نيرنگ نامه نگاران
حضرت سيّدالشهداء عليه السلام جز از آن دو مطلبى كه هميشه بيان مى فرمودند، مطلب ديگرى را نيز بدين مضمون متذكّر مى شدند كه كسانى كه براى من نامه نوشتند، خودشان مرا به قتل خواهند رسانيد. حضرتش در سخنى فرمودند:
ما كتب إليّ من كتب إلاّ مكيدةً لي وتقرّباً إلى ابن معاوية…;1
نامه اى براى من نوشته نشد مگر از روى حيله و نيرنگ زدن به من و نزديك شدن به فرزند معاويه… .
از آن حضرت سؤال كردند كه چرا اهل و عيال خود را همراه مى بريد؟
ايشان در جواب فرمودند:
ما أرى إلاّ الخروج بالأهل والولد;2
من راهى جز خروج با اهل و فرزندانم در پيش راه خود نمى بينم.
حضرت سيّدالشهداء عليه السلام در جايى ديگر با تأكيد مى فرمايند:
أعلم علماً أنّ هناك مصرعي ومصارع أصحابي لا ينجو منهم إلاّ ولدي علي;3
من علم حتمى دارم كه همانا، آن جا محل شهادت من و اصحاب من است و از ما كسى جز فرزندم على باقى نمى ماند.
آرى، به راستى امام حسين عليه السلام مى دانستند كه احدى جز امام سجّاد عليه السلام باقى نمى ماند. چرا با وجود اين علم، آن حضرت زن ها و فرزندان را به همراه خود بردند؟ حضرتش در پاسخ اين سؤال فرموده اند:
إنّ اللّه قد شاء أن يراهنّ سبايا;4
خداوند مى خواهد آن ها را اسير ببيند.
شاعر معروف، فرزدق در بين راه با آن حضرت ملاقات مى كند و بعد از سلام و عرض ارادت، به حضرتش مى گويد: وضع كوفه، وضع مناسبى نيست.
امام حسين عليه السلام در پاسخ مى فرمايند:
صدقتَ، للّه الأمرُ يفعل ما يشاء وكلّ يوم ربّنا في شأن;5
راست گفتى، همه امور به دست خداوند است، آن چه مى خواهد انجام مى دهد و پروردگار ما هر روز اراده اى دارد.
آرى، امام حسين عليه السلام مى دانستند و به همين جهت بود كه به فرزدق اين گونه فرمودند و به فردى ديگر آن گونه گفتند:
إنّي رأيت رؤيا ورأيت فيها رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله وأمرني بأمر… .
امام حسين عليه السلام در بين راه نامه اى به واسطه «قيس بن مسهّر» براى اهل كوفه فرستادند. در همين هنگام، همه بخش هاى شهر كوفه و تمام مسيرهايى كه به آن شهر منتهى مى شد، تحت مراقبت شديد مأموران حكومتى بود و هيچ كس نمى توانست وارد شهر و يا از آن خارج شود، مگر اين كه شناسايى گردد. در چنين شرايطى قيس بن مسهّر توسّط حصين بن نمير ـ كه يكى از بزرگان شام و از ياوران قوى و طرفداران معاويه و يزيد است ـ دست گير شد، ولى به هنگام بازرسى تا خواستند نامه را از او بگيرند، قيس آن را پاره كرد.
گفتند: چرا نامه را پاره كردى؟
گفت: نمى خواهم از مفاد نامه مطّلع شويد و اين كه نامه براى چه كسى نوشته شده است… .
او را به نزد ابن زياد فرستادند. ابن زياد به او دستور داد كه بايد بر فراز منبر و در حضور مردم اميرالمؤمنين و سيّدالشهداء را لعن كنى(!)
او قبول مى كند! آن گاه بر فراز منبر مى رود و چنين مى گويد:
اى مردم! همانا حسين بن على عليهما السلام فرزند فاطمه زهرا سلام اللّه عليها، بهترين مردم است و من فرستاده او هستم… .
او در ادامه زياد و عبيداللّه زياد را لعن مى كند و بر اميرالمؤمنين عليه السلام درود مى فرستد. از همان جا او را به دارالاماره مى برند و از بام دارالاماره به پايين مى اندازند و به اين كيفيّت او را شهيد مى كنند.6
روشن است كه داستان قيس بن مسهّر از وقايع مسلّم حادثه عاشوراست.
1 . انساب الاشراف: 3 / 185.
2 . الاخبار الطوال: 244.
3 . دلائل الامامه: 74، بحار الأنوار: 44 / 364.
4 . اثبات الوصيه: 126، اللهوف: 63، بحار الأنوار: 44 / 364.
5 . الكامل فى التاريخ: 4 / 40.
6 . الارشاد: 2 / 71.