2 . عالم بودن به مسائل دين، قرآن و نيازمندى هاى مردم
شيعه معتقد است كه امام به حكم عقل و نقل بايد به جميع مسائل دينى، علوم قرآن و بلكه تمام آن چه بشر بدان نيازمند است عالم باشد. رسول خدا صلى الله عليه وآله شهر علم است و علوم نخستين و آخرين نزد اوست; پس جانشينان ايشان نيز بايد داراى چنين علمى باشند، تمام مسائل دين را بدانند و به قرآن عالم باشند تا دين الاهى و كتاب خدا را از تحريفات و زياده و نقصان حفظ كنند. محكم و متشابه، ظاهر و باطن و تفسير قرآن و حقايق دين را بدانند و براى مردم بيان كنند. به آن چه كه مورد نياز بشر است عالم باشند و در پاسخ هيچ سؤالى فرو نمانند. در غير اين صورت امام تابع خواهد بود نه متبوع، چرا كه تبعيت جاهل از عالم به حكم عقل است و پيش انداختن عالم و پس زدن جاهل در زمره سيره عقلاست.
به عنوان مثال چنان چه شخص بى سوادى مدعى پزشكى شود و در عمل از علاج بيماران ناتوان باشد، قطعاً مردم وى را از منصب پزشكى عزل مى كنند. هم چنين اگر كسى مدعى مرجعيت دينى شود، اما از پاسخ به سؤالات شرعى دين داران درماند، هرگز مرجعيت وى پذيرفته نخواهد شد. حال چگونه ممكن است كسى كه از وجود يا عدم وجود آيه اى در قرآن بى اطلاع است، خليفه و جانشين رسول خدا صلى الله عليه وآله گردد؟!
در زمان حكومت عمر شخصى مصحفى داشت كه در آن آيه (النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ1 «وهو أبٌ لهم») آمده بود. عمر به شدّت اعتراض كرد و گفت: «وهو أبٌ لهم» را از كجا آوردى؟ گفت اين آيه در مصحف اُبي بن كعب چنين است. عمر اُبى را خواند و ضمن اعتراض به او، درباره اين آيه سؤال كرد. اُبى درپاسخ گفت: هنگامى كه تو در بازار مشغول خريد و فروش بودى من به يادگيرى قرآن اشتغال داشتم.2
هم چنين نقل شده است كه از عمر درباره معناى واژه «أبّاً» در آيه شريفه (وَفاكِهَةً وَأَبًّا)3 سؤال شد و او از پاسخ درماند.4 اين در حالى است كه قرآن به زبان عربى مبين نازل شد و كلمه «أبّاً» واژه اى عربى است كه حتى يك عرب باديه نشين نيز معناى آن را مى داند5 علاوه بر اين كه از آيه بعد نيز مى توان معناى كلمه ياد شده را فهميد، چرا كه خداوند در ادامه مى فرمايد: (مَتاعًا لَكُمْ وَلاَِنْعامِكُمْ).6 پس «فاكهه» ـ يعنى ميوه ـ متاع انسان است و «أب» ـ يعنى علوفه ـ متاع چارپايان.
از اين امور كه بيان گر جهل حاكمان پس از رسول خدا صلى الله عليه وآله است، نمونه هاى فراوانى در كتب و منابع مرتبط وجود دارد.
اكنون از عقلا و اهل انصاف مى پرسيم كه آيا كسى كه علم ندارد مستحق جانشينى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله است، يا آن كسى كه مى فرمود:
سلوني قبل أن تفقدوني،7 فلأنا بطرق السماء أعلم منّي بطرق الأرض;8
بپرسيد قبل از آن كه مرا از دست بدهيد، چرا كه من به راه هاى آسمان آگاه ترم از راه هاى زمين.
بديهى است كه هيچ عاقلِ منصفى در شايستگى و برترى عالم بر جاهل ترديد نخواهد كرد.
1 . سوره احزاب: آيه 6.
2 . ر.ك: السنن الكبرى (بيهقى): 7 / 69; كنز العمّال: 2 / 569 / ش 4746; تفسير القرآن (صنعانى): 3 / 112; تفسير الثعلبي: 8 / 8 ; تفسير القرطبي: 14 / 125 ـ 126; الدرّ المنثور: 5 / 183; تاريخ مدينة دمشق: 7 / 339; سير أعلام النبلاء: 1 / 397.
3 . سوره عبس: آيه 31.
4 . ر.ك: المستدرك على الصحيحين: 2 / 514. حاكم در ادامه مى نويسد: «هذا حديث على شرط الشيخين ولم يخرجاه»; فتح الباري: 13 / 229; كنز العمّال: 2 / 328 / ش 4154; تفسير الطبري: 30 / 77 / ش 28198; تفسير السمعاني: 6 / 161; تفسير ابن كثير: 1 / 6; الدرّ المنثور: 6 / 317 و منابع ديگر. قابل توجه است كه در بسيارى از اين منابع نيز آمده است كه از ابوبكر هم درباره همين آيه سؤال شد و او نيز از جواب دادن اظهار عجز نمود.
5 . المستدرك على الصحيحين: 1 / 438; السنن الكبرى (بيهقى): 4 / 313; التمهيد (ابن عبدالبرّ): 2 / 211; كنز العمّال: 13 / 453 / ش 37176; تفسير القرطبي: 12 / 111; الدرّ المنثور: 6 / 374.
6 . سوره عبس: آيه 32.
7 . المستدرك على الصحيحين: 2 / 352; كنز العمّال 13 / 165 / ش 36502 و 14 / 612 / ش 39709.
8 . شرح نهج البلاغة (ابن ابى الحديد): 13 / 101; ينابيع المودّة : 1 / 208 و 3 / 452.