امام مهدى عليه السلام و لطف الهى
چهارم آن كه استاد محققان، شيخ نصيرالدين طوسى رحمه الله در اين زمينه چنين مى نويسد:
وجوده لطف، وتصرّفه لطف آخر وعدمه منّا؛
وجود ايشان لطف خداوند است و تصرّفات و رفتار ايشان لطفى ديگر از خداوند است و عدم حضور ايشان از خودمان است.
علاّمه حلّى رحمه الله شارح كتاب شيخ نصيرالدين طوسى رحمه الله در شرح اين فراز، چنين مى نگارد:
اشكال مى كنند كه امام، تنها در صورتى لطف است كه به وسيله امر و نهى، در جامعه تصرّف نمايد و تأثيرگذار باشد. اما شما اين عقيده را نداريد، بلكه به وجوب چيزى كه آن را لطف مى دانيد، اعتقادى نداريد و آن چه وجوبش را لازم مى دانيد، لطف محسوب نمى شود.
در پاسخ بايد گفت: وجود امام به خودى خود، از چند جهت لطف است.
1 . او دين را پاس مى دارد و آن را از افزايش و كاهش، در امان نگه مى دارد.
2 . پرواضح است كه اگر مكلّفين در همه شرايط زمانى، به وجود امام و لزوم اجراى حكم وى در مورد خودشان، ايمان داشته باشند از فساد دست مى كشند و به درستكارى نزديك مى شوند.
3 . بى ترديد دخل و تصرّف امام، لطف است و اين لطف جز با وجود ايشان، جامه عمل به خود نمى پوشد. از همين رو هم وجود امام و هم دخل و تصرّف ايشان، لطف الهى به شمار مى آيند.
در تحقيق و توضيح مطلب مى توان گفت: لطف در مورد امامت از چند طريق، تحقق مى يابد:
1 . بر خداوند متعال، واجب است كه امام را بيافريند، به واسطه اعطا قدرت و علم به وى، او را توانا سازد و نام و نَسَبش را براى مردم، با صراحت و بدون هيچ اجمالى بيان نمايد؛ خداى متعال اين مهم را به انجام رسانيده است.
2 . بر امام واجب است كه بار امامت را بر دوش گيرد و آن را بپذيرد؛ امام نيز، اين وظيفه را پذيرفته است.
3 . بر مردم، واجب است كه به همكارى و يارى امام بشتابند، اوامر ايشان را قبول كرده و اطاعت كنند. اما از انجام اين وظيفه سرباز زده اند.
بنابراين، نه خدا و نه امام، بلكه خود مردم، خويشتن را از لطف كامل، محروم كرده اند.1
1 . كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد: 491 ـ 492.