گفت و گوى سعد و معاويه
ابوجعفر محمّد بن حسن طوسى رحمه اللّه معروف به شيخ طائفه شيعه، گفت و گوى سعد و معاويه را از چند راوى، از ابوالمفضّل، از محمّد بن هارون، از محمّد بن حميد، از جرير، از اشعث بن اسحاق، از جعفر بن ابومغيره، از سعيد بن جبير، از ابن عبّاس نقل كرده است.
ابن عباس مى گويد: سعد بن ابى وقّاص در ضمن گفت و گوى طولانى با معاويه گفت: شنيدم كه مردى براى شكايت از على عليه السلام به نزد پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله آمد، امّا پيامبر صلى اللّه عليه وآله به وى فرمود:
ألا تعلم أنّي أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟
آيا نمى دانى كه من از مؤمنان به خودشان سزاوارترم؟
گفت: مى دانم.
فرمود:
فمن كنت مولاه فعلي مولاه؛
پس هر كس من مولاى او هستم على مولاى اوست.
سعد بن ابى وقّاص گفت: پيامبر صلى اللّه عليه وآله در يكى از سفرهايش، على عليه السلام را با خود نبرد و در مدينه به جاى خود نهاد؛ على عليه السلام گفت: اى رسول خدا! آيا مرا در امر زنان و كودكان بر جاى خود مى نشانى؟
رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:
أما ترضى أن تكون منّي بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لا نبي بعدي؟1
آيا راضى نيستى كه براى من، همانند هارون براى موسى باشى با اين تفاوت كه هيچ پيامبرى پس از من نخواهد آمد؟
يعنى تو در تمام امور جانشين من هستى؛ نه فقط در امور زنان و كودكان.
اين گفت و گو هنگامى رخ داد كه معاويه به سعد بن ابى وقّاص دستور داد تا امير مؤمنان على را دشنام دهد. اين گفت و گو در كتاب هاى اهل سنّت، نقل شده و مسلم نيشابورى و ديگر ائمه اهل تسنّن نيز آن را روايت كرده اند. در اين گفت و گو آمده است:
سعد گفت: تا زمانى كه سه مطلب را به ياد مى آورم كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به على عليه السلام گفت، وى را دشنام نخواهم داد؛ اگر يكى از اين سه مطلب در وصف من گفته مى شد، آن را از همه نعمت ها، بيشتر دوست مى داشتم… .
امّا علماى اهل سنّت اين حديث را تحريف كرده اند؛ به گونه اى كه برخى از آنان، حديث غدير را از آن حذف كرده اند، برخى ديگر لفظ دشنام را نياورده اند و برخى ديگر نام دشنام دهنده را ذكر نكرده اند… .2
اى كاش معاويه نيز همانند برخى طرفداران خود ـ پس از شنيدن آن سخنان و خوددارى سعد از دشنام دادن به خاطر گفتار پيامبر ـ از دشنام دادن به على عليه السلام دست برمى داشت و ديگران را نيز از آن نهى مى كرد.
شيخ طوسى رحمه اللّه به سند خود از سهم بن حصين اسدى نقل مى كند:
من و عبداللّه بن علقمه به مكه رفتيم. عبداللّه بن علقمه همواره به على صلوات اللّه عليه بسيار دشنام مى داد. به او گفتم: اگر مايلى به نزد ابوسعيد خدرى برويم و با او تجديد عهدى كنيم؟
گفت: برويم.
پس از آن كه به نزد ابوسعيد خدرى رفتيم، عبداللّه بن علقمه از او پرسيد: آيا منقبتى در مورد على شنيده اى؟
گفت: آرى، آن را براى تو نقل مى كنم و مى توانى براى حصول اطمينان، از مهاجرين، انصار و قريش نيز بپرسى. آن منقبت اين است كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در روز غدير خم به سخنرانى و تبليغ رسالت پرداخت و آن گاه فرمود:
يا أيّها الناس! ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟
اى مردم! آيا من به مؤمنان از خودشان سزاوارتر نيستم؟
گفتند: بله.
پيامبر صلى اللّه عليه وآله سخن خود را سه مرتبه تكرار كرد و آن گاه فرمود: اى على! نزديك بيا.
رسول خدا صلى اللّه عليه وآله دست على را بالا برد تا جايى كه من سفيدى زير بغل هر دوى آن ها را ديدم.
پيامبر صلى اللّه عليه وآله سه بار فرمود:
من كنت مولاه فعلي مولاه؛
هر كه من مولاى او هستم على مولاى اوست.
سهم بن حصين در ادامه مى گويد:
عبداللّه بن علقمه گفت: تو خود، اين سخنان را از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله شنيدى؟
ابوسعيد به گوش ها و سينه خود اشاره كرد و گفت: آرى، گوش هايم آن را شنيد و قلبم آن را درك نمود.
عبداللّه بن شريك مى گويد: عبداللّه بن علقمه و سهم بن حصين به نزد ما آمدند و پس از اقامه نماز ظهر، عبداللّه بن علقمه برخاست و سه بار گفت: من به خاطر دشنام دادن به على بن ابى طالب عليهما السلام، توبه و از خدا طلب آمرزش مى كنم.3
1 . إثبات الهداة: 2 / 89.
2 . براى آگاهى بيشتر در اين زمينه ر.ك: تاريخ ابن كثير: 7 / 340، الخصائص، نسائى: 49، الاستيعاب: 3 / 1099.
3 . الأمالى، شيخ طوسى: 247 و به نقل از آن، بحار الأنوار: 37 / 142.