غدير و گوشه اى از سخنان پيامبر
شيخ ابوجعفر محمّد بن على بن بابويه ملقّب به صدوق، درگذشته سال 381 هجرى حديث غدير را با چند سند نقل مى كند:
ابن وليد، از صفّار، از ابن ابى الخطّاب و ابن يزيد از ابن ابى عمير؛
و نيز پدرم از على، از پدرش، از ابن ابى عمير؛
هم چنين ابن مسرور از ابن عامر، از عمويش، از ابن ابى عمير؛
و نيز ابن متوكّل، از سعدآبادى، از برقى، از پدرش، از ابن ابى عمير؛
از عبداللّه بن سنان، از معروف بن خرّبوذ، از ابوطفيل عامر بن واثله، از حذيفة بن اسيد غفّارى چنين نقل كرده اند:
هنگامى كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله از حجّة الوداع بازگشت ـ ما نيز همراه ايشان بوديم ـ تا جحفه به حركت خود ادامه داد و در اين منطقه، دستور توقّف صادر نمود. مردم در جايگاه خود فرود آمدند و آن گاه نداى اذان بلند شد. در اين هنگام، رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به همراه اصحاب خود دو ركعت نماز جماعت گزارد و آن گاه به آن ها رو كرد و فرمود:
إنّه قد نبّأني اللطيف الخبير أنّي ميّت وأنّكم ميّتون، وكأنّي قد دعيت فأجبت، وإنّي مسؤول عمّا أرسلت به إليكم وعمّا خلّفت فيكم من كتاب اللّه وحجّته، وإنّكم مسؤولون، فما أنتم قائلون لربّكم؟
خداوند مهربان و آگاه به من خبر داده است كه من و شما همه خواهيم مُرد؛ گويى از سوى پروردگار دعوت شده ام بنابراين، دعوت وى را اجابت مى كنم. من مسئول رسالت الاهى و كتاب خدا و حجّت وى هستم كه در ميان شما باقى گذارده ام. شما نيز مسئول هستيد؛ حال به پروردگار خود چه خواهيد گفت؟
گفتند: خواهيم گفت كه تو رسالت الاهى را ابلاغ كردى، خيرخواهى نمودى و مجاهدت كردى، خداوند براى هدايت ما، به تو بهترين پاداش را عنايت كند.
آن گاه پيامبر صلى اللّه عليه وآله به آنان فرمود:
ألستم تشهدون أن لا إله إلاّ اللّه وأنّي رسول اللّه إليكم، وأنّ الجنّة حقّ وأنّ النار حقّ، وأنّ البعث بعد الموت حقّ؟
آيا شهادت مى دهيد كه هيچ معبودى جز خدا نيست و من فرستاده خدا به سوى شما هستم؟ آيا شهادت مى دهيد كه بهشت، دوزخ و حيات دوباره پس از مرگ، حق است؟
گفتند: آرى، شهادت مى دهيم.
پيامبر صلى اللّه عليه وآله فرمود: خدايا! بر سخنان اين مردم، شاهد باش!
هان! شما را به شهادت مى گيرم كه من گواهى مى دهم كه خدا مولاى من است؛ من مولاى همه مسلمانان هستم و از مؤمنان به خودشان سزاوارترم؛ حال آيا به اين امر اقرار مى كنيد و شهادت مرا مى پذيريد؟
گفتند: آرى، شهادت تو مورد قبول ماست.
پيامبر صلى اللّه عليه وآله فرمود:
ألا من كنت مولاه، فإنّ عليّاً مولاه وهو هذا؛
هان! هر كه من مولاى او هستم اين على مولاى اوست.
آن گاه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله دست حضرت على عليه السلام را گرفت و آن را با دست خود بالا برد تا جايى كه زير بغل هر دو نمايان شد. سپس فرمود:
اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه.
ألا وإنّي فرطكم وأنتم واردون عليّ الحوض غداً، وهو حوض عرضه ما بين بصرى وصنعاء، فيه أقداح من فضّة عدد نجوم السماء.
ألا وإنّي سائلكم غداً ماذا صنعتم فيما أشهدت اللّه به عليكم في يومكم هذا إذ وردتم عليَّ حوضي؟ وماذا صنعتم بالثقلين من بعدي؟ فانظروا كيف خلفتموني فيهما حين تلقوني؟
خدايا! دوستداران او را دوست و دشمنانش را دشمن بدار.
آگاه باشيد كه من پيشاپيش شما هستم و فرداى قيامت در حوض، بر من وارد خواهيد شد؛ عرض اين حوض به اندازه فاصله بصرى تا صنعاء است و تعداد فراوانى جام هاى نقره به اندازه ستارگان آسمان در آن وجود دارد.
هان كه من امروز در يك امر مهم، خدا را بر شما گواه مى گيرم و آگاه باشيد كه فرداى قيامت پس از ورود به حوض من از شما خواهم پرسيد: با چيزى كه در مورد آن، خدا را بر شما گواه گرفتم، چه كرديد؟ و پس از من با دو چيز گران بها چگونه رفتار كرديد؟ پس بنگريد كه به هنگام ملاقات من، چگونه اين دو چيز گران بها را پاس داشته ايد؟
گفتند: اى رسول خدا! اين دو ثقل چيست؟
پيامبر صلى اللّه عليه وآله فرمود:
أمّا الثقل الأكبر فكتاب اللّه عزّوجل، سبب ممدود من اللّه ومنّي في أيديكم، طرفه بيد اللّه، والطرف الآخر بأيديكم، فيه علم ما مضى وما بقي إلى أن تقوم الساعة.
وأمّا الثقل الأصغر فهو حليف القرآن وهو علي بن أبي طالب وعترته. وإنّهما لن يفترقا حتّى يردا عليّ الحوض؛
ثِقل بزرگ تر كتاب خداست كه هم چون طنابى از سوى خدا و من، كشيده شده و در دستان شما قرار گرفته است؛ يك طرف اين طناب در دست خدا و طرف ديگر آن در دستان شما قرار دارد و علم گذشته و آينده تا هنگامه قيامت، در آن است.
ثقل كوچك تر كه هم پيمان قرآن محسوب مى شود، على بن ابى طالب و عترت اوست و اين دو ثقل از هم جدا نخواهند شد تا آن كه در حوض بر من وارد شوند.
معروف بن خرّبوذ مى گويد: اين حديث را بر امام محمّد باقر عليه السلام عرضه كردم.
آن حضرت فرمود: ابوطفيل راست گفته است. ما اين حديث را در كتاب حضرت على عليه السلام يافته و با آن آشنايى داريم.1
1 . الخصال: 1 / 34 و 35.