صحيح نبودن توجه به غير خدا در حال نماز
برخى نيز با اين بهانه كه پرداختن به امور ديگر در نماز، با حضور قلب در نماز منافات دارد، سعى كرده اند در وجه دلالت آيه ولايت بر مقام امامت اميرالمؤمنين عليه السلام خدشه كنند. اين اشكال را مى توان به انحاء مختلف پاسخ داد; يعنى هم پاسخ حلّى و هم پاسخ نقضى.
چنان كه پيشتر بيان شد، انجام برخى امور در حين نماز نافله و مستحبى بدون اشكال است. به علاوه شواهد بسيارى در منابع اهل تسنّن وجود دارد كه رسول خدا صلى الله عليه وآله حتى در نمازهاى واجب، به برخى امور ديگر مى پرداختند كه در ادامه به طرح اين شواهد خواهيم پرداخت.
توجه به اين نكته ضرورى است كه در عبادات و از جمله نماز، توجه به غير خدا پسنديده نيست، امّا روشن است كه امامان معصوم عليهم السلام در همه حال به خداوند متعال توجّه تام دارند و هيچگاه هيچ امرى موجب غفلت ايشان نمى شود; از اين رو يكى از فضائل و مناقب اختصاصى امامان عليهم السلام، انجام عبادت در حال عبادت ديگر مى باشد. آلوسى مى نويسد:
وبلغني أنّه قيل لابن الجوزي رحمه الله تعالى: كيف تصدّق علي كرم الله تعالى وجهه بالخاتم وهو في الصلاة والظن فيه ـ بل العلم الجازم ـ أن له كرم الله تعالى وجهه شغلا شاغلا فيها عن الالتفات إلى ما لا يتعلق بها، وقد حكى مما يؤيد ذلك كثير؟ فأنشأ يقول:
يسقي ويشرب لا تلهيه سكرته *** عن النديم ولا يلهو عن الناس
أطاعه سكره حتّى تمكن من *** فعل الصحاة فهذا واحد الناس1
و به ما خبر رسيده كه از ابن جوزى سؤال شد: چگونه على عليه السلام در حال نمازانگشتر خود را تصدق فرمود؟ و گمان درباره ايشان ـ و بلكه علم قطعى ـ آن است كه او به امرى اشتغال داشته كه او را از توجه به امور غير متعلق به آن باز مى داشته است و مواردى كه اين امر را تأييد مى كنند، فراوان است. ابن جوزى بالبداهه سرود:
مى نوشد و مى نوشاند ولى سُكر آن او را غافل نمى كند *** از محبوب و نديم خود و نيز از مردم او را غافل نمى كند
سُكر وى از او اطاعت مى كند تا اين كه براى او ممكن بود *** فعل هوشياران، پس او در ميان مردم يگانه است
بنابراين، به اعتراف برخى از عالمان اهل سنّت، حتى افراد متعصبى هم چون ابن جوزى،2 هيچ امرى نمى تواند حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را از توجه به خداوند سبحان باز دارد و به تعبير نگارنده، ايشان مقامى دارد كه «لا يشغله شأن عن شأن». البته در مرتبه مخلوقيت! و يا به تعبير ابن ابى الحديد، صفات مخالف و اضداد در اميرالمؤمنين على عليه السلام جمع شده است. پس خاتم بخشى حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام عبادتى است كه در حال عبادت ديگر انجام داده است و اين اعلاء، اشرف و اجلّ فضائل و مناقب ايشان است و از اين رو است كه خداى تعالى با نزول آيه ولايت اين عمل را امضاء كرده و ستوده است.
صرف نظر از اين واقعيت، اساساً چنين اشكالى از سوى اهل تسنّن وارد نيست، زيرا بر اساس روايات و مبانى آنان، پرداختن به امور ديگر در نماز موجب بطلان نمازنمى شود. به عنوان مثال در صحيح بخارى بابى است با عنوان «باب إذا حمل جارية صغيرة على عنقه في الصلاة» از «أبواب سترة المصلّي». در اين باب بخارى از أبو قتاده انصارى نقل مى كند:
أنّ رسول الله صلّى الله عليه وآله كان يصلي وهو حامل أمامة بنت زينب بنت رسول الله صلّى الله عليه وآله ولأبي العاص بن ربيعة بن عبد شمس، فإذا سجد وضعها، وإذا قام حملها;3
رسول خدا صلى الله عليه وآله وقتى نماز مى خواندند، امامه دختر زينب دختر رسول الله صلى الله عليه وآله و ابو العاص بن ربيع بن عبد شمس را حمل مى كردند و به هنگام سجده او را بر زمين گذاشته و به هنگام ايستادن، بار ديگر به دوش مى گرفتند.
و در روايت ديگر آمده است:
خرج علينا النبي صلّى الله عليه وآله وأمامة بنت أبي العاص على عاتقه فصلى، فإذا ركع وضعها وإذا رفع رفعها;4
پيامبر صلى الله عليه وآله به سوى ما آمدند در حالى كه امامه دختر ابو العاص بر دوش ايشان بود. آن گاه ايشان ]به همين حال[ نماز خواندند و به هنگام ركوع او را بر زمين گذاشته و هنگام برخاستن دوباره به دوش گرفتند.
ابن اثير به نقل از بخارى و مسلم مى نويسد:
رأيت رسول الله صلّى الله عليه وآله يؤُمَّ الناس وأمامة بنت أبي العاص على عاتقه، فإذا ركع وضعها وإذا رفع من السجود أعادها;5
ديدم كه رسول خدا صلى الله عليه وآله امام جماعت بودند و با مردم نماز مى خواندند درحالى كه امامة دختر ابو العاص بر دوش ايشان بود. پس به هنگام ركوع او را به زمين مى گذاشتند و هنگام برخاستن از سجود مجدداً به دوش مى گرفتند.
همو مى نويسد:
وأخرج الموطأ وأبو داود والنسائي الأولى.
وفي أخرى لأبي داود ومسلم: قال: «بينا نحن جلوس في المسجد، إذ خرج علينا رسول الله صلّى الله عليه وآله يحمل أمامةَ بنت أبي العاص بن الربيع، وأمُّها زينب بنتُ رسول الله صلّى الله عليه وآله وهي صبيَّة، فحملها على عاتقه، فصلى رسول الله وهي على عاتقه، يضعها إذا ركع، ويُعيدُها إذا قام حتى قضى صلاته، يفعل ذلك بها». وفي أخرى له قال: «بينا نحن ننظر رسولُ الله صلّى الله عليه وآله في الظهر أو العصر، وقد دعاه بلال إلى الصلاة إذْ خرج إلينا واُمامةُ بنتُ أبي العاص بنتُ بنْتِه على عُنُقهِ، فقام رسول الله صلّى الله عليه وآله في مصلاه وقمنا خلفه وهي في مكانها الذي هي فيه. قال: فكبّر فكبّرنا، حتى إذا أراد رسول الله صلّى الله عليه وآله أن يركعَ أخذها فوضعها، ثم ركع وسجد، حتى إذا فرغ من سجوده وقام، أخذها فردَّها في مكانها، فما زال رسولُ الله صلّى الله عليه وآله يصنع بها ذلك في كُلِّ ركعة حتى فرغ من صلاته»;6
مالك در موطأ و ابوداوود و نسائى روايت نخست را نقل كرده اند و در روايتى ديگر، ابوداوود و مسلم نقل مى كنند كه راوى گفت: «ما در مسجد نشسته بوديم كه رسول خدا صلى الله عليه وآله به سوى ما آمد و امامه دختر ابو العاص بن ربيع را به دوش گرفته بود. امامه دختر بچه اى بود كه مادرش زينب دختر رسول خدا صلى الله عليه وآله است.پيامبر در حالى كه امامه را بر دوش داشت به نماز ايستاد و چون به ركوع مى رفت او را به زمين مى گذاشت و چون برمى خواست، دوباره به دوش مى گرفت و تا انتهاى نماز چنين مى كرد». در روايت ديگر مى گويد: «ما در نماز ظهر و يا عصر رسول خدا صلى الله عليه وآله را مى ديديم كه بلال او را به نماز مى خواند و چون ايشان به سوى ما مى آمد، أمامه دختر ابو العاص و دخترِ دختر پيامبر بر دوش ايشان بود. پس رسول خدا صلى الله عليه وآله در محل نماز خويش ايستاد و ما پشت سر ايشان ايستاديم و امامه هم چنان سر جاى خود (بر دوش پيامبر) بود. پيامبر تكبير گفت و ما نيز تكبير گفتيم. هر گاه پيامبر مى خواست به ركوع رود أمامه را بر زمين مى گذاشت، ركوع و سجده را به جاى مى آورد و بعد از تمام شدن سجده و به هنگام برخاستن، او را بر مى داشت و به جاى خود (بر دوش خويش) باز مى گرداند. پيامبر همواره در تمام ركعات نماز با او چنين مى كرد تا اين كه از نماز فارغ شد.
عالمان اهل سنّت بر اساس اين روايات، به طرح مباحث فقهى پرداخته اند. ابن حجر عسقلانى در فتح البارى و در شرح اين حديث مى نويسد:
وقال النووي: ادّعى بعض المالكية أنّ هذا الحديث منسوخ، وبعضهم أنّه من الخصائص، وبعضهم أنّه كان لضرورة. وكلّ ذلك دعاوى باطلة مردودة لا دليل عليها، وليس في الحديث ما يخالف قواعد الشرع لأنّ الآدمي طاهر وما في جوفه معفوٌّ عنه وثياب الأطفال وأجسادهم محمولة على الطهارة حتى تتبين النجاسة، والأعمال في الصلاة لا تبطلها إذا قلّت أو تفرقت ودلائل الشرع متظاهرة على ذلك، وإنما فعل النبي صلّى الله عليه وآله ذلك لبيان الجواز. وقال الفاكهاني: وكان السرّ في حمله أمامة في الصلاة دفعا لما كانت العرب تألفه من كراهة البنات وحملهن، فخالفهم في ذلك حتى في الصلاة للمبالغة في ردعهم والبيان بالفعل قد يكون أقوى من القول،واستدل به على ترجيح العمل بالأصل على الغالب كما أشار إليه الشافعي;7
نووى مى نويسد: برخى از پيروان مالك ادعا كرده اند كه اين حديث منسوخ است و برخى آن را از خصائص پيامبر شمرده و برخى آن را اقتضاى ضرورت دانسته اند. همه اين ادعاها باطل و مردود است و سخن بدون دليل است و در حديث، نكته اى كه مخالف با قواعد شرع باشد وجود ندارد; زيرا آدمى پاك است و آن چه در شكم دارد، مورد عفو قرار گرفته است. هم چنين لباس و بدن كودكان نيز حمل بر طهارت مى شوند تا زمانى كه نجاستشان آشكار گردد. اين اعمال نيز موجب بطلان نماز نمى شود و دلايل شرع بر آن ظهور دارد و عمل پيامبر صلى الله عليه وآله نيز به جهت بيان جواز اين كار بوده است.
فاكهانى نيز مى گويد: سرّ به دوش گرفتن امامه در نماز به جهت رفع عادت عرب بوده كه از دختران و به دوش گرفتن آنان كراهت داشتند; از اين رو پيامبر با اين عمل با آنان مخالفت كرد و حتى به جهت مبالغه در نفى فرهنگ عرب در نماز چنين كرد، زيرا بيان عملى به تحقيق قوى تر از گفتار است و چنان كه شافعى اشاره مى كند به اين عمل پيامبر بر ترجيح عملى به اصل در برابر غالب استدلال مى شود.
نووى نيز در منهاج مى نويسد:
ففيه دليل لصحّة صلاة من حمل آدميا أو حيوانا طاهراً من طير وشاة وغيرهما… وأنّ الفعل القليل لا يبطل الصلاة وأنّ الأفعال إذا تعددت ولم تتوال بل تفرقت لا تبطل الصلاة… هذا يدلّ لمذهب الشافعي ومن وافقه أنّه يجوز حمل الصبي والصبية وغيرهما من الحيوان الطاهر في صلاة الفرض وصلاة النفل ويجوز ذلك للإمام والمأموم والمنفرد، وحمله أصحاب مالك على النافلة ومنعوا جواز ذلك في الفريضة وهذا التأويل فاسد… وادعى بعض المالكية أنّه منسوخ وبعضهم أنّه خاص بالنبي صلّى الله عليه وآله وبعضهم أنه كان لضرورة. وكلّ هذه الدعاوي باطلة ومردودة… بل الحديث صحيح صريح في جواز ذلك وليس فيه ما يخالف قواعد الشرع… وفعل النبي صلّى الله عليه وآله هذا بيانا للجواز وتنبيهاً به على هذه القواعد التى ذكرتها;8
اين عمل دليلى است بر صحت نماز با حمل آدم يا حيوان پاك مثل پرنده، گوسفند و غير آن ها… و اين كه فعلِ كم نماز را باطل نمى كند و چنان چه افعال متعدد باشد، امّا متوالى نباشد و بين آن ها فاصله باشد، باز هم نماز را باطل نمى كند… و اين دلالت مى كند بر مذهب شافعى و موافقان وى كه حمل پسر بچه ها، دختران و غير آنان از حيوان پاك را در نماز جايز مى شمارند و آن را بر امام و مأموم و در نماز فُرادا جايز مى دانند. اما مالكيان اين عمل را بر نافله حمل مى كنند و آن را در نماز واجب جايز نمى شمارند، حال آن كه اين برداشت آنان صحيح نيست… و برخى از مالكيان ادعا مى كنند كه حديث منسوخ است و برخى آن را از اختصاصات پيامبر شمرده و عده اى آن را اقتضاى ضرورت دانسته اند; اما همه اين گفتارها باطل و مردود است… بلكه حديث صحيح است و در جواز اين عمل صراحت دارد و در اين حديث چيزى كه با قواعد شرع مخالف باشد، وجود ندارد… و عمل پيامبر صلى الله عليه وآله بيانى است بر جواز اين كار و با اين عمل ما را به قواعدى كه بيان شد متوجّه مى كند.
نووى سپس اشكال «ابوسليمان خطابى» را طرح مى كند، مبنى بر اين كه عمل پيامبر عمدى نبوده است; زيرا عمل كثيرِ عمدى موجب دل مشغولى مى شود. نووى در پاسخ اين اشكال مى گويد:
وحمل أمامة لا نسلم أنّه يشغل القلب وإن شغله فيترتب عليه فوائد وبيان قواعد ممّا ذكرناه;9
ما قبول نداريم كه حمل اُمامه موجب دل مشغولى بوده است; اگر هم پيامبر را مشغول كرده باشد، فوائدى بر آن مترتب است، از جمله بيان قواعدى كه ذكر كرديم.
صرف نظر از درستى يا نادرستى احاديث اهل تسنّن، مسلّم است كه آنان با وجود چنين رواياتى در صحاح خود و نيز با مبانىِ فقهىِ استوار شده بر پايه آن روايات، هرگز نمى توانند به عمل خاتم بخشى اميرالمؤمنين عليه السلام در حال نماز اشكال كنند. به همين جهت ابوبكر جصّاص از فقهاى حنفىِ قرن چهارم، آيه ولايت را مبناى خويش قرار داده و به استنباط حكم بر اساس آن پرداخته است. وى در احكام القرآن كه يكى از منابع معتبر در فقه القرآن در نزد اهل سنّت به شمار مى رود، مى نويسد:
قال الله تعالى (إِنَّما وَلِيُّكُمُ الله وَرَسُولُهُ وَالَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَهُمْ راكِعُونَ) روي عن مجاهد والسدي وأبي جعفر وعتبة بن أبي حكيم أنّها نزلت في علي بن أبي طالب حين تصدق بخاتمه وهو راكع… فانّه يدلّ على إ باحة العمل اليسير في الصلاة. وقد روي عن النبي صلّى الله عليه وآله أخبار في إ باحة العمل اليسير فيها، فمنها أنّه خلع نعليه في الصلاة ومنها أنّه مس لحيته وأنّه أشار بيده… ومنها أنّه كان يصلّي وهو حامل أمامة بنت أبي العاص بن الربيع فإذا سجد وضعها وإذا رفع رأسه حملها فدلالة الآية ظاهرة في إباحة الصدقة في الصلاة… فإن قال قائل: فالمراد أنّهم يتصدّقون ويصلّون ولم يرد به فعل الصدقة في الصلاة. قيل له: هذا تأويل ساقط من قبل أنّ قوله تعالى وهم راكعون إخبار عن الحال التي تقع فيها الصدقة كقولك تكلّم فلان وهو قائم وأعطى فلانا وهو قاعد، إنّما هو إخبار عن حال الفعل. وأيضا… فثبت أنّ المعنى ما ذكرنا من مدح الصدقة في حال الركوع أو في حال الصلاة وقوله تعالى «ويؤتون الزكاة وهم راكعون» يدلّ على أنّ صدقة التطوّع، تسمى زكاة; لأنّ عليا تصدّق بخاتمه تطوّعا وهو نظير قوله تعالى (وَما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاة تُريدُونَ وَجْهَ الله فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ)10 قد انتظم صدقة الفرض والنفل، فصار اسم الزكاة يتناول الفرض والنفل كاسم الصدقة وكاسم الصلاة ينتظم الأمرين;11
خداى تعالى مى فرمايد: «همانا صاحب اختيار شما خدا و رسولش و مؤمنانى هستند كه نماز را برپا مى دارند و در حال ركوع، زكات مى دهند». از مجاهد، سدّى، ابو جعفر و عتبة بن ابى حكيم روايت شده است كه اين آيه درباره على بن ابى طالب عليه السلام نازل شده است، هنگامى كه در حال ركوع انگشتر خويش را تصدق كرد… و اين عمل دلالت مى كند بر مباح بودن عمل كم در نماز. و به تحقيق، اخبارى درباره مباح بودن عمل در نماز از پيامبر نقل شده است، از جمله بيرون آوردن كفش ها از پا در نماز، دست كشيدن به ريش، اشاره به دست… و اين كه ايشان در حال نماز، أمامه دختر ابو العاص بن ربيع را به دوش گرفته بودند و هنگام سجده او را بر زمين گذاشته و به هنگام برخاستن دوباره او را به دوش مى گرفتند. پس دلالت آيه ظاهر است در مباح بودن صدقه دادن در نماز. اگر كسى بگويد: مراد آن است كه صدقه دادن درنماز موجب جواز صدقه دادن در نماز نيست. به او گفته مى شود اين تأويل از پيش ساقط است و قول خداوند كه مى فرمايد: «وهم راكعون»، إخبار از حالتى است كه صدقه در آن واقع شده است، مانند اين كه گفته مى شود: «فلانى در حالى كه ايستاده بود سخن مى گفت و اين كه فلانى در حالى كه نشسته بود هديه داد». اين آيه نيز اخبار از حالِ فعل است… پس ثابت شد معنايى كه ما درباره مدح صدقه در حال ركوع و يا در حال نماز بيان كرديم و اين كه خداى تعالى مى فرمايد: (وَيُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَهُمْ راكِعُونَ)، دلالت مى كند كه صدقه مستحبى زكات ناميده مى شود، زيرا على عليه السلام انگشتر خود را از باب استحباب صدقه داد و اين نظير آيه اى است كه مى فرمايد: «و آن چه از زكات داديد ـ در حالى كه خشنودى خدا را خواستاريد ـ ]چند برابر مى شود[ پس زكات دهندگان همان فزونى داده شده گانند». همانا زكات بر صدقه واجب و مستحب اطلاق مى شود و اسم زكات بر واجب و مستحب متداول است، مانند اسم صدقه و اسم نماز كه به هر دو امر تعلق مى گيرد.
پس خاتم بخشى اميرالمؤمنين عليه السلام در حال نماز، نه تنها هيچ اشكالى ندارد، بلكه عملى بسيار نيكو و قابل مدح و ثناء است و برخى از فقهاى اهل سنّت بر اساس آيه ولايت و عمل اميرالمؤمنين عليه السلام حكم كرده و فتوا مى دهند. با اين حال، بسيار عجيب است كه برخى از اهل سنّت به اين عمل خرده گرفته و آن را توجّه به غير خدا تلقى مى كنند و معتقدند كه اين عمل با حضور قلب در نماز منافات دارد. گويا فراموش كرده اند كه عمر در نماز خود چنان مشغول تجارت مى شده كه گاهى قرائت و ذكر را نيز فراموش مى كرده است. بيهقى در سنن الكبرى و متّقى هندى در كنز العمّال مى نويسند:
عن إبراهيم النخعي، أنّ عمر بن الخطاب صلّى بالناس صلاة المغرب، فلم يقرأ شيئاً حتى سلّم، فلما فرغ قيل له: إنّك لم تقرأ شيئاً، فقال إنّي جهّزت عيرا إلى الشام فجعلت أنزلها منقلة منقلة حتى قدمت الشام فبعتها وأقتابها وأحلاسها وأحمالها. فأعاد عمر وأعادوا;12
از ابراهيم نخعى نقل شده كه عمر با مردم نماز مغرب خواند، اما تا پايان نماز چيزى قرائت نكرد. وقتى نماز وى تمام شد به او گفتند: تو چيزى نخواندى. او گفت: من قافله اى از شتر به شام فرستادم و آن ها را از جايى به جاى ديگر منتقل مى كردم تا به شام رسيدم و شتران را به همراه بارها، اموال و رواندازشان فروختم. عمر نماز را دوباره خواند و جماعت نيز نماز را دوباره خواندند.
1 . تفسير الآلوسي: 6 / 169.
2 . ابوالفرج ابن جوزى (م 597) فقيه، محدّث، مفسّر و واعظ حنبلى مذهب است و از عالمان متعصب به شمار مى رود. در بيان تعصب وى همين بس كه ابن تيميه از وى متأثر است و مطالب خويش را از او، ابن حزم و ابن عربى مالكى گرفته است. البته تعصب او از دو نفر ديگر كمتر بوده; از اين رو به جواز لعن يزيد فتوا داده است. وى در بغداد مجلس وعظى داشته كه بزرگان حكومتى در آن شركت مى جستند. روزى در حالى كه وى بر منبر سخنرانى بوده است، شخصى در مورد اعطاى انگشتر در حين نماز از سوى اميرالمؤمنين عليه السلام سؤال مى كند، او شعر فوق را بالبداهة در پاسخ وى مى سرايد.
3 . صحيح البخاري: 1 / 127.
4 . همان: 7 / 74.
5 . جامع الأصول: 5 / 524.
6 . همان.
7 . فتح الباري: 1 / 489.
8 . شرح صحيح مسلم: 5 / 31 ـ 32.
9 . همان: 32 ـ 33.
10 . سوره روم: آيه 39.
11 . أحكام القرآن: 2 / 557 ـ 558.
12 . السنن الكبرى (بيهقى): 2 / 382; كنز العمّال: 8 / 133.