ديدگاه فخر رازى
خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد:
(وَما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهيمَ لاَِبيهِ إِلاّ عَنْ مَوْعِدَة وَعَدَها إِيّاهُ فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ للهِ ِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْراهيمَ لاََوّاهٌ حَليمٌ);1
و آمرزش خواهى ابراهيم براى پدرش (عمويش) فقط براى وعده اى بود كه به او داده بود (كه ايمان آورد) اما هنگامى كه بر او روشن شد كه وى دشمن خداست از او بيزارى جست، به راستى ابراهيم بسيار دعا كننده و بردبار بود.
فخر رازى در ذيل اين آيه مى نويسد: بيان چند نكته ضرورى است:
نكته يكم. تعلّق اين آيه به آيات پيشين، از چند جهت قابل بررسى است:
1 . مقصود از سخن حق تعالى اين است كه نبايد تصوّر شود كه خداوند متعال حضرت محمّد صلى الله عليه وآله را از برخى موارد مجاز براى ابراهيم عليه السلام، منع كرده است.
2 . خداوند در صدد بيان اين نكته است كه مبالغه در لزوم گسست و دل كندن از زنده و مرده كفّار، علّت اتصال آيه مذكور به آيات قبلى است. خداوند در مرحله بعد به تبيين اين مسأله مى پردازد كه حكم گسست از كفّار، به دين محمّد صلى الله عليه وآله اختصاص ندارد.
بنابراين، مبالغه موجود در آيه، نشان مى دهد كه تشريع وجوب گسست از كفرورزان، در دين ابراهيم عليه السلام نيز تجلّى يافته است و به همين جهت مبالغه در الزام گسست و جدايى از كفّار، به صورت كامل تر و قوى تر نمايان مى شود.
3 . خداوند متعال، در اين آيه، ابراهيم عليه السلام را حليم ـ به معناى كسى كه كمتر خشمگين مى شود ـ و أوّاه ـ به معناى كسى كه به هنگام زيان ديدن از مردم، بسيار آه و ناله مى كند ـ معرفى مى نمايد. مقصود اين است كه فردى هم چون ابراهيمِ حليم و أوّاه، تمايل قلبى فراوانى به استغفار براى پدرش دارد و منظور آيه اين است كه خداوند، ابراهيم عليه السلام را با آن همه منزلت والا، بردبارى و حليم بودن، باز از استغفار براى پدر كافرش باز داشته است و به همين جهت ديگران نيز به طريق اولى، اجازه استغفار براى كفّار را ندارند.2
بنابر ديدگاه فخر رازى دانستيم كه ابراهيم عليه السلام اجازه چنين استغفارى را نداشت و از پدرش تبرّى جست، از اين رو ترديدى براى هيچ مسلمانى باقى نمى ماند كه حديث بخارى، جعلى و ساختگى است!
از طرفى، با چشم پوشى از آن چه گفتيم، دلايل عقلى نيز ممنوعيت استغفار براى مشركان را تأييد مى كند. فخر رازى در اين زمينه مى گويد:
خداى تعالى در آيه ديگرى مى فرمايد:
(ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكينَ);3
هر آينه، پيامبر و اهل ايمان نبايد براى مشركان (از خدا) طلب آمرزش كنند.
اين آيه دو معنا را به ذهن القا مى كند:
1 . استغفار براى مشركان، شايسته پيامبر صلى الله عليه وآله و مؤمنان نيست و به همين جهت آيه مذكور، معناى توصيفى به خود مى گيرد.
2 . جنبه ممنوعيت استغفار توسط پيامبر صلى الله عليه وآله و مؤمنان، مدّ نظر است.
مورد اول بدين معناست كه نبوّت و ايمان، مانع استغفار براى مشركان مى شوند و مورد دوم بدين معناست كه استغفار براى مشركان، ممنوع است.
البته شايان ذكر است كه مفهوم هر دو مورد به هم نزديك است. خداوند در ادامه همين آيه علت ممنوعيت را بيان مى فرمايد:
(… مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحيمِ);4
… بعد از آن كه آنان را اهل دوزخ شناختند.
هم چنين در آيه ديگرى از قرآن كريم مى خوانيم:
(إِنَّ اللهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ);5
به راستى كه خدا هر كس را كه به او شرك آورد نخواهد بخشيد و غير آن را براى هر كسى كه بخواهد مى آمرزد.
معناى اين آيات چنين است:
خداوند متعال از جهنّمى بودن مشركان، خبر داده است و به همين جهت طلب آمرزش براى مشركان، به منزله آن است كه از خداوند بخواهيم از تحقق وعده ها و وعيدهاى خود دست بردارد كه چنين چيزى، روا نيست.
هم چنين، تصميم قطعى خداوند بر مجازات مشركان، قرار گرفته است. بنابراين، طلب آمرزش براى آنان نه تنها فايده اى ندارد; بلكه باعث نقصان مرتبه پيامبر و كاهش منزلت وى نيز مى شود.
خداوند متعال مى فرمايد:
(ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ);6
مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم.
و از طرفى مى فرمايد:
(أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحيمِ);7
كه آنان اهل دوزخند.
بنابراين، استغفار، موجب خلف يعنى عدم تحقّق يكى از دو آيه مذكور مى شود كه چنين چيزى امكان پذير نيست.8
1 . سوره توبه: آيه 114.
2 . تفسير الرازى: 16 / 210.
3 . سوره توبه: آيه 113.
4 . همان.
5 . سوره نساء: آيه 48.
6 . سوره غافر: آيه 60.
7 . سوره توبه: آيه 113.
8 . تفسير الرازى: 16 / 209.