تكميل كاوش در متن حديث اقتدا
پيش تر بيان شد كه حديث اقتدا از طريق هايى نقل شده است. در برخى از طرق حديث اين گونه آمده است:
ـ «به آن دو اقتدا كنيد».
ـ «از روش عمّار پيروى كنيد».
ـ «به سفارش و دستور ابن امّ عبد تمسّك كنيد».
ـ «هر گاه ابن اُمّ عبد براى شما حديثى گفت، تصديقش كنيد».
ـ «هر حديثى را كه ابن مسعود گفت، تصديقش نماييد».
از اين رو اين حديث ـ اگر از پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله صادر شده باشد ـ شامل سه فراز است:
ـ فراز نخست به شيخين اختصاص دارد.
ـ فراز دوم در مورد عمّار بن ياسر است.
ـ فراز سوم درباره عبداللّه بن مسعود است.
آن چه موضوع بحث ما است همان فراز نخست است; زيرا در سند و دلالت آن به تفصيل سخن گفتيم و با پژوهشى كه انجام شد، عدم جواز استدلال به آن و اخذ ظاهر آن روشن شد.
از طرفى روشن شد كه به احتمال قوى تحريفى در لفظ آن، يا هنگام نقل آن رخ داده است، آن گونه كه با حذف قرائِنى كه حديث را در برداشته، موجب خروج لفظ حديث از تقييد به اطلاق شده است، و در واقع چنين خروجى نوعى از انواع تحريف محسوب مى شود; بلكه از زشت ترين و شنيع ترين تحريف هاست، همان طور كه نزد دانشمندان معلوم است.
اكنون به بررسى دو فراز ديگر از حديث اقتدا مى پردازيم و براى آن كه سخن به درازا نكشد، بحث و بررسى را فقط از ناحيه مدلول و مفاد حديث بررسى مى نماييم. گرچه اين دو فراز در فضايل آن دو مرد ذكر شده است و گاهى برخى از علماى اهل سنّت براى مقابله با برخى از فضايل اميرالمؤمنين عليه الصلاة والسلام به اين دو فراز استدلال كرده اند.
روى اين اساس مى گوييم: معناى اين سخن كه پيامبر صلى اللّه عليه وآله مى فرمايد: «از روش عمّار پيروى كنيد» چنين است:
سيره و روش عمّار را در پيش گيريد و از ارشادات او بهره مند شويد.
امّا سيره و روش عمّار چگونه است؟ و ارشادات او چيست؟ آيا اهل سنّت طبق سيره و روش او رفتار كرده اند و از ارشادات او بهره گرفته اند؟!
پاسخ اين پرسش ها را مى توان از كتاب هاى سيره نگارى و تاريخ دريافت كرد. كتاب هاى سيره و تاريخ فراروى شماست، وما بخشى از آن را نقل مى كنيم:
عمّار از بيعت با ابوبكر سرپيچى كرد;(1) و هنگامى كه عبدالرحمان بن عوف در قصّه شورا به مردم گفت: راهنمايى ام كنيد. عمّار به او چنين گفت: «اگر مى خواهى مسلمانان به اختلاف نيفتند، با على بيعت كن»(2).
و آن گاه كه با عثمان بيعت شد عمّار به مردم رو كرد و گفت:
«اى گروه قريش! از زمانى كه اين امر (خلافت) را از اهل بيت پيامبرتان دور كرديد ـ يك بار اين جا و يك بار هم آن جا ـ من مطمئن نيستم كه خدا آن را از ميان شما بردارد و در ميان غير شما قرار دهد; همان طور كه شما آن را از ميان اهلش برداشته و در ميان غير اهلش قرار داديد»(3).
عمّار همواره و از روز نخست با على عليه السلام بود تا وقتى كه در ركاب حضرتش در جنگ صفّين به شهادت رسيد. به راستى كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله در مورد عمّار فرمود:
عمّار تقتله الفئة الباغية.
گروه ستمكار عمّار را مى كُشد(4).
پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله در سخن ديگرى فرمود:
من عادى عمّاراً عاداه اللّه.
هر كه با عمّار دشمنى كند، خدا با او دشمنى مى كند(5).
افزون بر اين ها چرا پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله دستور داد كه از روش عمّار پيروى شود و مردم طبق سيره او حركت كنند؟ زيرا پيش تر حضرتش به عمّار فرموده بود:
يا عمّار بن ياسر! إن رأيت عليّاً قد سلك وادياً وسلك النّاس وادياً غيره فاسلك مع علي، فإنّه لن يدليك في ردى، ولن يخرجك من هدى… يا عمّار! إنّ طاعة علي من طاعتي، وطاعتي من طاعة اللّه عز وجل(6).
اى عمّار! اگر ديدى على در يك وادى سير مى كند و همه مردم در وادى ديگر، پس تو با على همراه باش; زيرا تو را در هلاكت فرو نمى برد و از هدايت خارج نمى سازد… اى عمّار! همانا اطاعت على، اطاعت من است و اطاعت من، اطاعت خداوند عز وجل است.
اكنون به بررسى بخش ديگر اين حديث مى پردازيم كه حضرتش فرمود: «به سفارش و دستور ابن اُمّ عبد تمسّك كنيد». يا فرمود: «وقتى ابن اُمّ عبد برايتان حديث نقل كرد، تصديقش كنيد».
به راستى معناى اين سخن چيست؟
اگر سفارش او در مورد «حديث و سخن» باشد، آيا بايستى هر چه وى مى گفت، تصديقش مى كردند؟
بديهى است كه هيچ كس چنين سخنى نمى گويد; بلكه ما خلاف آن را يافتيم; زيرا گاهى او را از نقل حديث منع كرده اند و گاهى نه تنها او را از حديث منع نموده اند; بلكه تكذيبش هم كرده اند و بالاتر از آن، كتكش هم زده اند. در اين زمينه به آن چه اهل سنّت روايت كرده اند مراجعه كنيد…(7).
و اگر منظور سفارش و دستور باشد، اين سفارش و دستور چه بوده است؟
ناگزير بايد اشاره به دستور خاصّى باشد كه در مورد خاصّى صادر شده است; امّا راويان در اين زمينه هيچ موردى را نقل نكرده اند.
اهل سنّت در مورد ابن مسعود حديث ديگرى نقل كرده اند و آن را از فضايل او قرار داده اند. در آن حديث آمده است:
رضيت لكم ما رضي به ابن اُمّ عبد(8).
براى شما آن چه ابن اُمّ عبد پسنديد، پسنديدم.
به راستى مورد رضايت چيست؟ و ناگزير اين حديث بايستى در مورد خاصّى صادر شده باشد، و يا نسبت به امر خاصّى كه راويان آن را نقل نكرده اند. طبق نقل حاكم، آن مورد خاص چنين است:
پيامبر صلى اللّه عليه وآله به عبداللّه بن مسعود فرمود: بخوان.
ابن مسعود گفت: من بخوانم، در حالى كه بر تو نازل شده است؟!
پيامبر صلى اللّه عليه وآله فرمود: دوست دارم از ديگران بشنوم.
راوى گويد: ابن مسعود سوره نساء را آغاز كرد تا به اين آيه رسيد كه:
(فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّة بِشَهيد وَجِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهيدًا)(9).
پس حال آنان چگونه است هنگامى كه از هر امتى شاهد و گواهى را مى آوريم و تو را نيز بر آنان گواه خواهيم آورد.
در اين هنگام پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله گريه كرد و عبداللّه از قرائت خوددارى كرد.
پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله به او فرمود: سخن بگو.
ابن مسعود در آغاز سخن حمد و ثناى الهى را گفت و او را ستود و بر پيامبر صلى اللّه عليه وآله درود فرستاد و شهادت حق بر زبان جارى كرد و گفت: خدا را به عنوان پروردگار و اسلام را به عنوان دين پسنديديم، و بر شما آن چه را كه خدا و رسولش پسنديده است پسنديدم.
پس از آن پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود: من نيز بر شما آن چه را كه ابن اُمّ عبد پسنديد، پسنديدم.
اين حديث از نظر سند صحيح است، با آن كه بُخارى و مسلم آن را نقل نكرده اند(10).
ملاحظه كنيد! چگونه سخنان پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله را به بازى گرفته اند و در سنّت شريف نبوى تصرّف كرده اند؟ پس هم گمراه شدند و هم ديگران را گمراه كردند.
در برابر اين حركت مى گوييم:
به راستى كه سنّت كريمه نياز مبرمى به تحقيق و زدودن ناخالصى ها دارد. به خصوص در قضايايى كه پيوند محكمى با اساس دين حنيف دارد كه اصول عقايد بر آن مبتنى است و احكام شرعى از آن شاخه مى گيرد.
در پايان از خداوند متعال مى خواهيم كه اساتيد و بزرگان ما را در رحمتِ فراگير خود قرار دهد، همان هايى كه در مكتب آنان راه تحقيق را آموختيم و در راه بحث و استدلال ورزيده شديم، به خصوص نويسنده كتاب عبقات الانوار.
از بارى تعالى مى خواهيم كه به ما توفيق دهد تا در راه حق به تحقيق و بررسى بپردازيم و آن چه شايسته درگاه اوست از ما بپذيرد; همانا او شنوا و اجابت كننده است و بر هر چيز تواناست.
(1) المختصر فى اخبار البشر: 1 / 156، تتمة المختصر: 1 / 215.
(2) تاريخ الطبرى: 3 / 297، الكامل: 3 / 70، العقد الفريد: 4 / 259.
(3) مروج الذهب: 2 / 352.
(4) مسند احمد: 2 / 350، مسند عبداللّه بن عمر، حديث 6502، تاريخ طبرى: 4 / 27 و 29، طبقات ابن سعد: 3 / 190 ـ 192، الخصائص: 221 ـ 232، حديث 158 ـ 168، المستدرك: 3 / 435 ـ 442، كتاب معرفت صحابه، باب ذكر مناقب عمّار بن ياسر، حديث 5657، 5659، 5660 و 5676، عمدة القارى: 24 / 192، كنز العمّال: 11 / 332 ـ 333، كتاب فضائل، باب ذكر صحابه و فضائلشان، احاديث: 33543، 33547، 33551، 33552، 33553، 33558 و 33560.
(5) الإستيعاب: 3 / 229، الاصابة: 4 / 474، كنز العمال: 11 / 332، كتاب فضائل، باب ذكر صحابه و فضائلشان، حديث 33548، انسان العيون: 2 / 78.
(6) تاريخ بغداد: 13 / 188 ـ 189، كنز العمال: 11 / 282، كتاب فضائل، باب ذكر صحابه و فضائلشان، حديث 32969، فرائد السمطين: 1 / 178، مناقب خوارزمى: 57 و 124.
(7) سنن الدّارمى: 1 / 61 ، طبقات ابن سعد: 2 / 256، تذكرة الحفّاظ: 1 / 7 ، أُسد الغابه: 3 / 386 و 387.
(8) در كتب حديث اين طور نقل شده است…; بنگريد به: جامع الصغير: 2 / 273، حرف راء، حديث 4458.
(9) سوره نساء: آيه 41.
(10) المستدرك على الصحيحين: 3 / 361، كتاب معرفت صحابه، باب ذكر مناقب عبداللّه بن مسعود، حديث 5394.