بررسى و نقد ديدگاه ابن تيميّه
در متن گفته هاى ابن تيميه درباره مسأله مباهله موارد زير ديده مى شود:
1 . اعتراف به صحّت حديث.
اين مورد پاسخى است به آنان كه درباره صحّت حديث و بيان آن از زبان رسول خدا صلى الله عليه وآله شك مى كنند.
2 . اعتراف به اختصاص مسئله به چهار تن از اهل بيت عليهم السلام.
اين مورد پاسخى است به آنان كه از اهل بيت عليهم السلام فاصله گرفته اند و با حذف نام على عليه السلام يا افزودن نام افرادى ديگر، در تحريف حديث مذكور مى كوشند!!
3 . اعتراف به اين كه پيامبر، تنها آنان را در زير عباى خود گردآورد.
اين مورد پاسخى است به ادّعاى آنان كه معتقدند آيه تطهير، افراد ديگرى را نيز در برمى گيرد.
گفتنى است كه اين مورد، يكى از تناقضات ابن تيميه را نيز نشان مى دهد. او در بخشى از كتاب منهاج السنّه با توجه به سياق آيه تطهير، ادّعا مى كند كه همسران پيامبر صلى الله عليه وآله نيز مصداق اين آيه هستند و تطهير دربار همه همسران پيامبر نيز صدق مى كند.
4 . اعتراف به اين كه حضور على عليه السلام در مباهله نوعى فضيلت براى اوست.
اين مورد پاسخى است به انكار كنندگان اين فضيلت.
در ادامه بايد گفت: ابن تيميه با سخنان نسنجيده و بى ارزش خود، دلالت آيه و حديث مباهله بر امامت را نمى پذيرد.
او جوابى داده است ـ چنان چه خواهد آمد ـ دهلوى درباره اين قبيل جواب ها مى گويد: اين گفته ها را ناصبى ها بر زبان جارى مى كنند.
نخستين ادّعاى ابن تيميه اين است كه هيچ كس نمى تواند هم چون رسول خدا صلى الله عليه وآله باشد.
درپاسخ اومى گوييم:مساوى نبودن هيچ كس باپيامبر صلى الله عليه وآله، در صورتى است كه آيه مباركه نازل نشده و احاديث قطعى از پيامبر روايت نشده باشد، مانند اين سخن پيامبر كه فرمود:
عليّ منّي وأنا من علي، وهو وليّكم بعدي;1
على از من است و من از على و او بعد از من، مولاى شماست.
يا در ماجراى اعلام برائت از مشركان، پيامبر خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
لا يُؤديّ عنّي إلاّ أنا أو رجل منّي;2
اين مأموريت را تنها خود من و يا مردى از من انجام مى دهد.
درحديث ديگرى پيامبراكرم صلى الله عليه وآله به هيئتى ازثقيف فرمود:
لتسلمنّ أو لأبعثنّ عليكم رجلاً منّي ـ أو قال: مثل نفسي ـ ليضربنّ أعناقكم وليسبينّ ذراريكم وليأخذنّ أموالكم;
يا اسلام بياوريد يا فردى از خود ـ يا اين كه فرمود: مثل خودم ـ را خواهم فرستاد تا گردن شما را بزند، اموالتان را مصادره نمايد و فرزندانتان را به اسارت ببرد.
عمر مى گويد: به خدا سوگند، هيچ روزى فرماندهى را آرزو نكرده ام مگر آن روز كه پيامبر اين جمله را فرمود. من سينه ام را راست كردم به اين اميد كه پيامبر بگويد: مقصودم اين مرد (عمر) است.
آن گاه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به على عليه السلام نگاه كرد، دست او را گرفت و فرمود:
هو هذا; هو هذا;
اين، همان شخص است. اين، همان شخص است.3
هم چنين رسول خدا صلى الله عليه وآله در سخن ديگرى اميرمومنان على عليه السلام را به خود تشبيه كرد و فرمود:
إنّ منكم من يقاتل على تأويل القرآن كما قاتلت على تنزيله;
از شما فردى هست كه بر اساس تأويل قرآن خواهد جنگيد، هم چنان كه من بر اساس تنزيل آن جنگيدم.
پس از آن ابوبكر، عمر و ديگران خواستار اين شرافت بودند و نزد آن حضرت آمدند و هر كدام عرض كردند: آيا آن شخص من هستم؟
پاسخ پيامبر به همه آن ها منفى بود. آن حضرت فرمود:
ولكن خاصف النعل;
اما او كسى است كه كفش را تعمير مى كند.
اين در حالى بود كه پيامبر صلى الله عليه وآله كفش خود را به على عليه السلام داده بود تا آن را تعمير كند.4
احاديث ديگرى نيز درباره اين مساوات وارد شده است. حال كه خداوند ورسولش چنين مى گويند، ما بايد چه بگوييم؟
ابن تيميه معتقد است لفظ «أَنفُس» در زبان عرب بر مساوات دلالت ندارد.
او با استشهاد به برخى آيات قرآن معتقد است: منظور از «نفس» در آيه مباركه كسى است كه با پيامبر رابطه خويشاوندى دارد.
بايد گفت: ابن تيميه درباره آياتى كه در آن لفظ «أَنفُس» با «أَقرباء» مقايسه شده و در مقابل يكديگر آمده اند، چه نظرى دارد؟!
براى مثال خداوند متعال در آيه اى مى فرمايد:
(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْليكُمْ نارًا);5
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خود و خانواده خويش را از آتش نگهداريد.
و در آيه ديگرى مى فرمايد:
(الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْليهِمْ);6
آنانند كه سرمايه وجود خويش و بستگانشان را در روز قيامت از دست داده اند!
در آيه مباهله نيز همين طور است.
با اين تفاوت كه لفظ «نفس»، در دو آيه مذكور در معناى حقيقى خود ـ نفس انسانى ـ به كار رفته است، ولى در آيه مباهله، به طور مجاز براى كسى به كار رفته كه به منزله «نفس» پيامبر است و اين حمل بر مجاز بدين جهت است كه حقيقت در اين جا ممكن نيست.
اين فرد براساس روايات قطعى كه ماجرا را حكايت مى كنند، همان حضرت على عليه السلام است.
ابن تيميه با انكار استمداد پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله از چهار معصوم پاك براى درخواست عذاب الهى، همراهى آنان را فقط براى قرابتشان مى داند. او در اين باره گفته است: «مقصود پيامبر صلى الله عليه وآله، اجابت دعا نبوده است، زيرا دعاى خود پيامبر به تنهايى كفايت مى كند».
برداشت ابن تيميه،اجتهاد درمقابل نصّ است;زيرا براساس روايات اهل سنّت، پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به اهل بيت عليهم السلام فرمود:
إذا أنا دعوت فأمّنوا;7
وقتى من نفرين كردم شما آمين بگوييد.
اسقف نجران نيز با درك اين موضوع گفت: من چهره هايى را مى بينم كه اگر خدا بخواهد كوهى را جا به جا كند، به سبب آن ها اين كار را مى كند.
يا در نقل ديگر گفت: اگر از خدا بخواهند كوهى را جا به جا كند چنين خواهد كرد.8
هم چنين ابن تيميه گفته است: «مقصود پيامبر صلى الله عليه وآله از دعوت على، فاطمه، حسن و حسين عليهما السلام استجابت دعا نبوده و در واقع هدف پيامبر در مباهله تقابل اهل خود با اهل آنان بوده است; زيرا مقصود اين بود كه آنان، فرزندان، زنان و مردان خود را ـ كه نسبت با آنان ترحّم مىورزند ـ با خود همراه سازند… ».
اين سخن ابن تيميه، چنان كه دهلوى بدان تصريح كرده و خواهد آمد، از سخنان ناصبى هاست.
خلاصه كلام ابن تيميه چنين است:
پيامبر صلى الله عليه وآله، اهل بيت عليهم السلام را فقط به خاطر قرابت آنان و مطابق با عرف مباهله با خود همراه ساخت و هيچ مزيّتى براى همراهان وجود ندارد.
بنابراين، آيه مذكور به هيچ عنوان مدّعاى شيعيان را اثبات نمى كند، اما آنان همانند مسيحيان…!!
ابن تيميه در شرايطى چنين ادّعايى را مطرح مى كند كه بسيارى از مردان و زنان نزديك پيامبر و در رأس آنان، عمويش عباس را مى شناسد. اگر مراد از كلمه «انفس»، فقط قرابت بود، پيامبر، عباس و پسران او و ديگر هاشميان را دعوت مى كرد!
ابن تيميه در پى گفته هاى خود مبنى بر عدم برترى همراهان پيامبر، تناقض گويى مى كند و مى گويد: «مباهله فقط نشان دهنده قرابت نيست»!!
به اين گفته وى توجه كنيد:
«از عموهاى پيامبر، تنها عباس در قيد حيات بود. اين عموى پيامبر از مسلمانان نخستين نبود و به اندازه على به پيامبر نزديك نبود. در بين عمودزادگان پيامبر نيز كسى مانند على وجود نداشت… از همين رو وى انتخاب شد. اين كه به دليل نبودن نزديكان ديگر كه به جاى وى در مباهله شركت كنند; او براى مباهله معين شده است، دلالت ندارد كه او با پيامبر مساوى و يا از همه برتر است و در واقع با حضور خود به فضيلتى دست يافته است…»!!!
بنابر آن چه خود ابن تيميه اعتراف كرد، كسى مى بايست براى انجام مباهله آورده شود كه از مقام و موقعيّتى برخوردار باشد كه او را از ديگران جداساخته و بر آنان مقدم كند. على عليه السلام داراى چنين مزيتى بود، به گونه اى كه خداوند به رسول خود امر نمود كه از او به عنوان نفس خود ياد كند.
منظور ما نيز از استدلال به آيه مباركه همين است. به اين ترتيب، مطلوب ما ـ يعنى امامت حضرت على عليه السلام ـ با همين آيه اثبات مى شود.
و اين جا است كه به خوبى، آشفتگى سخنان ابن تيميه آشكار مى شود.
وى بعد از اعتراف به فضيلت على عليه السلام سكوت نمى كند و چون نمى تواند دست يابى به اين فضيلت را براى عدّه اى ديگر اثبات كند ـ با اين كه اين ادّعا را در چندين جاى كتاب خود مطرح كرده ـ مى گويد: «حسن، حسين و فاطمه نيز اين فضيلت را دارا هستند…».
وى در جاى ديگر از كتاب خود، در مورد آيه تطهير نيز به همين شكل حكم كرده است; چرا كه چاره اى جز اذعان به نزول اين آيه در شأن اهل بيت عليهم السلام نداشته است.
اما او ناآگاهانه يا ناخواسته، با اين گفته خود و مشاركت دادن ديگران در اين فضيلت، به جاى تضعيف استدلال شيعه به آيه مباهله، به نفع شيعيان كار مى كند.
چرا كه اين آيه، به طور قطع نشان مى دهد ذريه پيامبر صلى الله عليه وآله ـ فاطمه و دو فرزند او; حسنين عليهم السلام ـ از ديگر صحابه به جز امير مؤمنان على عليه السلام برتر هستند، آن سان كه حديث: «فاطمه پاره تن من است…» نيز به همين موضوع اشاره دارد و ما پيش تر در مورد آن سخن گفتيم.
به هر حال، با استناد به آيه مباركه و روايات قطعى كه درباره شأن نزول آن نقل شده، حضرت على عليه السلام بعد از رسول خدا، امام خواهد بود.
1 . اين حديث، همان حديث ولايت است كه از صحيح ترين ومعتبرترين احاديث به شمار مى رود. در مورد سند و دلالت اين حديث در جلد پانزدهم كتاب نفحات الأزهار فى خلاصة عقبات الأنوار سخن گفته ايم.
2 . اين حديث نيز از صحيح ترين و معتبرترين احاديث به شمارمى رود. ر.ك: مسند احمد: 1 / 3، 151، صحيح ترمذى، خصائص نسائى، المستدرك على الصحيحين و تفاسير قرآن، تفسير سوره توبه.
3 . ر.ك: الاستيعاب: 3 / 1109 شرح حال امير مؤمنان على عليه السلام.
4 . اين روايت را احمد بن حنبل در مسند: 3 / 33، حاكم نيشابورى در المستدرك على الصحيحين: 3 / 122، نسائى در كتاب الخصائص، ابن عبدالبر، ابن اثير و ديگران، در بيان شرح حال حضرت على عليه السلام ذكر كرده اند.
5 . سوره تحريم: آيه 6.
6 . سوره زمر: آيه 15.
7 . براى آگاهى از بعضى از منابع اين روايت ر.ك: صفحه 110 از همين كتاب.
8 . براى آگاهى در اين زمينه ر.ك: الكشاف زمخشرى، تفسير فخررازى، تفسير بيضاوى و ديگر تفاسير در تفسير آيه.