روايت ابوداوود
ابوداوود نيز با سه سند اين داستان را بازگو كرده و در كتاب نكاح مى گويد:
1 ـ احمد بن محمّد بن حنبل از يعقوب بن ابراهيم بن سعد از پدرش از وليد بن كثير از محمّد بن عمرو بن حلحله دؤلى روايت كرده است كه ابن شهاب براى او نقل كرد كه على بن الحسين گفته است: «هنگامى كه وارد مدينه شديم . . .».
2 ـ همين روايت را محمّد بن يحيى بن فارس از عبدالرزّاق از معمر از زُهْرى از عروه، از ايّوب از ابن ابى مُلَيكه نقل كرده است.
وى در ادامه مى گويد: سپس على درباره اين ازدواج سكوت كرد.
3 ـ احمد بن يونس و قتيبة بن سعيد مَعَنى(1) روايت كرده اند كه احمد گفت: ليث از عبداللّه بن عبيداللّه بن ابى مُلَيكه قرشى تيمى نقل كرده كه مِسْوَر بن مخرمه گفته است: از رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله بر فراز منبر شنيدم كه مى فرمود:
«خانواده هُشام بن مغيره از من اجازه خواستند تا دخترشان را به ازدواج على بن ابى طالب درآورند. من اجازه نمى دهم، هرگز اجازه نمى دهم، مگر اين كه پسر ابوطالب بخواهد دختر مرا طلاق دهد و با دختر آن ها ازدواج كند; چرا كه دختر من، پاره تن من است. هر كه او را پريشان كند، مرا پريشان كرده و هر كه او را بيازارد، مرا آزرده است»(2).
(1) در مصدر همين گونه آمده، ولى درست آن، ثقفى است.
(2) سنن ابى داوود: 2 / 91 و 92 شماره هاى 2069 و 2071.