پاسخ به اشكال ها
يادآور مى شويم كه استدلال شيعه به آيه شريفه ولايت براى اثبات ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام بر سه پايه استوار است:
نخست: «إنّما» كه بر حصر دلالت دارد;
دوم: «ولايت» كه به معناى اولويت در تصرف است;
سوم: شأن نزول آيه ولايت درباره اميرالمؤمنين عليه السلام است.
دلالت «إنّما» بر حصر واضح شد.
درباره نزول آيه شريفه ولايت در شأن اميرالمؤمنين عليه السلام نيز روايات صحيح فراوانى وجود دارد كه متن و سند آن ها از منابع اهل تسنّن بيان و بررسى شد.
پس دو پايه از استدلال شيعه تمام است.
اينك به بررسى معناى واژه «ولى» در آيه مى پردازيم.
شكى نيست كه «ولى» با صيغه هاى مختلف و در موارد متعددى به كاررفته و بر مصاديق مختلفى اطلاق مى شود. در كتب لغت نيز معانىزيادى براى اين لفظ ذكر شده است،1 اما وضع آن به نحو مشترك معنوى2 است،3 يعنى هر چند واژه «ولى» در هنگام استعمال بر مصاديق متعددى اطلاق شده، اما در همه موارد معنا واحد است و آن معناى واحد «اولويت در تصرف» است. به عنوان مثال «ولى» در مفاهيمى هم چون: «ام»، «عم»، «جار»، «ناصر»، «محبّ» و… به كار رفته است، اما در همه اين موارد جهت اولويت در تصرف لحاظ شده است. بنابراين معناى «ولى» در آيه شريفه ولايت نيز اولى به تصرف است; يعنى تنها خدا و رسولش و «الذين آمنوا» نسبت به ديگران اولى به تصرف هستند. چنان كه در آيات ديگر نيز «ولى» به معناى «اولى» به كار رفته است.4
اما چنان چه از موضع خود تنزل كنيم و فرضاً بپذيريم كه وضع واژه «ولى» به نحو مشترك لفظى5 است، يعنى در هر يك از مصاديق تنها لفظ اشتراك دارد و معانى مختلف است. در اين صورت بايد معناى مورد نظر را با كمك قرائن اثبات كنيم.6 اين قرائن در آيه مورد بحث موجود است.
يكى از اين قرينه ها، انحصار مولويت به خدا، رسول و «الذين آمنوا» مى باشد. اين حصر فقط و فقط با معناى «اولويت در تصرف» سازگار است، و معانى ديگرى كه براى «ولى» در اين آيه مطرح مى شود، با اين انحصار سازگارى ندارد، يعنى نمى توان گفت «محب» يا «ناصر» مؤمنان منحصراً خدا و رسول و «الذين آمنوا» هستند; زيرا همان ولايتى كه خداوند بر بندگان دارد، همان ولايت با اذن خدا براى رسول الله صلى الله عليه وآله و براى «الذين آمنوا» ـ كه به اجماع مفسّران اهل تسنّن مراد اميرالمؤمنين عليه السلام است ـ قرار داده شده است.
1 . ابن منظور در لسان العرب مى نويسد:
«في اسماء الله تعالى: الوَلّيُ هو الناصِرُ، وقيل: المُتَوَلِّي لأُمور العالم والخلائق القائمُ بها، ومن أسمائه عزوجل: الوالي، وهو مالِكُ الأشياء جميعها المُتَصَرِّفُ فيها»; لسان العرب: 15 / 406.
«وروى ابن سلام عن يونس قال: المَوْلى له مواضع في كلام العرب: منها المَوْلى في الدِّين وهو الوَلِىُّ وذلك قوله تعالى: (ذلِكَ بِأَنَّ الله مَوْلَى الَّذينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكافِرينَ لا مَوْلى لَهُمْ)، أي لا وَلِيَّ لهم، ومنه قول سيدنا رسول الله صلّى الله عليه وآله: مَنْ كُنْتُ مَولاه فعليٌّ مَولاه أي مَن كنتُ وَلِيَّه»; همان: 15 / 408.
والوَلِيُّ: وليُّ اليتيم الذي يلي أمره ويقوم بكفايته، ووَليُّ المرأةِ: الذي يلي عقد النكاح عليها ولا يَدَعُها تسْتَبدُّ بعقد النكاح دونه. وفي الحديث: أيُّما امرأة نكحت بغير إذن مولاها فنِكاحُها باطل، وفي رواية: وَلِيِّها أي مُتَوَلِّي أمرِها»; همان: 15 / 407.
زبيدى مى نويسد:
«(و) الوَليُّ له مَعان كَثيِرة: فمنها: (المُحِبُّ)، وهو ضِدُّ العَدُوِّ، اسْمٌ مِن والاهُ إذا أحَبَّه. (و) منها: (الصَّدِيقُ و) منها: (النَّصيِرُ) من والاه إذا نَصَرَهُ»; تاج العروس: 20 / 310.
جوهرى نيز مى نويسد:
«والولي: ضد العدو. يقال منه: تولاه. والمولى: المعتِق، والمعتَق، وابن العم، والناصر، والجار. والولي: الصهر، وكل من ولى أمر واحد فهو وليه»; الصحاح: 6 / 2529.
فيومى در مصباح المنير مى گويد:
«(الوَلِيُّ) فعيل بمعنى فاعل من (وَلِيَهُ) إذا قام به ومنه (الله وليُّ الذين آمنوا) والجمع (أولياء) قال ابن فارس وكلّ من ولي أمر أحد فهو (وليه) وقد يطلق (الوَليُّ) أيضا على المعتق والعتيق وابن العم والناصر وحافظ النسب والصديق… ويكون (الوَليُّ) بمعنى مفعول في حق المطيع فيقال المؤمن (وَلِىُّ) الله»; المصباح المنير: 10 / 453.
در معجم مقاييس اللغة نيز آمده است:
«ومن الباب المَوْلَى: المُعْتِقُ والمُعْتَق، والصَّاحب، والحليف، وابن العَمّ، والنَّاصر، والجار; كلُّ هؤلاءِ من الوَلْيِ وهو القُربْ. وكلُّ مَن ولِيَ أمرَ آخرَ فهو وليُّه. وفلانٌ أولى بكذا، أى أحرى به وأجدر»; معجم مقاييس اللغة : 6 / 141.
2 . واژه اى كه داراى يك معنا، ولى داراى مصاديق متعدد است; مانند واژه انسان كه براى عموم وضع شده و شامل مصاديقى هم چون على، حسن، زينب و… مى باشد.
3 . ابن هشام نيز مى گويد، اصل عدم اشتراك لفظى است. وى مى نويسد:
«أما قول الجماعة فبعيد من جهات: إحداها اقتضاؤه الاشتراك والأصل عدمه لما فيه من الإلباس حتى إن قوماً نفوه». مغنى اللبيب: 2 / 607.
4 . مثلا در آيه 6 سوره احزاب: (النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ)، ولايت پيامبر اكرم با تعبير «أولى بالمؤمنين» مطرح شده است.
در آيه 5 سوره حديد: (مَأْواكُمُ النّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ) نيز معناى «اولويت به تصرّف» بسيار روشن است.
5 . يعنى واژه اى با معانى متعدد، به مانند واژه «عين» كه براى 70 معنى وضع شده است.
6 . استدلال به حديث غدير نيز به همين صورت است; يعنى در ابتدا مى گوييم در حديث شريف «من كنت مولاه فهذا علي مولاه»، واژه «مولى» مشترك معنوى و به معناى «اولى به تصرف» است. چنان چه فرضاً بپذيريم «مولى» مشترك لفظى است; براى اثبات معناى مورد نظر، در خود حديث قرينه وجود دارد و آن قول پيامبر صلى الله عليه وآله است كه پيش از بيان مولويت اميرالمؤمنين عليه السلام خطاب به حاضران فرمود: «ألست أولى بكم من أنفسكم؟ قالوا بلى يا رسول الله»; سپس مولويت اميرالمؤمنين عليه السلام را با «فاء» بر آن تفريع كرد و فرمود: «فمن كنت مولاه فهذا علي مولاه»; ر.ك: مسند أحمد: 4 / 368 و 372; كتاب السنة (ابن ابى عاصم): 591 / ح 1361; مجمع الزوائد: 9 / 105; ذيل تاريخ بغداد: 3 / 10 / ش 521 و منابع ديگر.