بررسى و نقد اين روايت ساختگى
آن چه گفته شد تلاش راويان اهل سنت براى تحريف شكل حديث مباهله است. افزون بر آن برخى با كلماتى چون «گفته شده»، «روايت شده» و عبارات ديگر در صدد ناچيز انگاشتن اين حديث برآمده اند.
به هر حال، شايسته است به تحريفاتى كه به شكل افزايش و يا كاهش عبارت صورت گرفته بيش از اين توجّه نكنيم; چرا كه پيداست امويان با هدف پنهان ساختن مناقبى كه خود مى دانستند از برترى اهل بيت عليهم السلام حكايت دارد، سعى داشتند اين حديث را نيز به مانند احاديث غدير، منزلت و ديگر احاديث تحريف كنند.
آنان، در حديث مباهله تلاش كردند چه به صورت حذف اصل آن و چه به شكل حذف نام هاى «على و فاطمه طاهره عليهما السلام»، اين فضيلت را پنهان سازند… .
اگر اين حديث از برترى اهل بيت عليهم السلام ـ چنان كه خواهيم گفت ـ حكايت نداشت برخى از آن ها در كنار نام «فاطمه عليها السلام»، نام عايشه و حفصه را ذكر نمى كردند!!
برخى از اين راويان بر آن بوده اند تا فضيلتى را كه اين حديث بر آن دلالت دارد از انحصار اهل بيت عليهم السلام خارج سازند و بگويند: اين فضيلت فقط از آنِ اهل بيت نيست.
از همين رو روايتى را از زبان يكى از اهل بيت ـ روايت امام صادق از امام باقر عليهما السلام ـ وضع نموده اند كه بر اساس آن، خلفاى سه گانه هم رتبه على عليه السلام و فرزندانشان نيز هم رتبه فرزندان آن حضرت هستند. آنان اين روايت را به ائمه عليهم السلام انتساب مى دهند تا آن را در بين مردم عادى رواج دهند!!
آنان، در ابواب مختلف تفسير، فقه و فضايل، روايات زيادى را جعل و به اهل بيت عليهم السلام و فرزندان آنان نسبت داده اند.1
هيچ يك از مُعجم نويسان و صاحبان كتاب هاى موسوم به صحيح و يا مُسندها، روايت ابن عساكر را نقل نكرده اند. بنابر قواعد حديث شناسى اهل سنّت، روايت ابن عساكر، در برابر روايتى كه احمد بن حنبل، مسلم، ترمذى و ديگران آن را نقل و حاكم نيشابورى بر تواتر و ديگران بر ثبوت آن، تصريح كرده اند، قدرت عرض اندام ندارد.
واقعيّت آن است كه حتى ابن تيميه نيز كه به روايت هاى سست و بى پايه چنگ مى زند تا باورهاى نادرست خودش را اثبات كند به اين روايت ابن عساكر توجّهى نكرده است.
سند اين روايت ضعيف و مضمون آن كاملاً دروغ و ساختگى است. براى بررسى سند اين روايت، فقط به دو تن از رجال آن اشاره مى كنيم:
1 . سعيد بن عنبسه رازى
صاحبان كتاب هاى صحاح، سنن وديگر مجامع روايى روايتى از سعيد بن عنبسه نقل نكرده اند و بايد گفت: او دروغگوست.
ابن ابى حاتم درباره وى مى گويد: سعيد بن عنبسه، ابوعثمان خزّاز رازى… كسى است كه پدرم از وى روايت شنيده، ولى روايتى از او نقل نكرده است و درباره او گفته: در او بايد تأمّل نمود.
عبدالرحمان مى گويد: از على بن حسين شنيدم كه گفت: وقتى از يحيى بن معين درباره سعيد بن عنبسه رازى سؤال شد، پاسخ داد: او را نمى شناسم.
گفته شد: سعيد بن عنبسه از ابوعبيده حدّاد «حديث والآن»2 را روايت كرده است. يحيى بن معين با شنيدن اين سخن گفت: (پس معلوم مى شود) اين شخص دروغگوست.
عبدالرحمان مى گويد: از على بن حسين شنيدم كه مى گفت: سعيد بن عنبسه دروغگوست، از پدرم نيز شنيدم كه مى گفت: او راست نمى گفت.3
2 . هيثم بن عدى
همه بر اين باورند هيثم بن عدى كذّاب است.
ابن ابى حاتم مى گويد: از يحيى بن معين درباره هيثم بن عدى سؤال شد.
گفت: او از اهل كوفه و فردى غير قابل اعتماد و كذّاب است. از پدرم درباره وى پرسيدم. او در جواب گفت: روايت هايش متروك است.4
ابن حجر عسقلانى در كتاب لسان الميزان از زبان افراد زير درباره وى اين گونه آورده است:
بخارى مى گويد: هيثم بن عدى ثقه و مورد اعتماد نيست. او دروغ مى گفت.
يحيى بن معين نيز همانند بخارى اظهار نظر كرده است.
ابوداوود مى گويد: او كذّاب است.
نسائى و عدّه اى ديگر مى گويند: روايات او را كسى نقل نمى كند.
ابن مدينى مى گويد: من او را در هيچ چيز قبول ندارم.
ابوزرعه مى گويد: او هيچ اعتبارى ندارد.
عجلى مى گويد: او كذّاب است.
ساجى مى گويد: او دروغ مى گفت.
احمد مى گويد: اخبارى نقل كرده، ولى داراى تدليس نيز بوده است.
حاكم و نقّاش مى گويند: او رواياتى غيرقابل قبول را به روايان ثقه و مورد اعتماد نسبت داده است.
محمود بن غيلان مى گويد: احمد، يحيى و ابوخيثمه او را رد كرده اند.
ابن سكن، ابن شاهين، ابن جارود و دارقطنى وى را از راويان ضعيف به شمار مى آورند.
اگر هيثم از رجال يك حديث باشد، افرادى چون طحاوى در مشكل الحديث و بيهقى در السنن الكبرى، نقّاش و جوزجانى در تأليفات خود پيرامون روايات جعلى، آن روايت را دروغ مى دانند.5
فرض كنيم ابن عساكر اين روايت جعلى را در كتاب تاريخ مدينة دمشق آورده باشد، واقعيت آن است كه اين كتاب چنان كه ابن تيميه6 و ديگران نيز تصريح مى كنند، دربردارنده جعليّات بسيارى است. بنابراين، چرا بايد شخصيتى هم چون سيوطى و ديگر هم فكرانش اين حديث را در تفسير قرآن كريم و بيان مقصود كلام الله ذكر كنند؟!!
1 . گفتنى است كه ما نمونه هايى ازاين مورد را در آثار منتشر شده خود آورده ايم.
2 . «والآن عدوى» يكى از راويان است كه فقط از او يك روايت طولانى درباره شفاعت نقل شده كه آن را «حديث والآن» مى نامند. ر.ك: تاريخ بغداد: 2/407.
3 . الجرح والتعديل: 4/52.
4 . همان: 9 / 85 .
5 . لسان الميزان: 6 / 209.
6 . منهاج السنّة: 7 / 40.