بررسى روايت مِسْوَر
با توجّه به آن چه بيان شد، طريقى كه اصحاب صحاح همگى بر آن اتّفاق نظر دارند، همان طريق روايت نخست (روايت مِسوَر) است و اين تنها طريقى است كه بُخارى، مسلم، نَسايى(1) و ابن ماجه آن را نقل كرده اند.
البتّه تِرمذى تنها كسى است كه اين روايت را از ابن زبير نقل كرده، كه با احتمالى كه او درباره اين حديث داده است آشنا شديم. ابو داوود نيز تنها كسى است كه اين روايت را از عروه نقل كرده است كه وضعيّت او نيز بيان شد.
بنا بر اين، حديثى كه در نزد همگى آن ها قابل اعتماد و صحيح است، همان حديث مِسْوَر بن مخرمه است.
از بررسى هاى گذشته، روشن شد كه رواياتى كه اينان از مِسْوَر نقل كرده اند، به دو نفر منتهى مى شود:
1 ـ على بن الحسين، امام زين العابدين عليه السلام.
2 ـ عبداللّه بن عبيداللّه بن ابى مُلَيكه.
تنها راوى كه روايت خواستگارى را از امام زين العابدين عليه السلام روايت كرده است كسى جز محمّد بن شهاب زُهْرى نيست.
ولى راويانى كه از ابن ابى مُلَيكه نقل كرده اند دو نفر هستند:
1 ـ ليث بن سعد.
2 ـ ايّوب بن ابى تيميه سَختيانى.
دارمى، بُخارى، مسلم، احمد، ابن ماجه و . . . اين حديث را از ابو يمان(2) از شعيب از زُهْرى روايت كرده اند.
همچنين بُخارى، مسلم، ابوداوود و احمد . . . اين حديث را از وليد بن كثير از محمّد بن عمرو بن حلحله از زُهْرى روايت كرده اند.
مسلم اين روايت را از طريق نعمان از زُهْرى نقل كرده است.
ما در اين نوشتار مختصر در صدد بحث در مورد ابو يمان، حَكَم بن نافع و روايت او از شعيب ـ كه همان ابن حمزه كاتب زُهْرى است ـ(3) و روايات خودِ شعيب نيستيم و تنها اشاره مى كنيم كه علما در اين باره سخنان بسيارى گفته اند، تا جايى كه بعضى گفته اند: ابو يمان، هيچ حديث يا حتّى كلمه اى از شعيب نشنيده است!!(4)
نكته ديگر اين كه، اين دو نفر از مردم شهر «حمِص» بودند و مردم آن شهر سرسخت ترين دشمنان امير مؤمنان على عليه السلام در آن زمان بودند و حماقت آن ها ضرب المثل بوده است(5).
همچنين در صدد بررسى احوالات وليد بن كثير نيستيم كه از فرقه هاى خوارج و اباضى مذهب بوده است(6).
همچنين درباره ايّوب و ليث، كه از مردم مصر بودند، سخن نمى گوييم، بلكه فقط متذكر مى شويم كه مردم مصر از عثمان، عيب جويى و بدگويى مى كردند اما از زمانى كه ليث در مصر موقعيت و شهرت پيدا كرد و به بيان رواياتى در فضيلت عثمان پرداخت، مردم از عيب جويى و بدگويى عثمان دست برداشتند(7).
همچنين درباره نعمان بن راشد جَزَرى بحث نمى كنيم، او كسى است كه علما در مورد او گفته اند:
ـ قَطّان او را به شدّت تضعيف كرده است.
ـ احمد بن حنبل درباره اش گفته كه حديث او مضطرب است.
ـ ابن مَعين گفته است كه او در نقل حديث ضعيف است.
ـ بُخارى و ابوحاتِم گفته اند كه در روايات او غلط هاى بسيارى است.
ـ ابن ابى حاتِم در مورد ديگرى گفته است: بُخارى او را در رديف ضعفا آورده است.
ـ ابو داوود گفته است كه او ضعيف است.
البتّه نَسايى و عُقَيلى نيز درباره او همين را گفته اند(8).
از همه اين مطالب مى گذريم، و قبل از كنكاش درباره مِسوَر و حديث او، فقط به بحث و تحقيق در احوال ابن ابى مُلَيكه و زُهْرى ـ بر اساس نظرات بزرگان اهل سنّت ـ بسنده مى كنيم.
(1) خصائص اميرالمؤمنين على عليه السلام: 183 و 184 شماره هاى 133 و 134.
(2) همان گونه كه گذشت ابويمان در سلسله سند حديث سوم بُخارى و مسلم، حديث دوم ابن ماجه و احمد بن حنبل قرار دارد.
(3) تهذيب التهذيب: 4 / 318 و 319.
(4) همان: 2 / 396 و 397.
(5) معجم البلدان: 2 / 349.
(6) تهذيب التهذيب: 11 / 131.
(7) تهذيب التهذيب: 8 / 404.
(8) همان: 10 / 404.