آيه سوم
هنگامى كه مردم با امير مؤمنان على عليه السلام بيعت كردند و اين بيعت پايان يافت درباره شخصى به نام نعمان فهرى اين آيه نازل شد:
(سَأَلَ سائِلٌ بِعَذاب واقِع * لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ)؛1
پرسنده اى، عذاب حتمى درخواست كرد؛ عذابى كه بر كافران است و هيچ دفع كننده اى ندارد.
شيخ فرات بن ابراهيم كوفى رحمه اللّه به سند خود چنين نقل مى كند:
حسين بن محمّد خارفى مى گويد: از سفيان بن عيينه پرسيدم: آيه (سَأَلَ سائِلٌ) درباره چه كسى نازل شده است؟
سفيان پاسخ داد: پسر برادرم! از چيزى پرسيدى كه پيش از تو هيچ كس آن را از من نپرسيده بود. من همين سؤال را از امام جعفر صادق عليه السلام پرسيدم.
آن حضرت از جدّش از پدرش از ابن عباس چنين نقل كرد:
در روز غدير، پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله برخاست و به ايراد يك سخنرانى كوتاه پرداخت و آن گاه امير مؤمنان على بن ابى طالب عليهما السلام را فرا خواند، بازويش را گرفت و آن گاه دستش را بالا برد تا جايى كه سفيدى زير بغل هر دو نمايان شد.
در اين هنگام پيامبر صلى اللّه عليه وآله فرمود:
ألم اُبلّغكم الرسالة؟ ألم أنصح لكم؟
آيا رسالتم را به شما ابلاغ نكردم؟ آيا شما را ناصح و خيرخواه نبودم؟
گفتند: آرى، همين طور است.
فرمود:
من كنت مولاه فهذا علي مولاه، اللهمّ وال من والاه، وعاد من عاداه، وانصر من نصره، واخذل من خذله؛
هر كه من مولاى او هستم اين على، مولاى اوست. خدايا! دوستداران او را دوست و دشمنانش را دشمن بدار.
خداوندا! هر كه او را يارى كند، او را يارى نما و هر كه او را تنها گذارد، تنهايش گذار.
سخن پيامبر صلى اللّه عليه وآله بر سر زبان ها افتاد و به نعمان فهرى رسيد. نعمان، شترش را پالان كرد و بر آن سوار شد… آن گاه به نزد پيامبر صلى اللّه عليه وآله آمد و سلام كرد.
پيامبر صلى اللّه عليه وآله نيز پاسخ سلام او را داد.
نعمان گفت: اى محمد! ما را دعوت كردى كه «لا إله إلاّ اللّه» بگوييم، ما اجابت كرديم، آن گاه از ما خواستى به نبوّت تو ايمان بياوريم و ما نيز با وجود برخى ترديدها، ايمان آورديم. آن گاه ما را به نماز دعوت نمودى و ما به دعوت تو لبّيك گفتيم. سپس ما را به روزه دارى فرا خواندى و اين كار را انجام داديم؛ بعد از آن، ما را به حجّ دعوت نمودى و آن گونه كه تو مى خواستى، انجام داديم، آن گاه گفتى: هر كدام از شما كه دويست درهم كسب كند، بايد همه ساله، خمس آن را صدقه بدهد، ما نيز اين فرمان تو را اجرا كرديم.
اكنون پسر عمويت را برگزيده اى و او را مهتر ما قرار داده اى و مى گويى: «هر كه من مولاى او هستم اين على مولاى اوست، خدايا! دوستداران او را دوست و دشمنانش را دشمن بدار، خداوندا! هر كه على را يارى كند، ياريش كن و هر كه او را تنها گذارد، تنهايش گذار». آيا اين سخنان از جانب توست يا از جانب خدا؟
پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله سه بار فرمود:
بل عن اللّه؛
قطعاً از جانب خداوند است.
در اين هنگام نعمان فهرى به حالت خشم، برخاست و گفت: خداوندا! اگر اين گفته هاى محمّد، حقّ است، بارانى از سنگ آسمانى بر ما ببار تا بلايى براى نسل كنونى و آيه اى براى نسل هاى بعدى ما باشد؛ و اگر اين سخنان محمّد دروغ است، بلايت را بر او نازل كن!
آن گاه به شترش نهيب زد و زانوبند آن را باز كرد. سپس بر آن سوار شد و رفت. هنگامى كه از آن دشت پهناور بيرون مى رفت. خداى تعالى از آسمان سنگى را بر سرش فرو فرستاد؛ به گونه اى كه پس از اصابت به سر نعمان، سنگ از پشتش بيرون زد و او را به هلاكت رساند.
در اين هنگام، خداى تعالى اين آيه ها را درباره نعمان فهرى نازل كرد:
(سَأَلَ سائِلٌ بِعَذاب واقِع * لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ * مِنَ اللّهِ ذِي الْمَعارِجِ)؛2
پرسنده اى، عذاب حتمى درخواست كرد؛ عذابى كه بر كافران است و هيچ دفع كننده اى ندارد. اين عذاب از خداى صاحب معارج است.3
نزول اين آيه شريفه را نيز برخى از عالمان و محدّثان بزرگ اهل سنّت همانند ثعلبى، سبط ابن جوزى، زرندى، سمهودى، ابن صبّاغ، مناوى، حلبى و… درباره نعمان فهرى نقل كرده اند.4
گفتنى است كه اين حديث با همين متن، در تفسير ثعلبى و به سند خود او از سفيان بن عيينه نيز نقل شده است.5
1 . سوره معارج: آيات 1 و 2.
2 . سوره معارج: آيه هاى 1 ـ 3.
3 . بحار الأنوار: 37 / 175.
4 . تذكرة الخواص: 30، نظم درر السمطين: 93، الفصول المهمّه: 42، فيض القدير: 6 / 281، السيرة الحلبيه: 3 / 337، نور الابصار: 78… .
5 . بحار الأنوار: 37 / 176.