ابن خلدون و حديث مباهله
ابن خلدون حديث مباهله را اين گونه نقل مى كند:
در همين سال (دهم هجرت)، هيئت مسيحيان نجران به همراه هفتاد سواره نزد پيامبر آمدند. پيشگام و اميرشانِ عاقب عبدالمسيح از قبيله كنده و اسقفشان ابوحارثه از قبيله بكر بن وائل و سيد أيهم بودند. اين افراد درباره دينشان به مناظره نشستند و چون آيات نخستين سوره آل عمران و آيه مباهله را از زبان پيامبر شنيدند از مباهله خوددارى كردند.
آنان به قصد مشورت درباره مباهله از گرد پيامبر پراكنده شدند و در نهايت درخواست صلح كردند. پيامبر به شرط اعطاى هزار دست كامل لباس در ماه صفر، هزار دست ديگر در ماه رجب و نيز سى عدد زره و نيزه و اسب و پارچه پشمى، صلح نامه اى را براى آنان تنظيم كرد.
آن ها بعد از پيمان صلح از پيامبر صلى الله عليه وآله خواستند كه براى جمع آورى اين اموال برايشان والى تعيين كند. اين بود كه پيامبر ابوعبيدة بن جراح را به همراهشان فرستاد. مدّتى بعد عاقب و سيد به حضور پيامبر آمدند و ايمان آوردند.1
1 . تاريخ ابن خلدون: 4 / 836 و 837..