تبعيد، روش ديگرى در مبارزه با مخالفان
روش ديگر معاويه براى مبارزه با مخالفان طرح ولايت عهدى و جانشينى يزيد، تبعيد بود. او بزرگانى از اهل آن زمان را كه با طرح مذكور مخالف بودند، به نقاطى دور تبعيد كرد تا نتوانند مانع طرح او شوند. از جمله آن شخصيّت ها، سعيد بن عثمان بن عفّان است.
ابن عساكر در اين زمينه مى نويسد: مردم مدينه بر اين باور بودند كه بعد از معاويه، سعيد بن عثمان خليفه است. او نزد قوم خود، بنواميّه و پيروانش چنين موقعيتى داشت. اين باور و اعتقاد در نزد مردم، تمام و قطعى بود و هرگز با اين عقيده نوبت به يزيد نمى رسيد تا جايى اين معنا را به نظم در آوردند و در بين عموم مردم مشهور شده بود:
واللّه لا ينالها يزيد *** حتّى ينال هامه الحديد
إنّ الأمير بعده سعيد;1
به خدا سوگند! يزيد به حكومت نخواهد رسيد و اگر در اين فكر باشد، به قتل خواهد رسيد. فرمان رواى بعد از او (معاويه) سعيد است.
ابن كثير در البداية والنهايه در اين باره مى نويسد:
روزى سعيد بر معاويه وارد شد و به او گفت: شنيده ام تو مى خواهى يزيد را به جانشينى معرفى كنى.
معاويه پاسخ داد: آرى!
سعيد گفت: تو همواره مورد عنايت پدرم بودى و به بركت خون خواهى پدر من به اين مقام رسيده اى! با اين حال تو فرزند خود را بر من مقدّم مى نمايى، در حالى كه من از يزيد هم از جهت پدر و مادر و هم از جهات شخصيتى بر اين امر سزاوارترم.
اگر از جهت پدر بسنجى، پدر من عثمان و پدر يزيد، معاويه است و اگر از جهت مادر باشد، مادر يزيد، نصرانى بوده و تربيت يزيد، نصرانى است.
معاويه در پاسخ او چنين گفت:
أمّا ما ذكرت من إحسان أبيك إليّ فإنّه أمر لا ينكر، وأمّا كون أبيك خيراً من أبيه فحق واُمّك قرشيّة وأمّه كلبية فهي خير منها. وأمّا كونك خيراً منه فواللّه لو ملئت إلى الغوطة رجالاً مثلك لكان يزيد أحبّ إليّ منكم كلّكم;2
آرى، پدرت به من خوبى كرده است، پدر تو از پدر يزيد بهتر است، مادر تو از مادر او بهتر است، همه اين ها را نمى توان انكار كرد; ولى اين كه خودت از يزيد بهتر باشى، نه به خدا سوگند! اگر همه شهر دمشق (كه فضاى وسيعى بود) از مردانى مثل تو پر شود، نزد من يزيد از همه آن ها عزيزتر است.
سرانجام معاويه به آقازاده عثمان كه نزد اهل مدينه عزيز و محترم بود، پيش نهاد مى دهد كه بهتر است به خراسان بروى و والى آن جا شوى.3
او مى خواست پسر عثمان به خراسان برود تا از مركز حكومت به دور باشد و شرّى براى يزيد و معاويه بوجود نياورد.
سرانجام آن گاه كه سعيد به خراسان رفت، از جانب حكومت معاويه، غلامان و اطرافيان او را تحريك كردند كه سعيد را به قتل برسانند; سپس براى اين كه سرّ و راز قتل سعيد مخفى بماند، به آن غلامان دستور دادند كه هم ديگر را بكشند. آنان بعد از كشتن سعيد به جان هم افتادند و هم ديگر را كشتند، به طورى كه كسى ديگر از آنان باقى نماند!4
1 . تاريخ مدينة دمشق: 21 / 223.
2 . البداية والنهايه: 8 / 87 .
3 . وفيات الاعيان: 5 / 389 ـ 390.
4 . تاريخ يعقوبي: 2 / 237.