نكاتى پيرامون سند و دلالت حديث
آن چه گذشت سندها و طُرُق اين حديث بود كه در مهم ترين كتاب ها و جوامع حديثى اهل سنّت آمده بود. پيش از بررسى وضعيت رجال و راويان سندهاى مذكور، لازم است به اختصار به چند نكته شايان توجه اشاره كنيم:
نكته يكم. رفتار صحابه، اين حديث را تكذيب مى كند؛ زيرا در بسيارى از موارد، ملاحظه مى شود كه صحابه به مخالفت با سنّت ابوبكر و عمر برخاسته اند و حال آن كه فرض بر اين است كه ابوبكر و عمر از خلفاى راشدين بوده اند.
از اين گذشته، خلفيه دوم در چندين مورد به مخالفت با خليفه اول پرداخته است(!) اگر در حقيقت رسول خدا صلى اللّه عليه وآله چنين حديثى را بر زبان، جارى ساخته بود، اين اختلافات و مخالفت ها روى نمى داد… .
اين نكته را گروهى از علما ذكر كرده اند و بر اساس آن به تأويل حديث پرداخته اند. برخى از همين دانشمندان همانند شارح مسلّم الثبوت ضرورت تأويل اين حديث را به صراحت بيان داشته اند… .1
به نظر ما اين گونه تأويل در صورتى اجتناب ناپذير است كه اصحاب به اطاعت از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله پايبند بوده و تسليم اوامر و نواهى آن حضرت باشند؛ اما… .
نكته دوم. عرباض بن ساريه سلمى، تنها راوى اين حديث است و همه طُرُق و سندهاى آن به او منتهى مى شود و همين مسأله، شك و ترديد انسان را برمى انگيزاند؛ زيرا پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله در مسجد و پس از اقامه نماز به ايراد سخن پرداخته و چنان موعظه رسايى نموده كه اشك از چشم ها سرازير و دل ها هراسناك شده است… آن گاه از وى خواسته اند تا پيمانى بر ذمّه آنان نهد كه او نيز در پاسخ فرموده است… .
حال بايد پرسيد كه چگونه فقط عرباض اين حديث را روايت كرده است؟ و چرا جز عرباض، صحابى ديگرى به نقل اين حديث نپرداخته است؟!
نكته سوم. اين حديث، فقط در شام روايت شده و تنها مردم شام به نقل و ترويج آن پرداخته اند! بيشتر راويان اين حديث از مردم شهر «حمص» هستند كه در آن زمان، ياران معاويه و دشمن ترين دشمنان امير مؤمنان على عليه السلام را در خود جاى داده بود.2
بنابراين جهت و به ويژه همراه ساختن آن با بررسى متن حديث، هيچ اعتمادى به صدور اين حديث از پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله نمى ماند و اين حديث بى اعتبار مى شود؛ چرا كه چگونه مى توان به حديثى اطمينان كرد كه به صورت سلسلهوار از زبان مردم حمص، نقل شده است و ديگر راويان و حاملان حديث از آن اطّلاعى ندارند؟!
و از طرفى قاطبه شاميان، براى تحكيم قدرت معاويه يا كاستن از شأن مخالفان او، از جعل حديث و تزوير ابايى نداشته اند.
نكته چهارم. اين حديث از احاديثى است كه بخارى، مسلم، هم چنين نسائى از نگارندگان كتاب هاى سنن، از آن روى گردانده اند… و از طرفى شيوه چندين تن از علما و دانشمندان بزرگ اهل سنّت اين است كه در صورت روى گرداندن بخارى و مسلم از يك روايت، آن ها نيز آن روايت را بى اعتبار مى شمارند؛ اگرچه صاحبان كتاب هاى سنن به نقل اين گونه روايات و توجه به آن ها اتفاق نظر داشته باشند.
براى نمونه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله در حديثى فرموده است:
ستفترق اُمّتي على ثلاث وسبعين فرقة…؛
امت من به زودى به هفتاد و سه فرقه تقسيم خواهد شد… .
ابن تيميه در پاسخ به اين حديث چنين مى گويد:
اين حديث در صحيح بخارى و مسلم، نقل نشده و حتى برخى از علماى حديث همانند ابن حزم و ديگران بر آن ايراد گرفته اند. در حالى كه نگارندگان سنن هم چون ابوداوود، ترمذى و ابن ماجه و نيز مُسند نگاران همانند امام احمد بن حنبل و… اين حديث را نقل كرده اند.3
به راستى از اتّفاقات شگفت اين كه همين حديث «عليكم بسنّتى…» نيز دقيقاً همين گونه است؛ چرا كه اين حديث در صحيح بخارى و مسلم، نقل نشده و حتى برخى علماى حديث، همانند ابن قطّان به آن ايراد گرفته اند. در حالى كه نگارندگان سنن همانند ابوداوود، ترمذى، ابن ماجه و مسندنگارانى همانند امام احمد بن حنبل آن را نقل كرده اند.
فراتر اين كه شيوه علماى اهل سنّت و مبناى آنان در نقل حديث اين است كه اگر بخارى از نقل يك حديث، خوددارى كند، گرچه مسلم آن را نقل كند، از آن حديث روى برمى تابند… .
ابن قيّم مطلب را به صراحت بيان داشته است. البته در بخش آينده عبارت او را نقل خواهيم كرد. ابن قيّم در پايان مى نويسد: حتى اگر مسلم نيز چنين حديثى را صحيح دانسته باشد، نبايد اين حديث را نقل و به آن استدلال كرد.
آرى، حديث مورد بحث ما نيز همين گونه است، اگر مسلم نيز آن را صحيح بداند، نبايد آن را نقل و به آن استدلال كرد. از اين گذشته، مسلم به پيروى از بخارى، اين حديث را نقل نكرده و حال آن كه اين حديث در دسترس آنان بوده است.
حاكم نيشابورى در توجيه اعراض بخارى و مسلم از اين حديث گفته است كه بخارى و مسلم دچار توهّم شده اند به اين معنا كه… روى گرداندن آن ها ضعيف است و خود دچار توهّم شده اند و اگر چنين نبود، اين حديث را نقل مى كردند… .
در ادامه خواهيم ديد كه خود حاكم نيشابورى دچار توهّم شده است.
نكته پنجم. ناقلان اين حديث چند دسته اند كه برخى از آنان هم چون ترمذى و حاكم نيشابورى، اين حديث را صحيح دانسته اند، برخى ديگر هم چون ابوداوود درباره آن سكوت نموده اند، دسته اى ديگر همانند بغوى، آن را در شمار احاديث حَسَن قرار داده اند4 و برخى نيز هم چون ابن قطّان، به بطلان آن حكم داده اند… .
1 . فواتح الرحموت بشرح مسلّم الثبوت: 2 / 231.
2 . نگاه كنيد به سخنان ياقوت حموى پيرامون اهالى حمص در معجم البلدان: 2 / 349.
3 . منهاج السنه: 3 / 456.
4 . مصابيح السنّة: 1 / 159، كتاب الايمان، باب الاعتصام بالكتاب والسنة، حديث 129.