشهاد ابن تيميّه به اين حديث و نسبت آن را به صحيحين مشاهده كنيد. محقق اين كتاب در ذيل سخن ابن تيميّه در پاورقى مى نويسد:
به راستى اين حديث فقط در مسند احمد آمده است و محقق آن ـ يعنى شيخ احمد شاكر كه در چاپ جديد، مسند احمد را تحقيق كرده است ـ مى گويد: اين حديث ضعيف است.
اين حديث در كتاب مناقب الصحابه احمد بن حنبل نيز آمده است. اين كتاب به تازگى در دو جلد در كشور عربستان سعودى چاپ شده است. محقق آن كتاب نيز پس از نقل اين حديث در پاورقى مى نويسد: سند اين حديث ضعيف است.
در نتيجه اين حديث در دو كتاب صحيح بُخارى و مسلم نيامده تا بتواند در مقابل حديث منزلتى كه در هر دو كتاب صحيح آمده است معارضه كند. اين حديث در پاره اى از كتاب ها آمده و پژوهشگران آن كتاب ها نيز در پاورقى هايى كه بر اين كتاب نوشته اند، به ضعف اين حديث تصريح كرده اند.
گويى ابن تيميّه گمان نمى كرده كه كسى كتابش را خواهد ديد و به صحيح بخارى و مسلم مراجعه خواهد كرد و دروغ پردازى و فريب كارى او را آشكار خواهد ساخت.
ما در مورد طعنه هايى كه ابن تيميه در اين عبارت به امير مؤمنان على عليه السلام زد و ناروايى هاى كه به آن حضرت روا داشت، سكوت مى كنيم و ـ چنان چه گفتيم ـ پاسخش را به خداى بزرگ حواله مى دهيم كه او برترين حاكمان است.
منو