6 . شمر بن ذى الجوشن
شمر فرمانده چهار هزار سرباز بود.1 او از ابتدا هوادار بنو اميّه و در خدمت ابن زياد بود، به طورى كه وقتى ابن زياد احساس كرد عمر سعد در اطاعت از دستورش كوتاهى مى كند، نامه اى به شمر داد و گفت كه به دست عمر سعد برساند و مراقب و مواظب اعمال او باشد.
شمر در بنو اميّه ذوب شده بود. تاريخ نگاران شيعه و سنّى مى نويسند: ابن زياد به شمر گفت:
إذهب فإن جاء حسين وأصحابه على حكمي وإلاّ فمر عمر بن سعد أن يقاتلهم، فإن تباطأ عن ذلك فاضرب عنقه، ثمّ أنت الأمير على الناس;2
برو و اگر حسين تسليم حكم ما شد كه هيچ وگرنه به عمر سعد دستور بده كه او را بكشد و اگر عمر سعد از اين فرمان كوتاهى كرد، گردن او را بزن; سپس خودت بر همه لشكر امير هستى.
درباره شمر گفتنى است كه ابن حجر مى نويسد: شمر در نماز جماعت حاضر مى شد و بعد از نماز توسّل مى كرد و مى گفت:
اللّهمّ إنّك تعلم أنّي شريفٌ فاغفرلي;3
خدايا! تو مى دانى كه من فرد خوبى هستم، پس مرا بيامرز!
راوى مى گويد: به او گفتم: چگونه از خدا انتظار دارى كه تو را ببخشد، در حالى كه تو فرزند دختر رسول خدا صلى اللّه عليه وآله را به قتل رسانده اى؟
شمر در پاسخ گفت: تو چه مى گويى؟ چه كار بايد مى كردم؟ آنان كه به ما امر كردند، اميران ما هستند و اگر ما مخالفت مى كرديم، از اين حيوانات هم بدتر بوديم; زيرا كه اميران ما واجب الاطاعه هستند!
ابن حجر عسقلانى به رغم اين كه خود نيز از متعصّبان است، بعد از نقل اين مطلب مى گويد:
إنّ هذا لعذر قبيح، فإنّما الطاعة في المعروف;4
اين عذر بسيار ناپسند است; چرا كه وجوب اطاعت از حاكمان فقط در امور پسنديده است.
1 . الأمالى شيخ صدوق: 220; بحار الأنوار: 44 / 315.
2 . البداية والنهايه: 8 / 190.
3 . تاريخ مدينة دمشق: 23 / 189; ميزان الاعتدال: 2 / 280; لسان الميزان: 3 / 152.
4 . لسان الميزان: 3 / 153; ميزان الاعتدال: 2 / 280.