حديث ششم: «إنّ عليّاً لا يفعل إلاّ بما يؤمر»1
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله پس از اعزام خالد بن وليد در رأس لشكرى به يمن، لشكرى را نيز به فرماندهى اميرالمؤمنين عليه السلام به سوى يمن رهسپار كردند و دستور دادند كه در صورت رسيدن دو لشكر به يكديگر، فرمانده هر دو لشكر على عليه السلام باشد.
در اين جنگ، لشكريان اسلام به فرماندهى امير المؤمنين عليه السلام به پيروزى رسيدند. يكى از غنائم جنگى دختر يا زن جوانى بود كه اميرالمؤمنين عليه السلام او را براى خود اختيار كردند.2 خالد بن وليد كه با اميرالمؤمنين دشمنى خاصى داشت،3 به همراه «بُريده» ـ كه او نيز به كدورتش با على عليه السلام اقرار مى كند ـ و عده اى ديگر دور هم جمع شده، در صدد برآمدند كه خبر اين قضيه را به عنوان نقطه ضعفى از على عليه السلام به پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله برسانند. به همين جهت خالد نامه نوشت و به دست بريده سپرد و سه نفر ديگر را همراه وى كرد تا با سرعت خود را به مدينه رسانده و در آن جا با همراهى و هماهنگى برخى ديگر اميرالمؤمنين عليه السلام را نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله كوچك كنند و على عليه السلام را از چشم پيامبر اكرم بياندازند.4 آنان با اين قصد نزد آن حضرت رفته، زبان به شكايت گشودند.
آن چهار نفر به ترتيب برخاسته و درباره اميرالمؤمنين عليه السلام و عمل كرد او بدگويى كردند. پاسخ پيامبر به آن ها بسيار شنيدنى است. در روايات آمده است:
فأقبل إليهم رسول الله صلّى الله عليه وآله والغضب في وجهه فقال: ما تريدون من علي;5
پيامبر در حالى كه چهره اش غضب ناك بود به آنان رو كرد و فرمود: از ]جانِ [على چه مى خواهيد؟
در بعضى از نقل ها رسول خدا سه مرتبه «ما تريدون من علي» را تكرار كردند.6
بريده كه خود يكى از چهار خبرچين است، حال پيامبر را اين گونه توصيف مى كند:
فرأيت رسول الله صلّى الله عليه وآله غضب غضباً لم أره غضب مثله إلاّ يوم قريظة والنضير، فنظر إليّ فقال: يا بريدة، أحبّ علياً، فإنّما يفعل ما يؤمر به. قال: فقمت وما من الناس أحد أحبّ إليّ منه;7
رسول خدا چنان غضبى كرد كه هرگز مثل آن ديده نشده بود مگر در روز ]واقعه يهوديان[ ]بنو[ قريظه و ]بنو[ نضير. آن گاه رسول خدا به من نگاه كرد و فرمود: اى بريده، على را دوست بدار، زيرا فقط على هر آن چه را كه به او امر شده است انجام مى دهد. ]بريده[ گفت: برخاستم در حالى كه محبوب ترين مردم در نزد من ]على بن ابى طالب[ شد.
اين حديث در كتاب هاى معتبر و با سندهاى صحيح موجود است كه برخى از آن ها عبارت «فإنما يفعل ما يؤمر به» را دارد.
ابن عساكر نيز از قول بريده چنين روايت مى كند:
فنظر إليّ فقال: يا بريدة، إنّ علياً وليّكم بعدي، فأحبّ عليّاً، فإنّه يفعل ما يؤمر;8
پيامبر به من نگاه كرد و آن گاه فرمود: اى بريده، پس از من على سرپرست شماست، از اين رو او را دوست بدار، زيرا به درستى كه او هر چه انجام دهد امر ]الاهى [است.
اين حديث قسمتى از حديث ولايت است كه آن نيز بر عصمت دلالت دارد. بر اساس اين حديث، تمامى حركات و سكنات اميرالمؤمنين عليه السلام به امر الاهى است. اگر سكوت كردند، سخن گفتند، شمشير كشيدند و يا در خانه نشستند همه و همه به فرمان پروردگار است، و اين نيست مگر همان عصمت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام.
حديث «إنّما يفعل ما يؤمر به» مى تواند صغرايى شود براى آيه شريفه اى كه در وصف ملائكه آمده است. خداى تعالى در قرآن در وصف ملائكه و عبوديت آنان نزد خويش مى فرمايد:
(بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ * لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ);9
بلكه آنان بندگانى گرامى هستند، در گفتار بر او پيشى نمى گيرند و آنان فقط به فرمان او عمل مى كنند.10
از جمله شواهد بر اين معنا، كلام اميرالمؤمنين عليه السلام است. آن حضرت در سال روز غدير خم، در شهر كوفه خطبه اى مفصّل ايراد كردند11 و در ضمن آن فرمودند:
وأنّ الله تعالى اختصّ لنفسه بعد نبيّه صلّى الله عليه وآله من بريّته خاصّة علاّهم بتعليته، وسما بهم إلى رتبته، وجعلهم الدّعاة بالحقّ إليه، والأدلاّء بالإرشاد عليه لقرن قرن وزمن زمن.
أنشأهم في القدم قبل كلّ مذرو ومبرو أنواراً أنطقها بتحميده، وألهمها شكره وتمجيده، وجعلها الحجج على كلّ معترف له بملكة الرّبوبيّة وسلطان العبوديّة.
واستنطق بها الخرسات بأنواع اللّغات بخوعاً له، فإنّه فاطر الأرضين والسّموات.
وأشهدهم خلقه، وولاّهم ما شاء من أمره.
جعلهم تراجم مشيئته، وألسن إرادته، عبيداً لا يسبقونه بالقول وهم بأمره يعملون، يعلم ما بين أيديهم وما خلفهم ولا يشفعون إلا لمن ارتضى وهم من خشيته مشفقون;12
خداوند متعال پس از پيامبرش، عده اى از مخلوقاتش را به خود اختصاص داد و آنان را به بزرگوارى اش خودش برترى داد و ايشان را بسان مرتبه خود نام نهاد و آنان را دعوت كنندگان به حقى كه به سوى خودش مى خوانند قرار داد. خداوند راهنمايان ]به راه[ هدايتش در هر قرن قرنى و هر زمان زمانى قرار داد و آن ها را پيش از آن كه خلقى را خلق كند به وجود آورد و ايشان را انوارى قرار داد كه ستايش او مى كردند، شكر و تمجيدش را به آن ها الهام مى نمود و آن ها را بر همه كسانى كه به فرمان روايى خداوند متعال و بندگى خود اقرار مى كردند حجت قرار داد. به واسطه آنان زبان هاى گنگ را به سخن گويى در انواع لغت ها به جهت پذيرش ]ربوبيّت [قادر ساخت، چرا كه او خالق زمين ها و آسمان هاست و آنان را شاهد بر خلق]مخلوقات[ خود قرار داد و به ايشان در آن چه از امرش تعلق گرفته بود ولايت داد.
آن ها را بازگو كنندگان مشيت و ترجمان اراده خود قرار داد ]و با تمام اين اوصاف [آنان بنده ]او[ هستند.
در گفتار بر او پيشى نمى گيرند و ]فقط[ به فرمان او عمل مى كنند. (هر آن چه از ازل كرده و تا ابد مرتكب شوند را خدا مى داند و از كسى شفاعت نمى كنند، مگر آن كه خدا از او راضى باشد و پيوسته از ترس خداوند متعال بيم ناك و هراسان هستند).
آرى، با وجودى كه اينان مقام و عظمتى بالا و والا دارند، اما هرگز بر خداوند پيشى نمى گيرند و خود را در برابر پروردگار بنده و عبد مى شمارند. تمام حركات و سكنات آن ها انعكاس خواسته الاهى است و ايشان در همه حال عبد خداوندند.
اين سخن هرگز غلو و گزافه گويى نيست و به حكم عقل و بر اساس رواياتى كه به سختى به دست ما رسيده است و از توطئه محوكنندگان روايات در امان مانده است، اين حقايق به روشنى ثابت مى شود.
1 . اميرالمؤمنين عليه السلام به غير آن چه دستور دارد عمل نمى كند.
2 . البته اين موضوع محل تأمل است، ولى چون در اينجا موضوع بحث ما نيست، از پرداختن به آن خوددارى مى كنيم.
3 . جاى تأسف است كه چنين مطالبى گفته نمى شود و شخصيت اشخاص ناشناخته مى ماند و معلوم نمى شود كه چه كسانى حتى در زمان خود پيامبر با اميرالمؤمنين عليهما السلام دشمنى داشته اند.
4 . ر.ك: مجمع الزوائد: 9 / 128.
5 . السنن الكبرى (نسائى): 5 / 133 / ش 8474 ; خصائص أميرالمؤمنين عليه السّلام (نسائى): 98; المستدرك على الصحيحين: 3 / 111; مسند أبي يعلى: 1 / 293 / ح 355; المصنّف (ابن أبى شيبه): 7 / 504 / ش 58; سنن الترمذي: 5 / 297 / ش 3796; صحيح ابن حبان: 15 / 374; كنز العمّال: 13 / 142 / ش 36444; تاريخ مدينة دمشق: 42 / 199; سير أعلام النبلاء: 8 / 199; ميزان الإعتدال: 1 / 410; المناقب (خوارزمى): 153 / ش 180. ذهبى بيش از سه چهارم احاديث حاكم را تضعيف مى كند، اما وقتى به اين حديث مى رسد، سكوت مى كند.
6 . ر.ك: سنن الترمذي: 5 / 296 / ش 3796; كنز العمّال: 11 / 599 / ش 32883; أسد الغابة : 4 / 27; تاريخ الإسلام: 11 / 71; صحيح ابن حبان: 15 / 374; سير أعلام النبلاء: 8 / 199.
7 . ر.ك: المعجم الأوسط: 5 / 117; مجمع الزوائد: 9 / 129. شايان ذكر است كه اين حديث از جميع ابعاد مورد بررسى خواهد گرفت.
8 . تاريخ مدينة دمشق: 42 / 191.
9 . سوره انبياء: آيه 26 ـ 27.
10 . در ميان منابع حديثى شيعه رواياتى است كه عبادٌ مكرمون را به اهل بيت عليهم السلام تأويل و تفسير كرده اند; ر.ك: تأويل الآيات: 1 / 328 / ح 10; بحار الأنوار: 24 / 91 و 25 / 278 و 46 / 275.
11 . اين خطبه داراى فرازهايى بسيار پرمعنا و ارزشمند است و عبارات خطبه، گواه بر صدور آن از اميرالمؤمنين عليه السلام است.
12 . مصباح المتهجّد: 753 ـ 754; بحار الأنوار: 94 / 113 ـ 114.