حديث شناخت امام و نمونه هاى تاريخى
مورّخان اين گونه نقل كرده اند:
عبدالله بن عمر از بيعت با امير مؤمنان على عليه السلام سرباز زد و شبانه به خانه حجّاج رفت تا با او به عنوان نائب عبدالملك بيعت نمايد.
عبدالله بن عمر نمى خواست كه آن شب را بدون امام سپرى كند و چنان كه خود مى گويد با رفتن به خانه حجّاج، قصد داشت تا به حديث «من مات ولا إمام له مات ميتةً جاهليّة» عمل نمايد.
وى در آن شب درب خانه حجّاج را به صدا درآورد، وارد منزل شد و از حجّاج خواست تا بيعت او را بپذيرد.
عبدالله بن عمر به حجّاج گفت: از رسول خدا صلى الله عليه وآله شنيدم كه مى فرمود:
من مات ولا إمام له مات ميتةً جاهليَّة؛
هر كس بميرد و امامى نداشته باشد به مرگ دوران جاهلى مرده است.
با اين همه حجّاج در صدد تحقير وى برآمد و با دراز كردن پاى خود گفت: با پاى من بيعت كن!
عبدالله بن عمر نيز چنين كرد و همان گونه كه حجّاج خواست با او بيعت نمود.
آرى، نبايد تعجّب كرد، زيرا كسى كه از بيعت با شخصى چون امير مؤمنان على عليه السلام خودارى نمايد، ناچار روزى به ذلّت تن خواهد داد و به اين شكل با فردى چون حجّاج بيعت خواهد كرد.
در نمونه ديگر، يزيد بن معاويه در جريان واقعه حرّه، مدينه منوّره را به مدّت سه روز در اختيار سربازان خود قرار داد تا هر آن چه مى خواهند، انجام دهند.
بر كسى پوشيده نيست كه در جريان اين واقعه ده ها هزار نفر از مردم و صدها تن از صحابه و تابعين به قتل رسيدند، به دوشيزگان مسلمان تجاوز كردند و صدها فرزند نامشروع، حاصل اين جنايت ها بود.
مورّخان، هم در احوالات عبدالله بن عمر و هم در گزارش واقعه حرّه مى گويند: به هنگام واقعه حرّه، عبدالله بن عمر به نزد عبدالله بن مطيع رفت.
عبدالله بن مطيع گفت: بالشى براى ابوعبدالرحمان بياوريد!
عبدالله بن عمر گفت: براى نشستن نيامده ام، بلكه مى خواهم حديثى را براى تو روايت كنم، از رسول خدا صلى الله عليه وآله شنيدم كه مى فرمود:
من خلع يداً من طاعة لقى الله يوم القيامة لا حجّة له ومن مات وليس في عنقه بيعة، مات ميتة جاهليّة؛1
هر كس دست از اطاعت (امام خود) بردارد در روز قيامت، خدا را در حالى ملاقات خواهد نمود كه هيچ حجّت و بهانه اى ندارد، هر كس بميرد و بيعتى بر گردن او نباشد، به مرگ دوران جاهلى مرده است.
بر اين اساس، مسأله وجوب شناخت امام هر زمان، اعتقاد به امامت او و پايبندى به بيعت او، قطعى و مسلّم است و احاديث و سيره صحابه و سايرين نيز بر اين امر صحّه مى گذارد. براى نمونه، رفتار مذكور عبدالله بن عمر ـ كه اهل سنّت او را الگوى خويش مى دانند ـ از قطعيّت لزوم شناخت و اطاعت از امام، پرده برمى دارد.
البته در تاريخ آمده است كه همين عبدالله بن عمر بعد از آنى كه از بيعت با امير مؤمنان على عليه السلام خوددارى كرد و از جنگ با قاسطين كناره گيرى نمود، بر اين امر تأسف مى خورد.
براى اطمينان از صحّت اين سخن به كتاب هاى الطبقات ابن سعد،2 المستدرك على الصحيحين حاكم نيشابورى3 و ديگر منابع مى توان مراجعه كرد.
به هر حال، ما در صدد بحث پيرامون عبدالله بن عمر و ديگران نيستيم، بلكه تنها هدف ما اين بود كه با ذكر نمونه هايى از كتاب، سنّت و سيره صحابه، يكى از ضروريات عقايد اسلامى را روشن سازيم؛ همان موضوعى كه در هر زمانى، امامى بر حق و منصوب از جانب خداوند وجود دارد كه مسلمانان بايد به امامت او ايمان آورده و او را حجّت ميان خود و پروردگار قرار دهند.
هم چنين امير مؤمنان على عليه السلام در روايتى كه مورد اتّفاق مسلمانان است، مى فرمايد:
اللهمّ بلى لا تخلو الأرض من قائم لله بحجّة إمّا ظاهراً مشهوراً، وإمّا خائفاً مغموراً لئلاّ تبطل حجج الله وبيّناته؛
آرى، خداوند گواه است كه زمين از برپاكننده حجّت براى خدا، خالى نخواهد شد. اين حجّت، گاه آشكار و شناخته شده است و گاه از بيم دشمنان در گمنامى به سر مى برد، علّت حضور هميشگى حجّت حق آن است كه برهان ها و دليل هاى واضح و روشن خداوند باطل نگردد.
در اين زمينه ابن حجر عسقلانى مى گويد:
وفي صلاة عيسى عليه السلام خلف رجل من هذه الاُمّة مع كونه في آخر الزمان وقرب قيام الساعة؛ دلالة للصحيح من الأقوال: «إنّ الأرض لا تخلو من قائم لله بحجّة»؛4
اين باور كه حضرت عيسى عليه السلام پشت سر مردى از اين امت، نماز مى گزارد و اين مرد در آخر الزمان و برهه اى نزديك به قيامت، هويدا خواهد شد، به صحّت اين روايت دلالت دارد كه مى فرمايد: «زمين از برپاكننده حجّت براى خدا، خالى نخواهد شد».
ابن ابى الحديد معتزلى در شرح سخن امير مؤمنان على عليه السلام مى نويسد:
«علت اين كه زمين از چنين شخصى خالى نيست اين است كه زمانه از فردى كه به خاطر خداوند، كنترل امور بندگان را به دست مى گيرد و بر آنان سيطره دارد، خالى نشود. اين سخن تا حد زيادى، مذهب اماميه را مورد تأييد قرار مى دهد، اما همفكران ما اَبدال5 را مصداق سخن مذكور مى دانند».6
هم فكران ابن ابى الحديد معتزلى از كلمه «حجّت» غافل شده اند، چرا كه معصوم، تنها مصداق برپاكننده اين حجّت است و هيچ كس عصمت اَبدال را تأييد نمى كند.
هم چنين هم فكران ابن ابى الحديد از قسمت پايانى روايت امير مؤمنان على عليه السلام يعنى «برهان ها و دليل هاى واضح و روشن خداوند باطل نگردد» غفلت ورزيده اند؛ چرا كه پس از رسول خدا صلى الله عليه وآله، تنها امام منصوب از طرف خداوند متعال است كه مى تواند مضمون اين قسمت را محقق سازد؛ از اين رو اعتراف ابن ابى الحديد به حقانيت مذهب اماميه درست و به جاست.
1 . صحيح مسلم: 3 / 1478، حديث 1851.
2 . الطبقات الكبرى: 4 / 185 و 186. در اين منبع آمده است: عبدالله بن عمر گفت: «تنها چيزى كه در امور دنيوى به خاطر آن تأسف مى خورم اين است كه با قاسطين نجنگيدم. در دنيا سه چيز را از دست دادم و تنها به خاطر آن تأسف مى خورم: روزه دارى در روزهاى گرم سال، شب زنده دارى و نبرد با قاسطين كه به جنگ ما برخاسته بودند».
3 . المستدرك على الصحيحين: 3 / 558. در اين منبع آمده: عبدالله بن عمر گفت:
«بر چيزى تأسف نمى خورم». اما در ادامه آن قسمتى از اين سطر از كتاب سفيد مانده كه احتمال دارد اين عبارت از قلم افتاده است: «مگر به اين خاطر كه به همراه على عليه السلام با قاسطين نجنگيدم».
4 . فتح البارى فى شرح صحيح البخارى: 6 / 385. اين حديث را مى توان در ديگر منابع اهل سنّت نيز ملاحظه نمود، از جمله: تفسير الرازى: 2 / 192، شرح المقاصد: 5 / 385، تاريخ بغداد: 6 / 379، العقد الفريد: 1 / 265، عيون الأخبار، ابوقتيبه: 7. در ميان كتاب هاى شيعه نيز مى توان اين حديث را در الكافى: 1 / 136، كمال الدين: 1 / 287 و… مشاهده نمود.
5 . ابدال به تعدادى از نيكان و پارسايان مى گويند كه هيچ گاه تعدادشان كم نمى شود و يك نفر كه بميرد خدا ديگرى را به جاى او مى گمارد. (ر.ك: المنجد).
6 . شرح نهج البلاغه: 18 / 351.