بررسى متن حديث
در مورد لفظ حديث مذكور بايد گفت:
هم آغاز و هم پايان آن، به صورت هاى متفاوت نقل شده است؛ به گونه اى كه در آغاز آن برخى از «حسن» و برخى ديگر از «حسين» نام برده اند. قندوزى حنفى مى نويسد:
از ابواسحاق نقل شده است كه على عليه السلام به فرزندش حسين عليه السلام نگاه كرد و گفت: اين فرزندم سيّد و سرور است… .
آن گاه آن حكايت را كه «زمين را از عدل و داد پر مى كند» نقل كرد.
ابوداوود اين روايت را نقل كرده، اما حكايت مذكور را نياورده است.1
اين روايت عيناً در جامع الأصول و المشكاة به نقل از ابوداوود آمده است با اين تفاوت كه به جاى «حسن» نام «حسين» ديده مى شود.
ديگر احاديث موجود پيرامون اين مسأله كه در برخى از كتب ديگر آمده نيز به همين اشكال مبتلا هستند. براى مثال سلمى شافعى در كتاب عقد الدرر فى أخبار المنتظر از اعمش، از ابووائل، حديث ابواسحاق را روايت كرده است، اما نسخه هاى اين كتاب با يكديگر تفاوت دارند، به گونه اى كه در نسخه اصلى و نيز نسخه استنساخ شده از خط نويسنده، آمده است: «به حسين عليه السلام نگاه كرد».
ولى در برخى نسخه هاى ديگر اين كتاب، عبارت «به حسن عليه السلام نگاه كرد» ديده مى شود.
سلمى شافعى از كتاب صفة المهدى حافظ ابونعيم اصفهانى، حديث حذيفه را كه از كتاب ذخائر العقبى اقتباس شده است، روايت مى كند، اما در نسخه اصلى كتاب كه به دست نوشت سلمى شافعى نگاشته شده و هم چنين نسخه اى كه از خط وى استنساخ شده، اين گونه آمده است: «آن گاه با دستش بر شانه حسين عليه السلام زد».
ولى در برخى ديگر از نسخه ها نام «حسن عليه السلام» در برابر ديدگان خواننده قرار مى گيرد.2
آيا اين اختلاف به خاطر تشابه نگارشى دو واژه «حسن» و «حسين»، به وجود آمده است يا اين كه برخى مغرضان به عمد، اصل روايت را دستكارى كرده اند تا حقايق به همان شكلى كه هست در اختيار امّت قرار نگيرد و مسلمانان از روايات اهل بيت عليهم السلام كه بيش از هر كس ديگرى از سيره رسول خدا صلى الله عليه وآله آگاهى داشته و عالم ترين مردمان به علوم او هستند، محروم گردند؟
هر چند احتمال نخست، دور از انتظار نيست، اما احتمال دوم، درست تر به نظر مى رسد؛ چرا كه شواهد فراوانى به ويژه در ارتباط با اهل بيت عليهم السلام، اين احتمال را تقويت مى كند.
در اين مورد به خصوص، قرينه و دليل مستحكمى وجود دارد كه نشان مى دهد برخى عالمان اهل سنّت در جهت كتمان اين حقيقت كه «مهدى عليه السلام از فرزندان حسين عليه السلام است»، تلاش مى كردند و يا دست كم از بيان صريح آن سرباز مى زدند. اما اين كه علّت رفتار اين علما چه بوده است، خداوند بهتر مى داند!
براى مثال، ابوالحسين احمد بن جعفر بن منادى و ابوعبدالله بن حمّاد ـ كه هر دو از پيشوايان و حافظان اهل سنّت هستند ـ از قتاده چنين روايت مى كنند: به سعيد بن مسيّب گفتم: آيا مهدى حق است؟
گفت: آرى.
گفتم: از كدام قبيله است؟
گفت: از قريش.
گفتم: از كدام تيره قريش؟
گفت: از بنى هاشم.
گفتم: از كدام بنى هاشم؟
گفت: از فرزندان عبدالمطلب.
گفتم: از كداميك از فرزندان عبدالمطلب؟
گفت: از فرزندان فاطمه.
گفتم: از كداميك از فرزندان فاطمه؟
گفت: تا همين جا كافى است.3
حال بايد پرسيد: چرا «تا همين جا كافى است»؟ الله أعلم(!!)
حال به بررسى قسمت پايانى اين حديث، مى پردازيم، همان گونه كه گذشت ابوداوود مى گويد:
ثمّ ذكر قصّة، «يملأ الأرض عدلاً»؛
سپس آن حكايت را كه «زمين را از عدل و داد پر مى كند» ذكر كرد.
پرسش اين جاست كه چه كسى حكايت مذكور را ذكر كرد؟
و همان گونه كه ابن اثير، خطيب تبريزى صاحب المشكاة و ديگران نيز گفته اند، ابوداوود اين حكايت را نقل نكرده است. علت اين كار چه بوده است؟
وانگهى صاحب كتاب التاج به طور كلى اين قسمت از روايت را ـ يعنى «سپس آن حكايت را كه «زمين را از عدل و داد پر مى كند» نقل كرد» ـ از قلم انداخته است. اين خود نشان مى دهد كه جمله مذكور، جزء حديث نيست.
در اثبات و تأكيد هر چه بيشتر اين ادّعا همين بس كه حافظ بيهقى در كتاب البعث و النشور روايت مذكور را از قول ابواسحاق نقل مى كند و بدون اشاره به جمله مذكور، اين روايت را با عبارت «در اخلاق به رسول خدا صلى الله عليه وآله شباهت دارد، اما از نظر قيافه و اندام با ايشان متفاوت است»، پايان مى دهد.4
1 . ينابيع المودة: 518.
2 . عقد الدرر فى أخبار المنتظر: 23 و 24.
3 . عقد الدرر فى أخبار المنتظر: 23.
4 . عقد الدرر فى أخبار المنتظر: 31.