اصطلاح شيعه و تشيّع
جالب توجّه اين كه براى واژه شيعه و تشيّع دو اصطلاح وجود دارد:
1 . در اصطلاح نخست شيعه كسى است كه محب اهل بيت عليهم السلام باشد و در عين حال به خلافت شيخين نيز اعتقاد دارد.
بعضى از اهل كوفه آن زمان، اميرالمؤمنين عليه السلام را بر عثمان افضل و برتر مى دانستند، اما به افضليت آن حضرت بر شيخين، اعتقاد نداشتند.
2 . در اصطلاح دوم كه همه ما برآنيم و اصطلاح معروف نيز همين است، شيعه عبارت از كسى است كه به جانشينى اميرالمؤمنين عليه السلام بعد از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله و امامت اهل بيت پيامبر عليهم السلام كه دوازده نفر امام بعد از پيامبر هستند، اعتقاد داشته باشد.
تشيع مطابق اصطلاح اوّل در قرن اوّل رايج بوده است. شاهد اين اصطلاح مسيب بن نجبه است. او از دعوت كنندگان حضرت سيّدالشهداء عليه السلام به كوفه است. در شرح حال او مى نويسند: او شيعى بوده است.
راوى مى گويد:
جالست مسيّب بن نجبة الفزارى في هذا المسجد عشرين سنة وناس من الشيعة كثير، فما سمعت أحداً منهم يتكلّم في أحد من أصحاب رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله إلاّ بخير، وما كان إلاّ في علي عليه السلام وعثمان;1
من بيست سال با مسيّب و شيعيان زيادى در همين مسجد هم نشين بودم و نديدم كه شيعيان كوفه نسبت به صحابه اى از اصحاب رسول خدا صلى اللّه عليه وآله جز خير سخنى بگويند، مگر درباره على و عثمان.
آرى، اگر شيعيان آن وقتِ كوفه سخنى درباره صحابه مى گفتند، از حقّانيّت و برترى على عليه السلام نسبت به عثمان بوده است و درباره خلافت و جانشينى شيخين هيچ اشكال و سخنى نداشته اند.
بر همين مبنا وقتى اميرالمؤمنين عليه السلام خواستند در كوفه از نماز تراويح كه يكى از بدعت هاى عمر است، ممانعت كنند، سر و صدايى به راه افتاد و نداى «واعمرا، واعمرا، واسنّة عمراه» طنين انداز شد.
در نتيجه، حتى در زمان حاكميت اميرالمؤمنين عليه السلام و در حالى كه مردم كوفه با آن حضرت بيعت كرده بودند، حاضر نشدند اين بدعت را ترك كنند.
آيا اينان شيعيان راستين بودند؟ هرگز اين طور نيست. اينان شيعه نبودند و اگر به آنان شيعه گفته مى شود، بنا بر همان اصطلاح اوّل است.
داستان منع حضرت از نماز تراويح در كتاب الكافى نيز آمده است; امير مؤمنان على عليه السلام فرموده اند:
واللّه! لقد امرت الناس أن لا يجتمعوا في شهر رمضان إلاّ في فريضة وأعلمتهم أنّ اجتماعهم في النوافل بدعة، فتنادى بعض أهل عسكري ممّن يقاتل معي: يا أهل الإسلام! غيّرت سنّة عمر…;2
به خدا سوگند! وقتى در ماه رمضان به مردم دستور دادم كه نماز جماعت فقط در نمازهاى واجب امكان پذير است و نماز مستحب را به جماعت نمى توان خواند و اين بدعت است، در بعضى از لشكريان من سر و صدايى به پا شد كه واى اى اهل اسلام! سنّت عمر در حال تغيير است…(!)
بنابراين، معلوم شد كه شيعيان آن تاريخ در كوفه محبّ اهل بيت عليهم السلام بوده اند. با وجود اين، به خلافت شيخين نيز اعتقاد داشته اند و عدّه اى از آنان حتى با بنى اميّه نيز دشمنى داشته اند. امّا به آنان شيعه واقعى گفته نمى شود.
به راستى آمار شيعيان حقيقى در كوفه چند نفر بوده است؟ تعداد اندكى از مردم كوفه افرادى هم چون حبيب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و اصبغ بن نباتهجزء شيعيان راستين بوده اند كه عدّه اى از همين شيعيان توسّط معاويه و زياد بن ابيه به قتل رسيده بودند. پيش تر نام آن افراد كه قبل از واقعه كربلا به قتل رسيده بودند، ذكر شد.
از طرفى، در مقابل اين جمعيت اندك، ياران و پيروان بنواميّه در كوفه فراوان بوده اند. پيش تر نام افراد زيادى آمد كه حكم قتل حجر بن عدى رحمه اللّه تعالى را امضا كردند. در ميان آنان افرادى هم چون:
حصين بن نمير،
محمّد بن اشعث بن قيس،
كثير بن شهاب،
خالد بن عرفطه،
ابوبرده فرزند ابو موسى اشعرى،
سمرة بن جندب،
يزيد بن حارث،
حجّار بن اَبجر و
شمر بن ذى الجوشنوجود دارند كه از زمره رجال بزرگ و اشراف كوفه بودند.
از سوى ديگر، افرادى كه از اين گروه در كوفه براى يزيد جاسوسى مى كردند هم چون مسلم بن سعيد حضرمى، مسلم بن عمرو باهلى، عمارة بن عقبه و… هستند.3
مسلم بن عمرو باهلى كسى است كه به جناب مسلم عليه السلام مى گويد:
أنا مَن عَرَف الحقّ إذا أنكرته، ونصح لإمامه إذ غششته، وسمع وأطاع إذ عصيته وخالفته…;4
من كسى هستم كه حق را شناختم، در حالى كه تو او را انكار كردى و پيرو امامى هستم كه تو با او مخالفت نمودى… .
ابن عساكر در تاريخ مدينة دمشق در شرح حال او چنين مى نويسد:
كان عظيم القدر عند يزيد;5
او نزد يزيد بسيار محترم و ارجمند بود.
چنين فردى مقيم شهر كوفه و از شخصيت هاى بزرگ به شمار مى رفته است.
در نتيجه، اگر شيعه نيز در شهر كوفه مى زيسته، به همان معناى اوّل بوده، نه شيعه خاص و حقيقى. آن چه بر باقى ماندگان شيعيان حقيقى در كوفه آمده، در پى خواهد آمد.
1 . تاريخ مدينة دمشق: 58 / 198 شرح حال مسيب بن نجبه.
2 . الكافى: 8 / 50 .
3 . الاخبار الطوال: 231، سير اعلام النبلاء: 3 / 201.
4 . مقتل الحسين عليه السلام: ابو مخنف ازدى: 52.
5 . تاريخ مدينة دمشق: 58 / 114 شرح حال مسلم بن عمرو بن حصين باهلى.