دليل پنجم: اعتبار بازخواست الهی در پرتو عصمت
خداوند متعال انبياء و اوصياء را فرستاده است و براى هر يك از ايشان شريعتى قرار داده تا دين الاهى را برپا كنند و به تبع حجت را بر بندگان تمام.
در قسمتى از دعاى ندبه اشاره شده است كه اگر نبى يا امام معصوم نباشد، احتجاجى باطل ميان خداوند و مكلّفين صورت خواهد گرفت. در قسمتى از دعاى ندبه مى خوانيم:
وكلٌّ شرعت له شريعة ونهجت له منهاجاً وتخيّرت له أوصياء مستحفظاً بعد مستحفظ، اقامة لدينك وحجةً على عبادك، ولئلاّ يزول الحقّ عن مقرّه ويغلب الباطل على أهله ولا يقول أحد لو لا أرسلت إلينا رسولا منذراً وأقمت لنا علماً هادياً فنتّبع آياتك من قبل أن نذلّ ونخزى;1
و به پيامبران شريعت، طريقت و آيينى عطا كردى و براى آنان اوصياء و جانشينانى برگزينى تا يكى پس از ديگرى، از مدتى تا مدتى معين نگهبان دين و پاسدار آيين و شريعت و حجت بر بندگان تو باشد، تا آن كه دين حق از قرارگاه خود خارج نشود و اهل باطل غلبه پيدا نكنند و تا كسى نتواند بگويد: اى خدا، چرا به سوى ما رسول نفرستادى تا ما را از جانب تو به نصيحت ارشاد كند و چرا پيشوا نگماشتى كه ما از آيات و رسولانت پيروى كنيم؟
محل شاهد دو عبارت «إقامة لدينك» و «حجة على عبادك» است.
هدف از بعثت أنبياء و نصب اوصياء همانا برپايى دين و اتمام حجت بر بندگان است. حجت يعنى دلالت روشن. اين كه خبر واحد حجت است، يعنى خبر واحد وظيفه مكلف را روشن مى نمايد و موجب اشتغال ذمّه و گردن گيرى مكلّف است، چرا كه خبر واحد يا حكمى را بر عهده مكلّف مى گذارد كه مى گوئيم حكم منجّز است و به گردن مكلّف مسئوليتى را بار مى كند، و يا رخصتى براى او مى آورد كه اصطلاحاً به آن مى گويند معذّر. پس بايد حجّت باشد تا بازخواست الاهى از ناحيه پروردگار بر مكلّفين تمام باشد و از ناحيه مكلفين در مقام عذرآورى براى خداوند متعال كامل باشد.
حال اگر در امام ارتكاب سهو، خطا، فراموشى راه داشته باشد، آيا اين بازخواست و احتجاج كامل مى شود؟ خير! چرا كه با وجود احتمال خطا در اعمال، گفتار و تقرير امام، احتجاج با بندگان باطل است; از همين رو بايد در قول، فعل و تقرير امام احتمال سهو و فراموشى و خطا راه نداشته باشد.
1 . إقبال الأعمال:1 / 505; بحار الأنوار: 99 / 105.