حديث دوم:
در منابع اهل تسنّن از رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل شده است كه ايشان ضمن حديث ثقلين فرمودند:
إنّ الله مولاي وأنا ولّي كل مؤمن، ثمّ أخذ بيد علي رضي الله عنه فقال: من كنت وليّه فهذا وليّه، اللّهم وال من والاه وعاد من عاداه;1
همانا خداوند مولاى من است و من ولىِّ همه مؤمنان هستم. سپس دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: هر كس كه من ولىّ او هستم پس اين ]على عليه السلام [ولىّ اوست. خداوندا! سرپرستى امور كسى را كه او را سرپرست خود قرار داده بر عهده گير و هر كه را با او دشمنى كند دشمن دار.
حاكم نيشابورى پس از ذكر اين روايت، درباره سند آن مى نويسد:
هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه بطوله;2
اين حديث بر مبناى شيخين (بخارى و مسلم) صحيح است و آن دو، روايت را به صورت كامل نقل نكرده اند.
در تفسير غرائب القرآن، ذيل آيه شريفه «الله ولىّ الذين آمنوا» درباره ولايت خداوند آمده است:
(الله وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا)، أي متولي أمورهم وكافل مصالحهم;3
«خداوند ولىّ مؤمنان است»، يعنى متولى و سرپرست امورشان و كفيل مصالحشان است.
پس ولايت خداوند به معناى سرپرستى و زمامدارى امور بندگان است و بر اساس حديث فوق، اختيار و زمام امور پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله به دست خداوند است. همين طور رسول خدا صلى الله عليه وآله خود را صاحب اختيار و زمامدار امور همه مؤمنان معرفى كرده است.
در يكى از شرح هاى كتاب جامع الصغير سيوطى، على بن احمد عزيزى در معناى حديث پيامبر خدا صلى الله عليه وآله مى نويسد:
أنا ولىّ المؤمنين، أي متولي أمورهم، فكان صلّى الله عليه وآله يُباح له أن يزوّج ما شاء من النساء ممّن يشاء غيره ومن نفسه، وإن لم يأذن كلّ من الولي والمرأة، وأن يتولى الطرفين بلا إذن;4
«من ولىّ مؤمنان هستم»، يعنى متولى امور ايشانم و براى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله مباح بود (و ايشان از سوى خداوند سبحان اذن داشتند) كه هر زنى را بخواهد تزويج كند، حتى بدون اذن زن و ولى او.
پس ولايت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نيز به معناى اولويت ايشان در تصرف امور بندگان است، چنان كه خداى تعالى مى فرمايد: (النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ)5و به تصريح رسول خدا صلى الله عليه وآله، حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام نيز به همين معنا داراى ولايت است، از اين رو در برخى روايات، حضرت رسول اكرم صلى الله عليه وآله براى بيان مولويت اميرالمؤمنين عليه السلام به جاى «ولى»، تعبير «اولى بكم» به كار برده است. در روايتى آمده است كه وقتى وهب بن حمزه نزد پيامبر صلى الله عليه وآله از اميرالمؤمنين بدگويى مى كند، حضرتش به وى مى فرمايد:
لا تقل هذا، فهو أولى الناس بكم بعدي;6
چنين مگو، زيرا ايشان (اميرالمؤمنين عليه السلام) بعد از من از همه مردم به شما سزاوارتر است.
پس همان طور كه بر اساس آيه شريفه (النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ) پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در امور مؤمنان اولى به تصرف است; همين طور حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نيز بر اساس فرمايش رسول خدا صلى الله عليه وآله نسبت به امور مؤمنان اولى به تصرف مى باشد. در معالم التنزيل و در ذيل اين آيه، درباره معناى اولويت رسول خدا صلى الله عليه وآله آمده است:
يعنى… فى نفوذ حكمه فيهم ووجوب طاعته عليهم;7
يعنى… در نفوذ حكمش در ميان آنان و وجوب طاعتش بر ايشان.
در كتاب الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز نيز در ذيل همان آيه شريفه آمده است:
أي هو أولى بهم منهم بأنفسهم، أنّه أحقّ بتدبيرهم، وحكمه أنفذ عليهم من حكمهم على أنفسهم خلاف ما يحكم به، لوجوب طاعته التي هي مقرونة بطاعة الله تعالى;8
پيامبر نسبت به مؤمنان از آنان سزاوارتر و به تدبير امورشان احقّ است و حكم ايشان از حكم مؤمنان نسبت به خود آنان ـ بر خلاف آن چه ايشان حكم كرده ـ نافذتر است، زيرا وجوب اطاعت ايشان قرين اطاعت خداى تعالى است.
در انوار التنزيل نيز آمده است:
فيجب عليهم أن يكون أحبّ إليهم من أنفسهم وأمره أنفذ عليهم من أمرها;9
پس بر مردم واجب است كه او (پيامبر خدا صلى الله عليه وآله) نزد آنان محبوب تر از خودشان و امرش بر آنان نافذتر از امر خودشان باشد.
زمخشرى در الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و نيز واحدى در تفسيرش، آيه را به همين معنا تفسير كرده اند.10
نظام الدين نيشابورى در تفسير غرائب القرآن مى نويسد:
ويعلم من إطلاق الآية أنّه أولى بهم من أنفسهم في كل شيء من أمور الدنيا والدين;11
از اطلاق آيه دانسته مى شود كه ايشان از خود مؤمنان نسبت به آنان در هر چيزى از امور دنيا و دين سزاوارتر است.
اگر اهل تسنّن ولايت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله را به معناى اولويت ايشان در تمام امور دنيا و دين مى دانند، به مقتضاى فرمايش رسول خدا صلى الله عليه وآله ـ كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را ولىِّ بعد از خود معرفى كرده اند ـ بايد همين ولايت را در مورد اميرالمؤمنين عليه السلام بپذيرند; چرا كه حضرتش به صراحت فرمودند: «أنه أولى الناس بكم بعدي». بنابراين اهل تسنّن چاره اى نخواهند داشت مگر اين كه اعتراف كنند كه «ولى» در آيه ولايت معنايى جز اولويت در تصرف ندارد.
فخر رازى نيز درباره نزول آيه ولايت از جناب ابوذر رحمه الله نقل مى كند:
وروي عن أبي ذر رضي الله عنه أنّه قال: صلّيت مع رسول الله صلّى الله عليه وآله يوماً صلاة الظهر، فسأل سائل في المسجد فلم يعطه أحد، فرفع السائل يده إلى السماء وقال: اللّهمّ اشهد أنّي سألت في مسجد الرسول صلّى الله عليه وآله فما أعطاني أحد شيئاً، وعلي عليه السلام كان راكعا، فأومأ إليه بخنصره اليمنى وكان فيها خاتم، فأقبل السائل حتى أخذ الخاتم بمرأى النبي صلّى الله عليه وآله،فقال: «اللّهمّ إنّ أخى موسى سألك»، فقال: (رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري)إلى قوله (وَأَشْرِكْهُ في أَمْري)،12 فأنزلت قرآنا ناطقا (سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخيكَ وَنَجْعَلُ لَكُما سُلْطانًا)،13 اللّهم وأنا محمّد نبيّك وصفيك فاشرح لي صدري ويسر لي أمري واجعل لي وزيراً من أهلي عليّاً أشدد به ظهري. قال أبو ذر: فو الله ما أتم رسول الله هذه الكلمة حتى نزل جبريل فقال: يا محمّد اقرأ (إِنَّما وَلِيُّكُمُ الله وَرَسُولُهُ)14 إلى آخرها;15
از ابوذر رضى الله عنه روايت شده كه گفت: روزى با رسول خدا صلى الله عليه وآله مشغول نماز ظهر بوديم كه سائلى در مسجد درخواست كمك كرد، ولى هيچ كس چيزى به وى نداد. سائل دست خود را به آسمان بلند كرد و گفت: خداوندا، شاهد باش كه من در مسجد رسول خدا صلى الله عليه وآله درخواستى كردم و كسى چيزى به من نبخشيد. در اين هنگام على عليه السلام در ركوع بود، پس به انگشت كوچك دست راست خويش كه انگشترى در آن بود اشاره فرمود. سائل پيش رفت و در حالى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله نظاره گر بود انگشتر را گرفت. پيامبر در اين هنگام فرمود: «خداوندا، به درستى كه برادرم موسى از تو درخواست كرد و گفت:… پروردگارا سينه مرا گشاده گردان و كار مرا آسان كن ـ تا اين كه عرضه داشت ـ هارون را در امر من شريك قرار ده». خداوندا، من محمّد پيامبر و برگزيده تو هستم، پس سينه مرا گشاده گردان و كار مرا آسان كن و وزيرى از خويشانم; يعنى على را براى من قرار ده و به او پشتم را محكم كن. ابوذر گويد: به خدا سوگند هنوز رسول خدا صلى الله عليه وآله اين كلام را تمام نكرده بود كه جبرئيل نازل شد و عرضه داشت: اى محمّد، بخوان: «همانا سرپرست شما خدا و رسول او…» تا آخر آيه.
روشن است كه اگر ولايت و مقام اعطائى به حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در اين آيه، امرى غير از امامت و اولويت در تصرف مى بود، نيازى به اين گونه دعا و درخواست عاجزانه از سوى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نمى بود و اين تضرّع و التماس به درگاه خداوند، با اين بيان كه مثلا دوست شما تنها خدا، رسول اكرم و على عليهما السلام است سازگارى ندارد.
بنابراين: اولا «ولى» به صورت مشترك معنوى وضع شده است و هر چند درباره مصاديق مختلف به كار مى رود، امّا معنا در همه آن ها يكى است و آن «اولويت در تصرف» است.
ثانياً با توجه به قرائن موجود در آيه و نيز بر اساس سنّت و روايات پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله، معناى «ولى» در آيه ولايت همان اولويت در تصرف و مقام امامت است.
در اين ميان اهل تسنّن، به جهت سستى استدلالاتشان در نفى معناى «ولى» در آيه، به اشكال تراشى و زياد كردن اشكال ها پرداخته اند و چنان چه معناى «ولى» در آيه حقيقتاً غير از امامت و اولويت در تصرف مى بود، يكى از پايه هاى سه گانه استدلال شيعه فرو مى ريخت و ديگر نيازى به طرح اشكال هاى متعدد ديگر نبود. امّا اهل تسنّن از استوارى هر سه پايه استدلال آگاهند و صرفاً روحيه حق گريزى آنان موجب اشكال تراشى مى گردد. در ادامه ضمن يادآورى اشكال هاى مطرح شده ديگر، به آن ها پاسخ خواهيم داد.
1 . السنن الكبرى (نسائى): 5 / 45 و 130; فضائل الصحابة (نسائى): 15; خصائص اميرالمؤمنين (نسائى): 93; المستدرك على الصحيحين: 3 / 109; المعجم الكبير: 5 / 166; تاريخ مدينة دمشق: 42 / 219; جامع الأحاديث: 35 / 43 / ش 37810; كنز العمّال: 1 / 187 / 944 و 13 / 104 / ش 36340; تفسير الآلوسي: 6 / 194; البداية والنهاية : 5 / 228; المناقب (خوارزمى): 154; السيرة النبويّة (ابن كثير): 4 / 416; أنساب الأشراف: 110 / ش 47; كتاب السنة (ابن أبى عاصم): 630 / ح 1555.
2 . المستدرك على الصحيحين: 3 / 109.
3 . تفسير النيسابوري: 2 / 17.
4 . ر.ك: نفحات الأزهار: 9 / 58، به نقل از السراج المنير في شرح الجامع الصغير: 1 / 320.
5 . سوره احزاب: آيه 6.
6 . المعجم الكبير: 22 / 135; أسد الغابة : 4 / 681; مجمع الزوائد: 9 / 109; معرفة الصحابه: 19 / 55; فيض القدير شرح الجامع الصغير: 4 / 471; جامع الأحاديث: 16 / 272 / ش 16760; كنز العمّال: 11 / 612 / ش 32961; مناقب علي بن أبي طالب عليه السلام وما نزل من القرآن في علي عليه السّلام: 119.
7 . تفسير البغوي: 3 / 508.
8 . الوجيز في تفسير الكتاب العزيز: 555.
9 . تفسير البيضاوي: 4 / 225.
10 . ر.ك: الكشّاف عن حقائق غوامض التنزيل: 3 / 251; تفسير الواحدي: 2 / 858 . هم چنين ر.ك: تفسير الطبري: 21 / 146; تفسير الثعلبي: 8 / 8 .
11 . غرائب القرآن ورغائب الفرقان: 5 / 447.
12 . سوره طه: آيه 25 ـ 32.
13 . سوره القصص: آيه 35.
14 . سوره مائده: آيه 55.
15 . تفسير الرازي: 12 / 26; تفسير الثعلبي: 4 / 80 ـ 81 .