نامه ابن عبّاس به يزيد
شاهد ديگر آن كه وقتى سيّدالشهداء عليه السلام از مكّه خارج شدند، ابن زبيردر مكّه آسوده شد و اعلام خلافت كرد و مشغول بيعت گرفتن از مردم شد. اما ابن عبّاس و شخصيت هاى ديگر با او بيعت نكردند.
چون يزيد از اين ماجرا آگاه شد، در نامه اى از ابن عبّاس به جهت بيعت نكردنش با ابن زبير تشكّر كرد و نوشت: … ابن عبّاس! تو با بيعت نكردنت رابطه خودت را با من حفظ كردى و خدا پاداش كسانى را كه صله رحم مى كنند، به تو بدهد و ما اين لطف تو را فراموش نمى كنيم و به زودى محبّت تو را جبران خواهيم كرد.
يزيد در ادامه نامه نوشت: از تو مى خواهم حقيقت را به ديگر مردم بگويى و نگذارى كه با ابن زبير بيعت كنند; چرا كه تو نزد مردم فردى مورد قبول هستى و از تو مى پذيرند.
ابن عبّاس پاسخ ارزش مندى به نامه يزيد داد. وى در پاسخ او نوشت:
أمّا بعد، فقد جاءني كتابك، فأمّا تركي بيعة ابن الزبير فواللّه ما أرجو بذلك برّك ولا حمدك، ولكن اللّه بالّذي أنوى عليهم. وزعمت أنّك لست بناس برّي، فاحبس أيّها الإنسان! برّك عنّي فإنّي حابس عنك برّي.
وسألت أن أحبّب الناس إليك… كيف؟ وقد قتلت حسيناً وفتيان عبدالمطّلب مصابيح الهدى ونجوم الأعلام،… فما أنسى من الأشياء فلست بناس اطّرادك حسيناً من حرم رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله إلى حرم اللّه، وتسييرك الخيول إليه، فمازلت بذلك حتّى أشخصته إلى العراق، فخرج خائف يترقّب، فنزلت به خيلك عداوةً منك للّه ولرسوله ولأهل بيته الّذين أذهب اللّه عنهم الرجس وطهّرهم تطهيراً… فاغتنمتم قلّة أنصاره واستئصال أهل بيته وتعاونتم عليه كأنّكم قتلتم أهل بيت من الشرك والكفر… .
وقد قتلت ولد أبي وسيفك يقطر من دمي، وأنت أحد ثاري،…;1
اى يزيد!… اين كه من با ابن زبير بيعت نكرده ام، به خدا سوگند! به جهت محبّت به تو نبوده است و خداوند به نيّت من آگاه است; تو دست نگه دار و به من خوبى نكن! چرا كه از من خوبى نخواهى ديد.
چگونه من از تو حمايت كنم؟ تو حسين عليه السلام و فرزندان خاندان عبدالمطّلب را كه چراغ هاى هدايت و ستارگان دانش بودند، به قتل رسانده اى و همه اينان در عراق به دستور تو به قتل رسيده اند… .
هرگز فراموش نمى كنم كه شما حسين عليه السلام را تحت تعقيب قرار داديد تا آن بزرگوار از حرم پيامبر خدا به مكّه فرار كند. او را فرارى داديد تا از حجاز بيرون برود و وارد خاك عراق شود.
اين كلمات، به نكات دقيق و ناگفته هاى عاشورا اشاره دارند; ناگفته هايى كه از حقيقت ها و نكته هايى چنين ظريف و تاريخى سرچشمه مى گيرند.
البته برخى از اين مطلب تعجب خواهند كرد، ولى با تحمّل و دقّت، به اين نكته ها و حقايق پى خواهند برد. آنان كارى كردند كه سيّدالشهداء عليه السلام از حجاز خارج شود و آن حضرت را تعقيب كنند.
ابن عبّاس در ادامه مى نويسد:
امام حسين عليه السلام را با خوف و ارعاب و نگرانى از حرم رسول خدا صلى اللّه عليه وآله خارج كرديد، سربازان تو در آن جا به جهت دشمنى با رسول خدا صلى اللّه عليه وآله و اهل بيت او عليهم السلام، از فرصت استفاده كردند و با وجود كمى ياران او، همانند كشتار اهل شرك و كفر، آنان را به قتل رساندند!
اى يزيد! بعد از اين همه مصيبت، تو از من توقع محبّت دارى؟
خون خاندان من از شمشير تو مى چكد و من بايد از تو انتقام بگيرم.
نامه اى كه ابن عبّاس به يزيد نوشت، نكاتى در بر دارد كه به دو نكته مهم آن اشاره مى شود:
1 . يزيد موجب شد كه امام حسين عليه السلام مدينه را ترك گويد; چرا كه سربازان حكومتى آن حضرت را تعقيب و تحت فشار قرار دادند;
2 . گرفتن انتقام از يزيد، چون او قاتل امام حسين عليه السلام است.
اين نامه از جمله اسناد تاريخى مهم، در داستان عاشوراست.
1 . تاريخ يعقوبى: 2 / 247 ـ 249، الكامل فى التاريخ: 4 / 127 و 128.