مطالبه فدك و ارائه دليل
نويسنده نامه در فرازى ديگر مى نويسد:
ما به جهتى ديگر نمى توانيم اين مطلب را از او (يعنى حضرت زهرا عليها السلام) بپذيريم، و آن جهت لزوم عدالت بين فرزندان است.
در پاسخ به اين بخش از نامه كافى است بگوييم كه اين سخن اعتراض به رسول خدا صلى اللّه عليه وآله است در آن چه فرموده و انجام داده; چرا كه روايات و اخبار بسيارى دلالت دارند بر اين كه آن حضرت صلى اللّه عليه وآله اين كار را به پيروى از كلام خداى متعال كه مى فرمايد: (وَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ)(1) انجام داده است، چنان كه دانستيد.
افزون بر اين، بايد گفت كه اين سخن، مشكل تصرّف فدك توسّط ابوبكر را حل نمى كند، زيرا به هر حال تصرّف در ملك غير است و همين موضوع بحث كنونى ماست: يعنى مطالبه فدك و ارائه دليل.
هنگامى كه فدك به وسيله ابوبكر تصرّف شد، حضرت زهرا عليها السلام بر اين رفتار اعتراض كرد و مِلك خويش را طلب نمود. ابوبكر در پاسخ، از ايشان شاهد و دليل خواست تا ثابت شود كه فدك مِلك شخصى و عطاى پدر بزرگوار ايشان است(!!).
بديهى است كه در احكام اسلام ـ در فقه تمام فرق و مذاهب آن ـ بيان شده است كه از كسى كه مِلكى در اختيار اوست دليل و شاهد طلب نمى شود، بلكه ارائه دليل بر آن كسى لازم است كه خلاف آن ملكيّت را ادّعا مى كند.
اين موضوع چنان روشن است كه حتّى كسانى كه اندكى از تعاليم شريعت اسلام را آموخته اند نيز آن را مى دانند. از اين رو اگر ابوبكر اين حكم را مى دانسته و خلاف آن عمل كرده است «ظالم» و اگر نمى دانسته «جاهل» است… .
البتّه پيش از اين بيان شد كه به اتّفاق همه دانشمندان كسى كه ظالم و يا جاهل باشد هرگز شايستگى امامت را ندارد. پس با كمال بى طرفى ملاحظه مى كنيد كه چگونه مسئله فدك به امامت مسلمين ارتباط دارد!
با اين حال، آن بانو به عنوان شاهد امير مؤمنان على، امام حسن و امام حسين عليهم السلام و اُمّ ايمن را نزد ابوبكر آورد تا آنان گواهى دهند كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فدك را به آن گرامى بخشيده است… .
البتّه اين قضيّه در روايت ابو سعيد خُدرى و ابن عبّاس ـ چنان كه در مصادر عامه آمده ـ نيز نقل شده است(2).
آرى فقط اينان بودند كه به چشم خود ديدند كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فدك را به حضرت زهرا عليها السلام بخشيده است، زيرا آن حضرت اين بخشش را در منزل آن بانو و در حضور اين گراميان انجام داده بود، نه در مسجد و در ميان مردم.
(1) سوره اسراء: آيه 26.
(2) الدر المنثور: 5 / 273 و 274.