متن حديث:
حاكم در مستدرك به سند خود روايت مى كند:
يا علي، من فارقني فقد فارق الله، ومن فارقك يا علي، فقد فارقني.
در نقل حاكم دو مرتبه «يا على» آمده است.1 وى درباره سند حديث مى گويد:
صحيح الإسناد.2
حافظ هيثمى در مجمع الزوائد، اين حديث را به سند ابوبكر بزّار از ابوذر روايت كرده و درباره سند آن مى گويد:
ر جاله ثقات;3
راويان حديث از راستگويانند.
هيثمى در جاى ديگر همين روايت را از ابوالقاسم طبرانى اين گونه روايت مى كند:
من فارق عليّاً فارقني، ومن فارقني فقد فارق الله.4
ابن عساكر در تاريخ مدينة دمشق، به سند خود از ابن عباس چنين نقل مى كند:
ستكون فتنة، فمن أدركها منكم فعليه بخصلتين: كتاب الله وعلي بن أبي طالب; فإنّي سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول وهو آخذ بيد عليّ: هذا أوّل من آمن بي وأوّل من يصافحني وهو فاروق هذه الأمّة يفرق بين الحقّ والباطل وهو يعسوب المؤمنين، والمال يعسوب الظلمة، وهو الصديق الأكبر، وهو بابي الذي أوتى منه، وهو خليفتي من بعدي;5
به زودى فتنه اى به وجود خواهد آمد. هر آن كس از شما آن را درك كرديد، پس بر ]شما[ باد به دو خصلت: كتاب خدا و على بن ابى طالب، چرا كه از رسول خدا صلى الله عليه وآله شنيدم كه در حالى كه دست على را گرفته بود مى فرمود: اين ]على [نخستين كسى است كه به من ايمان آورد، و نخستين كسى است كه روز قيامت با من مصافحه خواهد كرد. او جدا كننده اين امت و فرق گزارنده ميان حق و باطل است. او امير مؤمنان است و مالِ ]دنيا [امير گمراهان. و او بزرگ مردِ راستگويان است و او درى است كه ]اگر كسى بخواهد به من برسد [بايد از آن در وارد شود و او خليفه پس از من است.
دو عبارت از اين حديث بر عصمت دلالت دارد:
1 . هو فاروق هذه الأُمة;
2 . هو بابي الذي أوتى منه.
در توضيح عبارت نخست بايد گفت: اگر كسى معصوم نباشد، نمى تواند ميزان و جدا كننده ميان حق و باطل باشد، چرا كه اگر خطا، نسيان و يا اشتباهى مرتكب شود، ديگر نمى تواند الگوى شناخت حق از باطل بشود.
در عبارت دوم نيز اميرالمؤمنين عليه السلام بابى معرفى شده كه براى رسيدن به رسول خدا صلى الله عليه وآله بايد از آن وارد شد.
حال اگر در راه رسيدن به پيامبر، از مسير منحرف شود و ما را به راهى انحرافى ببرد ـ هر چند از روى خطا، سهو و نسيان باشد ـ ديگر به پيامبر نخواهيم رسيد. از همين رو اميرالمؤمنين باب و راه رسيدن به پيامبر است و مسير رسيدن به پيامبر ازمسير او محقق مى شود و راه ورود به علم پيامبر بابى است به نام اميرالمؤمنين عليه السلام و اين معنى فقط با عصمت ايشان محقق مى شود.
جدايى از رسول خدا و نرسيدن به او همانا جدايى از خداست و جدايى از خدا همان شرك، كفر و ضلالت است.
حديث «من فارق علياً فارقني ومن فارقني فارق الله» را طبرانى از عبدالله ابن عمر روايت كرده است.6
نزديك به كلام ابن عباس را ابوليلاى غفارى از پيامبر صلى الله عليه وآله نقل مى كند كه فرمود:
ستكون بعدي فتنة، فإذا كان ذلك، فالزموا عليّ بن أبي طالب;
به زودى بعد از من فتنه پديدار مى شود، اگر در اين فتنه قرار گرفتيد، پس با على بن ابى طالب ملازم شويد.
اين حديث حكايت از آن دارد كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله از وقايع پس از رحلت خويش آگاه بودند و براى نجات امّت از اين فتنه، مردم را به التزام نسبت به اميرالمؤمنين امر كردند و فرمودند: با على ملازم باشيد و از او جدا نشويد.
در ادامه پيامبر صلى الله عليه وآله مى فرمايند:
فإنّه أوّل من يراني وأوّل من يصافحني يوم القيامة، هو الصّديق الأكبر وهو فاروق هذه الأمّة، يفرق بين الحقّ والباطل وهو يعسوب المؤمنين، والمال يعسوب المنافقين;7
همانا او نخستين كسى است كه به من ايمان آورد و نخستين كسى است كه در روز قيامت با من مصافحه خواهد كرد و ]مرا ملاقات مى كند[. او بزرگ مرد راستگويان و فاروق اين امت است. وى اميرمؤمنين و مال ]دنيا[ امير منافقين است.
يعسوب المؤمنين در مقابل «مال دنيا» كه امير منافقين است قرار گرفته است. اين تقابل، تقابل هدايت و ضلالت است; يعنى اميرالمؤمنين عليه السلام وسيله نجات و هدايت است و آن چه باعث ضلالت و گمراهى است، حبّ مال دنيا است.
هيثمى در مجمع الزوائد پس از نقل اين روايت از ابوذر و سلمان، همين روايت را نيز به نقل از طبرانى و بزّار از ابوذر روايت مى كند.8
1 . المستدرك على الصحيحين: 3 / 124. هم چنين ر.ك: تاريخ مدينة دمشق: 42 / 307 و منابع ديگر.
2 . همان.
3 . مجمع الزوائد. 9/ 135. هم چنين مناوى در فيض القدير شرح الجامع الصغير: 4 / 470 / ش 5594، به نقل از هيثمى.
4 . المعجم الكبير: 12 / 324; كنز العمّال: 11 / 614 / ح 32974; المناقب (خوارزمى): 105 / ش 109.
5 . ر.ك: تاريخ مدينة دمشق: 42 / 42 / ش 10484 و منابع ديگر. براى بحث القاب يا به تعبير ديگر تقابل انتساب القاب به اين كه آيا «فاروق» لقب اميرالمؤمنين است يا لقب عمر بن خطاب؟ صدّيق لقب اميرالمؤمنين يا ابوبكر است؟ ر.ك: المعجم الكبير: 6 / 269 / ح 6197; أسد الغابة : 5 / 270; الإصابة في تمييز الصحابة : 7 / 294.
نكته قابل توجه اين است كه پس از بررسى هاى فراوان، هرگز حديثى از پيامبر صلى الله عليه وآله كه عمر را با عنوان «فاروق» معرفى كرده باشد مشاهده نمى شود، بلكه در مصادر معتبر اهل سنّت آمده است: لقّبه بذلك اهل الكتاب; يهود عمر را به ]فاروق[ ملقب كردند; ر.ك: البداية والنهاية : 7 / 150.
6 . المعجم الكبير: 12 / 323. ذهبى و ابن حجر عسقلانى حديثى را كه به همين معنا از ابوهريره نقل شده است را مورد خدشه سندى قرار مى دهند. هر چند خدشه آن ها قابل رفع باشد، ولى به حديثى كه مورد خدشه اهل تسنّن است استدلال نمى كنيم مگر آن كه با بررسى سندى، سند را تصحيح كنيم. ذكر اين نكته ضرورى است كه زمان هاى سابق اگر علماء شيعه به كتاب هاى دانشمندان متأخر اهل سنّت استدلال مى كردند به خاطر دسترسى نداشتن به منابع دست اول آن ها بوده است; اما باتوجه به شرايط فعلى و دست رسى به منابع اصلى اهل سنّت، ديگر ضرورتى به استفاده از كتاب هاى متأخرين نيست و در مقام الزام و احتجاج بايد به گونه اى استدلال كرد كه طرف مقابل راه گريزى براى فرار از قبول حق نداشته باشد.
7 . الإستيعاب في معرفة الأصحاب: 4 / 1744 / ش 3157; أسد الغابة : 5 / 287; الإصابة في تمييز الصحابة : 7 / 294 / ش 10484; كنز العمّال: 11 / 612 / ش 32964; تاريخ مدينة دمشق: 42 / 450.
8 . مجمع الزوائد: 9 / 102.