آيه دوم: «أُولو الأَمر»
(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا الله وَأَطيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ);1
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و صاحبان امر خود را نيز اطاعت كنيد.
اين آيه شريفه به آيه «اولو الامر» معروف و يكى از دليل هاى محكم قرآنى بر لزوم عصمت است. برخى از دليل هاى قرآنى ضمن معرفى شخص معصوم، معناى عصمت را نيز مشخص مى كند. به عبارت ديگر هم در صدد تعيين كبرا است و هم در صدد تعيين مصداق آن كبرا. برخى ديگر تنها خود عصمت را با قطع نظر از مصداق بيان مى كنند.
اگر در ذيل اين آيه رواياتى را كه به معرفى «اولو الامر» پرداخته اند مطرح كنيم،2بحث در هر دو جهت تمام مى شود، يعنى هم بحث كبروى عصمت تمام است و هم افراد و مصاديقى كه معصوم هستند معرفى مى شوند; امّا چون بحث ما عموميّت دارد و طرف بحث عموم اهل سنّت هستند و روايات ما نيز قابل پذيرش آنان نيست; به همين جهت ناچاريم كه فقط به بررسى جنبه عصمت در آيه شريفه پرداخته و از پرداختن به مصاديق آن خوددارى كنيم.
كلمه «اطيعوا» كه به صيغه امر آمده به طور قطع دلالت بر وجوب دارد، چرا كه مستحب دانستن اطاعت خدا و رسول بى معناست. ليكن بايد توجه داشت كه اطاعت از خدا و رسول به حكم عقل لازم است، از همين رو اين گونه اوامر مولوى نيستند، بلكه ارشاد به حكم عقلند.
به هر حال امر خداوند به اطاعت مطلق از هر كسى، چه مولوى باشد و چه ارشادى، بر لزوم و وجوب اطاعت از او دلالت دارد. خداوند در اين آيه به اطاعت مطلق و بى قيد و شرط از رسول امر كرده است.3
يعنى اطاعت از خداوند متعال و فرستاده اش مقيد به زمان و يا مكان معينى نيست و از همه جهات اطلاق دارد. اطاعت از اولو الامر نيز همين طور است. پس براساس اين آيه بايد به عصمت «اولو الأمر» ملتزم شويم، چرا كه اگر «ولى امر» از روى سهو، خطا و نسيان به معصيت امر كند; مثلاً بگويد اين خمر را بنوشيد بايد از او اطاعت كنيم، در حالى كه نوشيدن آن از سوى خداوند نهى شده است، در نتيجه عدم عصمت اولو الامر به اجتماع نقيضين منجر مى شود و اجتماع نقيضين نيز محال است. به عبارتى واضح تر خداوند از يك سو به اطاعت مطلق از «اولو الامر» دستور داده است و آنان نيز به شرب خمر امر مى كنند. در واقع اين خداوند است كه به شرب خمر امر كرده است و از سوى ديگر خداى تعالى از شرب خمر نهى فرموده است، در نتيجه اين همان تناقض آشكار است و چنين تناقضى باطل است، از همين رو بايد پذيرفت كه «اولو الامر» لزوماً بايد معصوم باشند و بر خلاف دستور خدا حكمى ندهند.
با اين بيان «ولى امر» به حرام فرمان نمى دهد و سهو، خطا و نسيان بر او عارض نمى گردد.
فخر رازى كه در فلسفه، كلام، تفسير و علم اصول مهارت خاصّى دارد و اهل سنّت او را امام المفسّرين مى دانند، در تفسير خود به دلالت آيه بر عصمت «اولو الامر» اقرار مى كند.4 هر چند نيازى به اعتراف او نيست و هر كسى كه مقدمات و مبادى ادبيات و عقائد را آموخته باشد به راحتى مى تواند اين حقيقت را از آيه استظهار كند.
مبانى امامت ـ شرايط امام
پس آيه شريفه بر عصمت اولوالامر دلالت دارد. از سوى ديگر همه اهل سنّت به اتفاق معترفند كه ابوبكر معصوم نيست و كسى كه معصوم نباشد، بالتبع اولوالامر نيز نخواهد بود.
1 . سوره نساء: آيه 59.
2 . در ذيل اين آيه از معصوم روايت شده است: «هم اولوالأمر الذين أمر الله بطاعتهم»; اهل بيت عليهم السلام مصداق اولوالأمر هستند ]همان ها[ كه خداوند ]مردم را[ به اطاعت از ايشان امر كرده است; ر.ك: تفسير البرهان: 2 / 113; وسائل الشيعه: 27 / 67; بحار الانوار: 23 / 293.
3 . اطاعت از پدر و مادر بنا به آيه شريفه (وَبِالْوالِدَيْنِ إِحْسانًا) واجب است، چرا كه اطاعت اوامر و نواهى پدر و مادر از مصاديق احسان و مهربانى به آن هاست; اما اطاعت از آن ها اطلاق ندارد، بلكه مقيّد است به اين كه آن ها امر به حرام نكرده باشند. به عبارت ديگر، به نص صريح قرآن كه اطاعت پدر و مادر تا آن جا وجوب دارد كه امر به حرام نكرده باشند، از اين رو (وَإِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما); اگر پدر و مادر، تو را بر شرك به خدا كه آن را به حق نمى دانى وادار كنند در اين صورت ديگر آن ها را اطاعت مكن.
اگر اطاعت از پدر و مادر اطلاق داشت بايد معتقد به عصمت آن ها مى شديم.
4 . گفتنى است كه اشاره به بيان فخررازى به جهت قانع كردن اهل سنّت و كسانى كه پيرو فخررازى هستند، آورده شده است. وى در ذيل اين آيه مى نويسد: «الآية دالة على أن الأنبياء عليهم السلام معصومون عن المعاصي والذنوب لأنّها دلّت على وجوب طاعتهم مطلقا، فلو أتوا بمعصية لوجب علينا الإقتداء بهم في تلك المعصية فتصير تلك المعصية واجبة علينا، وكونها معصية يوجب كونها محرمة علينا، فيلزم توارد الإيجاب والتحريم على الشيء الواحد وإنه محال»; تفسير الرازي: 10 / 161.