خلافت عمر به روايت ديگر
باقلانى در كتاب اعجاز القرآن، زمخشرى در كتاب الفائق في غريب الحديث و برخى علماى ديگر در كتاب هاى خود چنين نقل كرده اند:
عبدالرحمان بن عوف گفت: روزى كه ابوبكر بيمار بود و در اثر همان بيمارى فوت كرد; نزد او رفتم و به او گفتم: به نظر مى رسد كه بهبود يافته اى، اى خليفه رسول خدا!
پاسخ داد: درد و رنج زيادى از اين بيمارى مى كشم; اما آن چه كه از شما گروه مهاجران به من رسيده از درد و رنجم سخت تر است. من كارهاى شما را به كسى واگذار كرده ام كه از نظر خودم بهترين شماست; اما همه شما از اين كه كار در دست او باشد نه در اختيار ديگرى روترش كرده ايد. به خدا سوگند كه لطيف ترين و ارزشمندترين پارچه هاى ديبا و پرده هاى حرير را به دست مى آوريد… .
عبدالرحمان در پاسخ گفت: اى خليفه رسول خدا! همان كه تو خواستى خواهد شد، گرچه تو به تنهايى بر اين كار تصميم گرفته اى; اما قصدى جز خير نداشته اى.1
منظور ابوبكر اين است كه شما اى گروه مهاجران! همگى در پى گرفتن خلافت هستيد و همه شما آن را به خاطر دنيا براى خودتان مى خواهيد. در اين روايت به جاى «مردم»، «مهاجران» مورد خطاب ابوبكر قرار گرفته اند.
از پاسخ عبدالرحمان نيز دو نكته دانسته مى شود:
نخست آن كه اين كار فقط از جانب ابوبكر بوده و او به تنهايى براى اين امر تصميم گرفته است.
دوم آن كه عبدالرحمان بن عوف به اعتراف خودش، با اين كار ابوبكر موافق بوده است.
1 . اعجاز القرآن: 156، الفائق في غريب الحديث: 1 / 89، اساس البلاغه: 497، النهاية في غريب الحديث: 1 / 77 و 5 / 177، لسان العرب: 9 / 15 و 12 / 634 ماده «ورم».