نقد ديدگاه سُبكى
آن چه آورديم نمونه هايى از تلاش هاى عالمان اهل سنّت براى حذف و بى اعتبار ساختن حديث طير بود. آنان تلاش كرده اند تا ثابت كنند كه حاكم نيشابورى آن را در المستدرك على الصحيحين روايت نكرده است. به طورى كه خودشان به دليل صحيح شمرده شدن اين حديث از سوى حاكم، دچار سردرگمى و آشفتگى شده اند.
آنان به اين اندازه بسنده نكردند، اما از اين تلاش ها نيز بهره اى نبردند. فقط همين مانده بود كه به خانه حاكم نيشابورى حمله كنند، او را بزنند، منبرش را بشكنند و مانع خروج وى از خانه اش شوند.
آيا آنان از روز نخست چنين اقدامى را دنبال نكردند؟ و بهتر بود قبل از آن كه در تحقيق و بررسى پيرامون روايات نقل شده در كتاب المستدرك على الصحيحين بپردازند و به خود اين همه زحمت را تحميل نمايند تا ادّعا كنند كه احتمال دارد برخى از مخالفان اين حديث را در المستدرك على الصحيحين گنجانده اند; از همان روش آخر استفاده مى كردند و چه نيكو روشى است ـ همان روش ضرب و شتم و توهين ـ كه براى اثبات خلافت بزرگانشان استفاده كردند(!)
آنان با بسيارى از پيشوايان خود، غير از حاكم نيشابورى نيز چنين رفتار كردند(!)
با نسائى در دمشق چه رفتارى داشتند؟
آيا شكم حافظ گنجى را ـ كه فضايل حضرت على عليه السلام را مى گفت و مردم مى نوشتند ـ درون مسجد نشكافتند؟
آنان با علماى شيعه و پيشوايان دوازده گانه شيعه چه رفتارى داشتند؟
و به همين روش بود كه امامت و جانشينى براى ابوبكر، عمر و ديگر بزرگان آن ها ثابت شد.
وقتى اين راهكار وجود دارد، ديگر نيازى نيست كه در سند و دلالت روايات ترديد ايجاد كنيم و به تحريف و تأويل آن ها بپردازيم؟
به چه انگيزه اى به ضرب و شتم ابن سقّا و حاكم نيشابورى پرداختند؟
چرا از امام و شيخ الاسلام خود ـ كه مى گويد: «حديث طير از احاديث جعلى و كذب است» ـ پيروى نمى كنند؟1
او با اين سخن، خود را از اين همه زحمت و رنج راحت مى كند.
اين فتواى ابن تيميه، آن فتواى ابن كثير، آن هم رفتار و اعمالشان با پيشوايان خويش; هم چون حاكم نيشابورى و ديگر دانشمندان آن ها بود و آن هم تحريفاتشان براى الفاظ احاديث نبوى و خيانت هايشان به دنبال خيانتى كه به رفيقشان، انس بن مالك كردند. و اين روش آن ها در اثبات امامت بزرگانشان است كه مى خواهند با اين روش ها امامت آن ها را اثبات كنند(!)
با اين حال، بر هر انسان منصف، پژوهش گر و آزاد لازم است اين سخنان را بشنود و از بهترين آن ها پيروى كند.
خداوند بر آن چه كه مى گوييم، گواه است و او چه خوب داورى است و حضرت محمّد صلى الله عليه وآله خصيم (طرف مقابل) اوست.
درود خداوند بر محمد و خاندان پاكش باد.
1 . منهاج السنة النبويّه: 7 / 371.