محور سوم: تكذيب حديث به وسيله على عليه السلام و عبّاس
سومين محور بررسى اين روايت اين است كه به طور مسلّم امير مؤمنان على عليه السلام و عبّاس آن را نپذيرفته و تكذيبش كرده اند، چنان كه در حديثى كه مسلم نقل كرده، آمده است:
عن مالك بن أوس قال: قال عمر لهما: فلما توفّي رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله، قال أبو بكر: أنا ولي رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله، فجئتما تطلب ميراثك من ابن أخيك، ويطلب هذا ميراث امرأته من أبيها.
فقال أبو بكر: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله: لا نورث ما تركناه صدقة، فرأيتماه كاذباً آثماً غادراً خائناً، واللّه يعلم أنّه لصادق بارّ راشد تابع للحقّ. ثمّ توفّي أبو بكر وأنا ولي رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله وولي أبي بكر، فرأيتماني كاذباً آثماً غادراً خائناً.
مالك بن اوس مى گويد: عمر بن خطّاب به على عليه السلام و عبّاس گفت: هنگامى كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله از دنيا رفت ابوبكر گفت كه من ولىّ رسول خدا صلى اللّه عليه وآله هستم. شما دو نفر آمديد، تو ارثِ پسر برادرت را مى خواستى و او ارث همسرش از پدرش را، ابوبكر گفت: رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرموده: «لا نورث وما تركناه صدقة».
پس او را دروغگو، خطاكار، پيمان شكن و خائن دانستيد، امّا به خدا سوگند كه او صادق، درستكار و در راه راست و پيرو حق بود(!!)…»(1).
همچنين در روايت ديگرى ـ كه احمد و بزّار نقل كرده اند و بزّار آن را حسن الاسناد(2) دانسته ـ اين گونه آمده است:
عن ابن عبّاس، قال: لمّا قبض رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله واستخلف أبو بكر، خاصم العبّاس عليّاً في أشياء تركها رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله.
فقال أبو بكر: شيء تركه رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله فلم يحرّكه فلا أُحرّكه، فلمّا استخلف عمر رضي اللّه عنه اختصما إليه، فقال: شيء لم يحرّكه فلا أُحرّكه، فلمّا استخلف عثمان اختصما إليه، فأسكَتَ عثمان ونكّس رأسه.
قال ابن عبّاس: فخشيت أن يأخذه، فضربت بيدي بين كتفي العبّاس، فقلت: يا أبت أقسمت عليك إلاّ سلّمته لعليّ.
ابن عبّاس گويد: هنگامى كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله از دنيا رفت و ابوبكر در جاى او قرار گرفت، عبّاس با على عليه السلام بر سر چيزهايى كه پيامبر صلى اللّه عليه وآله از خود به جا گذاشته بود اختلاف كردند.
ابوبكر گفت: چيزى را كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به جا گذاشته و اقدامى نسبت به آن نكرده، من نيز هيچ اقدامى نسبت به آن نمى كنم.
هنگامى كه عمر جانشين او شد، آن ها اختلاف خود را نزد عمر بردند. او گفت: چيزى را كه ابوبكر تغيير نداده، من هم تغيير نمى دهم.
و آن گاه كه عثمان جانشين او شد آن ها اختلاف خود را نزد عثمان بردند، امّا عثمان سكوت كرد و سرش را پايين انداخت.
ابن عبّاس مى گويد: من ترسيدم كه پدرم مال را بردارد، پس با دست به پشت عبّاس زدم و گفتم: اى پدر! تو را سوگند مى دهم كه مال را به على عليه السلام واگذارى(3).
(1) صحيح مسلم: 5 / 152، كتاب جهاد باب حكم فىء.
(2) حَسَن الاسناد در اصطلاح اهل تسنّن روايتى است كه سند آن حسن باشد، ولى متن حديث به واسطه شذوذ يا علّت، حسن نباشد.
(3) كنز العمال: 5 / 586 ، حديث 14044.