حديث منزلت از ديدگاه ابن تيميّه
ابن تيميّه نيز چنين اشكالى را به اين حديث دارد. از اين رو به بررسى نظريه وى مى پردازيم.
با مراجعه به كتاب منهاج السنّه ابن تيميّه خواهيم ديد جاى جاى اين كتاب از بغض و دشمنى به امير مؤمنان على عليه السلام و عيب جويى و طعنه بر ايشان مملو است. وى در فرازى از كتابش چنين مى نويسد:
هر گاه پيامبر به سفرى مى رفت ـ به جنگ، يا عمره و يا حج ـ يكى از اصحابش را در مدينه به جاى خود قرار مى داد، تا آن جا كه نوشته اند در يكى از سفرها، ابن اُمّ مكتوم را جانشين خود در مدينه قرار داد. هيچ كس اين جانشينى ابن اُمّ مكتوم را شأن و رتبه اى براى او نمى شمارد.
آن گاه ابن تيميّه به حديث منزلت اشاره مى كند و مى گويد:
هنگامى كه جنگ تبوك (آخرين جنگ پيامبر) آغاز شد، پيامبر به هيچ كس اجازه سرپيچى و تخلّف از سپاه را نداد. مردم در هيچ جنگى به مانند اين جنگ با پيامبر همراه نشدند. فقط زنان، كودكان، آن هايى كه به خاطر ناتوانى نمى توانستند پيامبر را همراهى كنند و منافقان در مدينه ماندند.
در مدينه مؤمنان دلاورى نبودند تا همانند گذشته پيامبر كسى را بر آنان به عنوان جانشين خود قرار دهد. از طرفى آنان كه در مدينه مانده بودند، جز ناتوانان، كودكان و زنان نبودند، از اين رو نيازى نبود كه پيامبر براى اين ها شخص مهمّ و سرشناسى از اصحابش را جانشين قرار دهد; بلكه اين جانشينى از تمامى جانشينى هايى كه معمولاً پيامبر انجام مى داد بى ارزش تر بود; يعنى جانشينى على در جريان تبوك حتى از جانشينى ابن اُم مكتوم نيز بى ارزش تر و كم اهميت تر است]!![.
ابن تيميّه مى افزايد: علت جانشينى على در مدينه اين بود كه چون در آن شهر مردان زيادى از مؤمنان نيرومند نبودند تا نياز باشد كسى را بر آنان جانشين خود قرار دهد، بنا بر اين هر كسى را كه پيامبر قبل از اين ماجرا به جاى خود در مدينه گمارده بود، برتر از جانشينى على خواهد بود.
از همين رو على با گريه نزد پيامبر آمد و گفت: آيا مرا با زنان و كودكان مى گذارى؟
پيامبر به او گفت: به خاطر امانت دارى تو را جانشين خود قرار دادم و هيچ گاه جانشينى پيامبر عيب و نقص نيست، همان طور كه موسى هارون را براى قوم خود جانشين قرار داد.
از طرفى پادشاهان و ديگران هر گاه به جنگ مى روند، كسى را همراه خود مى برند كه بهره زيادى از او برده و به كمكش نياز دارند و از مشورت ها و پيشنهادهاى وى استفاده كرده و از زبان، دست و شمشير او سود مى جويند. از اين رو پيامبر در اين نبرد نيازى به على نداشت تا با او مشورت كند، يا از زبان، دست و شمشير او استفاده كند]![ به همين جهت ديگران را همراه خود برد; زيرا آن ها در اين امور به كارش مى آمدند.
او در ادامه مى گويد: تشبيه كردن دو چيز به يكديگر مستلزم آن نيست كه در تمام جهات آن دو مثل هم باشند; بلكه بايد ديد كلام در چه مقامى است. آيا روايتى را ـ كه در دو كتاب صحيح (بخارى و مسلم) نقل شده و ثابت است ـ ملاحظه نمى كنى؟ كه در اين روايت وقتى پيامبر درباره اسيران با ابوبكر مشورت كرد او گفت: در مقابل آن ها پول و فديه بگير و آن ها را آزاد كن.
سپس با عمر مشورت كرد او گفت: آن ها را به قتل برسان.
پس از آن پيامبر فرمود: اكنون جايگاه اين دو رفيق را به شما مى گويم. تو اى ابوبكر! به مانند ابراهيمى]![ و تو اى عمر! به مانند نوح]![
بنا بر اين، اگر پيامبر به كسى بفرمايد: تو مانند ابراهيم و عيسى هستى; و به ديگرى بفرمايد: تو مانند نوح و موسى هستى، مهم تر و برتر از آن است كه بفرمايد: تو براى من همانند هارون براى موسى هستى.
آن چه بيان شد، بخشى از سخن ابن تيميّه بود. از خداوند سبحان مى خواهيم با اين مرد به عدلش رفتار كند و در ازاى هر كلمه آن چه را كه سزاوار آن است جزايش دهد.
منو