فرجام زياد بن ابيه
زياد بن ابيه، از مخالفان طرح جانشينى يزيد بود. شرح حال او براى همگان معروف است. او كسى است كه پدرش مشخص نيست (زنازاده است).
معاويه، زياد را به پدرش ابوسفيان منسوب نمود و او را به عنوان برادر به جامعه آن روز معرفى كرد!
حال چه شد و چرا معاويه او را از ميان برداشت؟ آرى، زياد از كسانى است كه با ولى عهدى يزيد رسماً مخالفت مى كرده است; حتى به خود معاويه اين مطلب را در قالب نوشته تذكر داده است. وى نه تنها مخالفت داشته است; بلكه در سر خود فكر رياست و گرفتن حكومت بعد از معاويه را مى پرورانيده است.
يعقوبى در تاريخش در اين باره مى نويسد: معاويه در نامه اى به ابن زياد از او خواست تا مردم را به ولايت عهدى يزيد فرا خواند. وى در جواب اين گونه نوشت:
يا أميرالمؤمنين! إن كتابك ورد عليّ بكذا، فما يقول الناس إذا دعوناهم إلى بيعة يزيد، وهو يلعب بالكلاب والقرود، ويلبس المصبغ، ويدمن الشراب، ويمشي على الدفوف.
اى معاويه! براى معرفى يزيد به جانشينى بعد از خود، شتاب مكن.
فلما صار الرسول إلى معاوية وأدى إليه الرسالة قال: ويلي على ابن عبيد! لقد بلغني أن الحادي حدا له أن الأمير بعدي زياد، واللّه لأردّنه إلى اُمّه سميّة وإلى أبيه عبيد;1
وقتى اين نامه به معاويه رسيد، گفت: واى بر فرزند عبيد!2 به من خبر رسيده كه اين شخص انگيزه رياست دارد و خيال كرده كه مى تواند جانشين من باشد. به خدا سوگند! انتساب او را به پدرم ابوسفيان نفى مى كنم و در جامعه آبرويش را مى ريزم.
سرانجام بعد از رد و بدل شدن اين حرف ها پيرامون جانشينى يزيد، هفته اى نگذشت كه زخمى در دست زياد بن ابيه به وجود آمد و به مرگ او انجاميد و مردم گفتند كه او به طاعون مبتلا شده است!
بسيارى از مردم نيز احتمال قوى داده اند كه زياد از جمله مسمومان توسّط معاويه بوده باشد.3
آن چه بيان شد، نمونه اى از فرجام مخالفان و مزاحمان ولايت عهدى يزيد در حجاز و شام بود كه به شيوه هاى گوناگون به قتل رسيده اند.
1 . تاريخ يعقوبي: 2 / 220.
2 . عبيد نام يكى از پدرانى است كه زياد را به او منسوب مى كنند.
3 . همان: 2 / 235; سير أعلام النبلاء: 3 / 496; تاريخ مدينة دمشق: 19 / 203.