اشاره اى به حديث «دوازده خليفه»
رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در حديث متواتر ديگرى كه همه علماى اهل سنّت، آن را نقل كرده اند، تعداد «اولى الأمر» را ـ كه فرمان تمسّك به آنان را صادر نموده است ـ مشخص مى كند.
اين حديث كه همانند حديث ثقلين، عهد و پيمان رسول خدا صلى اللّه عليه وآله محسوب مى شود، حديث «دوازده خليفه» است… .
بخارى و مسلم اين حديث را از جابر بن سمره نقل كرده اند. بخارى از قول جابر بن سمره اين گونه نقل مى كند: از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله شنيدم كه مى فرمود:
يكون اثنا عشر أميراً؛
دوازده امير خواهند آمد.
آن گاه سخنى فرمود كه آن را نشنيدم. پدرم گفت: پيامبر فرمود:
كلّهم من قريش؛1
همه اين اميران از قريش هستند.
اين حديث را ترمذى نيز نقل كرده است. وى پس از نقل آن مى گويد: اين حديث، حَسَن و صحيح بوده و از چند طريق از جابر بن سمره نقل شده است. هم چنين در اين باب از ابن مسعود و عبداللّه بن عمرو نيز اين حديث نقل شده است.2
احمد بن حنبل نيز در چند جا از مسند خويش اين حديث را نقل كرده است.3
حاكم نيشابورى و ديگران نيز به نقل اين حديث پرداخته اند.4
حال اگر اين حديث را در كنار حديث ثقلين قرار دهيم، متوجّه خواهيم شد كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله تمسّك به كتاب و ائمه دوازده گانه را مورد سفارش قرار مى دهد و آن ها را به عنوان «دو خليفه» بعد از خود معرفى مى كند… .
حال كه حديث ثقلين بر عصمت، دلالت مى كند؛ پس ائمه دوازدگانه، معصوم هستند… .
و كسى كه معصوم باشد، سنّت او حجّت خواهد بود… .
بنابراين، حجّيت سنّت اهل بيت عليهم السلام به اثبات مى رسد.
با اين بيان، همه اشكالات حديث «عليكم بسنّتى…» كه از سوى غزالى مطرح شده ـ و بدان اشاره رفت ـ برطرف مى گردد.
در واقع مسأله وجوب تبعيت، مبتنى بر عصمت است و اگر عصمت، وجود داشته باشد، هيچ تضادّى ميان «سنّت خلفاى راشدين» و «سنّت رسول خدا صلى اللّه عليه وآله» نخواهد بود. در صورت وجود عصمت، اختلافى پيش نمى آيد. وقتى عصمت باشد، هر كس با سنّت معصوم مخالفت كند، خطاكار و گناهكار است… .
آرى، علماى اهل سنّت، بيهوده تلاش كرده اند تا حديث «دوازده خليفه» را از معناى مورد نظر شيعه اماميه، منحرف سازند، اما در چگونگى تفسير اين حديث، حيران مانده و سخنان آشفته اى بر زبان رانده اند؛ به گونه اى كه هر كدام سخنى گفته اند. در ميان علماى اهل سنّت، افرادى را ديده ام كه به وجود چهل ديدگاه متفاوت پيرامون معناى اين حديث، تصريح كرده اند… .
اما مهم اين است كه علماى مذكور به ناتوانى خود در فهم معناى اين حديث، اعتراف كرده اند.
ابن عربى مالكى پس از بيان ديدگاه خود مى گويد: «معنايى براى اين حديث نيافتم».5
ابن بطّال از مهلّب اين گونه نقل مى كند: «هيچ كس را نديدم كه در مورد اين حديث، ديدگاه قاطع و مشخصى را مطرح كرده باشد…».6
ابن جوزى مى گويد: «در مورد معناى اين حديث، جست و جوى فراوان نمودم، در پى يافتن منابع احتمالى توضيح آن برآمدم و از آن پرسيدم، اما بر مقصود حديث، دست نيافتم».7
بنابراين، تلاش هاى اينان ناكام مانده و اين حديث قطعاً صحيح است… حال بايد از هواهاى نفسانى و تعصّبات جاهلى، دست شسته و به واقعيت امرى كه خدا و رسولش اراده كرده اند، اعتراف نمايند… .
چكيده سخن اين كه معناى حديث مذكور، اين گونه است:
به سنّت من و سنّت ائمه دوازده گانه كه بعد از من، خلفاى راشدين و هدايت يافته هستند، تمسّك جوييد… .
اين معنا را روايتى كه علماى اهل سنّت از ابوليلى غفارى از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله نقل كرده اند، تأكيد مى كند. آن جا كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:
سيكون بعدي فتن، فإذا كان ذلك فالزموا علي بن أبي طالب، فإنّه فاروق بين الحق والباطل؛
پس از من فتنه ها رخ خواهد داد. هر گاه چنان شد به على بن ابى طالب، تمسّك جوييد، چرا كه وى جدا كننده حق از باطل است.
در حديث ديگرى كعب بن عجزه مى گويد: پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله (به على عليه السلام اشاره كرد و) فرمود:
تكون بين اُمّتي فرقة واختلاف، فيكون هذا وأصحابه على الحق؛8
در ميان اُمّت من، جدايى و اختلاف خواهد افتاد كه در آن هنگام، حق با اين مرد و اصحاب اوست.
1 . ر.ك: صحيح بخارى: 6 / 2640، حديث 6796، كتاب الاحكام، باب الاستخلاف، صحيح مسلم: 4 / 100 ـ 102، حديث هاى 1821 به بعد.
2 . سنن ترمذى: 4 / 95 و 96، حديث 2230، باب ما جاء فى الخلفاء، كتاب الفتن.
3 . مسند احمد: 6 / 93 ـ 122، حديث هاى 20319، 20416، 20418، 20420، 20421، 20508، 20515، 20528، 20534 و… حديث جابر بن سمره.
4 . المستدرك على الصحيحين: 3 / 715، حديث 6586، كتاب معرفة الصحابة (ذكر جابر بن سمره سوائى)، و 3 / 716، حديث 6589، كتاب معرفة الصحابة (ذكر ابوجحيفه سوائى).
5 . عارضة الأحوذى: 9 / 69.
6 . فتح البارى: 13 / 262.
7 . همان: 13 / 263.
8 . تاريخ مدينة دمشق: 45 / 345، أُسد الغابه: 6 / 265، كنز العمّال: 11 / 281 و 285، حديث هاى 32961 و 33013، كتاب الفضائل باب ذكر الصحابة وفضلهم.