ديدگاه دانشمندان فن
ابن حاجب از بزرگان و پيشوايان علم اصول و ادبيات عرب، در كتاب مختصر الاُصول ـ كه شرح و تعليق هاى بسيارى بر آن نوشته شده و يكى از كتاب هاى درسى حوزه هاى علميه بوده است ـ چنين مى نويسد:
صيغه هايى كه نزد محققان براى عموم وضع شده است عبارتند از: اسم شرط، اسم استفهام، موصول ها، جمع هايى كه داراى الف و لام جنس هستند نه عهد و اسم جنس معرفه شده به الف و لام يا به اضافه.1
پژوهشگرانى كه در پى مدارك و مستندات بيشترى هستند مى توانند به كتاب هاى ادبى نظير كتاب الأشباه والنظائر نگارش جلال الدين سيوطى و الكافية فى علم النحو با شرح محقّق جامى كه به نام الفوائد الضيائيّه معروف است، مراجعه كنند. اين كتاب نيز تا اين اواخر در حوزه ها علميّه تدريس مى شده است.
از كتاب هاى اصولى نيز به كتاب المنهاج نگارش قاضى بيضاوى و شرح هايى كه بر آن نوشته شده مى توان مراجعه كرد.
هم چنين كتاب فواتح الرحموت فى شرح مسلّم الثبوت را مى توان ملاحظه نمود، اين از كتاب هاى معتبر و مشهور اهل تسنّن در علم اصول فقه است.
از كتاب هاى علم بلاغت المطوّل فى شرح التلخيص و مختصر المعانى فى شرح التلخيص نگارش تفتازانى را مى توان ديد، اين دو كتاب در حوزه هاى علميه تدريس مى شود. هم چنين كتاب هاى ديگرى كه در موضوع علم اصول فقه، نحو و بلاغت نگاشته شده اند.
در مورد استثنا هم پيشگامان علم اصول فقه همگى تصريح كرده اند كه معيار عموم وجود استثنا است.
اين مطلب در كتاب منهاج الوصول الى علم الاصول تأليف قاضى بيضاوى و نيز در شرح هايى كه بر اين كتاب نوشته شده، مانند شرح ابن امام الكامليه و ديگر شرح ها آمده است.
بنا بر اين هر چه كه استثنا از آن صحيح باشد و محصور در افراد خاصّى نباشد، عام خواهد بود و در حديث شريف منزلت نيز استثنا وجود دارد.
ممكن است گفته شود: چون اين حديث اختصاص به غزوه تبوك دارد، بايد از عموميت حديث صرف نظر كنيم; چرا كه اگر شاهد يا دليلى بر تخصيص باشد، ديگر لفظ بر عموم دلالت نخواهد كرد. بنا بر اين، حديث منزلت فقط بيان گر جانشينى امير مؤمنان على عليه السلام براى باقى ماندگان در مدينه خواهد بود، تا به امور كودكان، زنان و ناتوانان ـ آن چنان كه ابن تيميّه مى گويد ـ رسيدگى كند، نه بيش از اين.
روشن است كه اين اشكال و اين ادّعا صحيح نيست; زيرا ـ همان طور كه خواهيم گفت ـ حديث منزلت در غير جنگ تبوك نيز از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله روايت شده است.
هم چنين گفته شده كه آن گاه استثنا بر عموميّت جمله سابق خود دلالت مى كند كه استثناى متّصل باشد، در حالى كه اين استثناى منقطع است; زيرا آن چه در اين حديث استثنا شده يك جمله خبرى است و امكان ندارد استثناى جمله خبرى استثناى متّصل باشد.
در پاسخ مى گوييم كه مطالب مطرح شده بحث هاى علمى هستند كه شايد پژوهشگران حقايق كم و بيش از آن ها آگاهند. اين اشكال صورت زيبايى دارد كه اگر كلام صحيحى باشد، ديگر نمى توان به وجود استثنا در حديث بر عموميّت آن استدلال كرد. اين اشكال را نويسنده تحفة اثنا عشريه ذكر كرده است.2
اما زمانى كه به متن هاى حديث مراجعه مى كنيم، مى بينيم در بعضى از آن ها آن چه كه پس از حرف «إلاّ» استثنا شده، واژه «النبوّة» است نه جمله خبرى.
از طرفى سند اين حديث ـ يا اين احاديث ـ كه به اين صورت نقل شده معتبر است. ابن كثير دمشقى از كسانى است كه در كتاب تاريخى البدايه والنّهايه بر صحّت سند اين حديث تصريح كرده است.3
افزون بر اين در نزد اهل تسنّن مسلّم است كه در علم اصول و بلاغت اصل اوّلى در استثنا، متّصل بودن آن است.
بديهى است كه دست برداشتن از اين اصل، صحيح نيست، مگر زمانى كه دليل و قرينه اى بر آن باشد.
صاحب تحفه خواسته استثنايى را كه به صورت جمله خبرى است قرينه اى بر چشم پوشى از آن اصل اوّلى بداند، كه ما در پاسخ گفتيم كه مستثنا به صورت اسم آمده است نه جمله خبرى.
براى آگاهى از تعبيرها و تصريحات اهل تسنّن ـ در اين زمينه كه اصل اوّلى در استثنا متّصل بودن آن است نه منقطع بودن ـ مى توانيد به كتاب مطوّل مراجعه كنيد; همان كتابى كه در دست رس و كتابى درسى در حوزه علميه است.4
هم چنين مى توانيد به كتاب كشف الاسرار در شرح اصول بزدوى، نگارش شيخ عبدالعزيز بُخارى نيز مراجعه كنيد كه يكى از منابع اهل سنّت در علم اصول است.5
همين طور ابن حاجب در كتاب مختصر الاصول بر اين مطلب تصريح كرده است،6 حتّى اگر به شرح هاى حديث مراجعه كنيد خواهيد ديد كه شارحان محدّث اين حديث نيز تصريح مى كنند كه اين استثنا متّصل است نه منقطع.
به عنوان نمونه به آن چه كه قسطلانى در ارشاد السارى7 آورده است و نيز به فيض القدير فى شرح الجامع الصغير مى توان مراجعه نمود.
با توجّه به اين نكات، اشكال و ايراد نخست از بين خواهد رفت و دلالت حديث بر تمامى منزلت ها و مقام ها تمام خواهد بود.
البتّه آن چه در اين جا بيان شد، مباحث فنّى و تخصّصى بود كه در خور توجّه و دقت بيشترى است و نياز به تسلّط بر قواعد و اصطلاحات علمى ويژه اى دارد.
1 . المختصر (بيان المختصر 2): 111.
2 . تحفه اثنا عشريه: 211.
3 . البدايه والنهايه: 7 / 340.
4 . المطوّل: 204 ـ 224.
5 . كشف الاسرار: 3 / 178.
6 . مختصر (بيان مختصر 2): 246.
7 . ارشاد السارى: 6 / 117 و 118.