پاسخ يكم:
پاسخ كلى علماء شيعه بر اين پرسش، يكى از پاسخ هايى است كه آنان به اين شبهه داده اند. اين پاسخ كلى در مباحث ديگرى غير از بحث عصمت نيز كاربرد دارد. مثلا اگر دليل قطعى بر عدم تحريف قرآن داشته باشيم، ديگر ناچاريم هر روايتى را كه بر نقصان قرآن دلالت مى كند تأويل كنيم و يا كنار بگذاريم.
در مورد جسم نبودن خداوند متعال دليل ها و برهان هاى قطعى عقلى و نقلى وجود دارد. حال اگر آيه اى از قرآن مجيد به ظاهر بر جسمانيت پروردگار دلالت داشت; مانند: (يَدُ الله فَوْقَ أَيْديهِمْ)،1 (وَجاءَ رَبُّكَ)2 و (الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى)،3در اين جا چون آيه اى از قرآن مجيد است نمى توانيم آن را كنار بگذاريم و تنها راه حل، تأويل آن آيه است تا با دليل هاى قطعى جمع شده و سازگارى پيدا كند.
به عبارت ديگر اگر دليلى بر خلاف مقتضاى دليل هاى قطعى وجود داشته باشد، يا بايد آن را كنار گذاشت و يا بايد تأويل كرد. پس اگر دليل آيه اى از قرآن مجيد باشد كه قطعى الصدور است، ناچار به تأويل هستيم. اما اگر روايت باشد، يا سندش معتبر نيست ـ چه روايت سند ندارد و يا سندش ضعيف است ـ كه در اين صورت آن را كنار مى گذاريم، و يا سندش صحيح است، در اين صورت روايت را تأويل مى كنيم و اگر قابل تأويل نبود طرح و رد مى شود.
در احاديث آمده است:
ما خالف كتاب الله فدعوه;4
آن چه را مخالف قرآن بود واگذاريد.
در بسيارى از موارد، بين متنافيان جمع كرده و ظاهر را بر نص و يا بر اظهر حمل مى كنيم.
در فقه به خاطر نص (دليل صريح) كه در وجوب و يا جواز آمده است، دليلى كه بر عدم جواز ظهور دارد حمل بر كراهت مى شود، و اگر دليلى ظهور در وجوب داردـ به خاطر نص قائم بر عدم وجوب ـ حمل بر استحباب مى شود. اين موارد در فقه فراوان است و در علم اصول به تفصيل بيان شده است.
1 . سوره فتح: آيه 10.
2 . سوره فجر: آيه 22.
3 . سوره طه: آيه 5.
4 . الكافي: 1 / 69 / ح 1; وسائل الشيعة : 27 / 110; المصنّف (صنعانى): 6 / 112 / ش 10162 و 313 / ش 19212; تفسير الطبري: 2 / 42; الدرّ المنثور: 5 / 147; فتح القدير: 4 / 206.