وجوب محبّت مطلق بيان گر افضليت، افضليت نيز مستلزم امامت
چنان كه گذشت، براساس آيه مودّت، محبت و مودّت اميرالمؤمنين عليه السلام به صورت مطلق واجب شده است. پس هركس كه خداوند محبتش را به طور مطلق واجب كرده باشد، به يقين محبوب ترين خلق خواهد بود و آن كه نزد خدا و رسولش محبوب تر باشد، به تحقيق افضل خلق است و آن كه بافضليت تر از همه باشد، مسلّماً امام خواهد بود; از اين رو اميرالمؤمنين على عليه السلام پس از رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم امام است.
در تبيين مدّعا مى گوييم: لزوم محبت و مودّت اميرالمؤمنين عليه السلام به روشنى از آيه استفاده مى شود. هم چنين اين حقيقت كه اميرالمؤمنين محبوب ترين فرد نزد خدا و رسول خدا است از آيه قابل برداشت است، ضمن اين كه شواهد محكمى نيز بر اين امر دلالت دارند; از جمله حديث «طير مشوى».
براساس اين حديث، مرغ بريانى به حضرت رسول اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم اهدا شد و رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم پيش از تناول آن دعا كردند و از خداى متعال چنين خواستند:
أللّهمّ ائتني بأحبّ خلقك إليك;
خداوندا، محبوب ترين خلق نزد خودت را پيش من بفرست.
در نهايت اميرالمؤمنين عليه السلام خدمت آن حضرت رسيد و آن مرغ را با هم تناول كردند.1 اين حديث را بسيارى از صحابه نقل كرده اند، از جمله:
1ـ اميرالمؤمنين(عليه السلام);
2ـ عبدالله بن عباس;
3ـ ابوسعيد خدرى;
4ـ سفينة;
5ـ ابوالطفيل عامر بن واثلة;
6ـ أنس بن مالك;
7ـ سعد بن ابى وقاص;
8ـ عمرو بن عاص;
9ـ أبومزارم، يعلى بن مرّة;
10ـ جابر بن عبدالله انصارى;
11ـ ابو رافع;
12ـ حبشى بن جنادة.
هم چنين ده ها تن از تابعين اين حديث را روايت كرده اند و در هر دوره اى از عالمان بزرگ و مشهور به نقل آن پرداخته اند، عالمانى هم چون:
1. أبوحنيفه، پيشواى مذهب حنفى;
2. أحمد بن حنبل، پيشواى حنبلى ها;
3. ابوحاتم رازى;
4. ابوعيسى ترمذى;
5. ابوبكر بزّار;
6. ابوعبدالرحمان نسائى;
7. ابوالحسن دارقطنى;
8. ابوعبدالله حاكم حسكانى;
9. ابوبكر ابن مردويه;
10. ابونعيم اصفهانى;
11. ابوبكر بيهقى;
12. ابوعمر ابن عبدالبرّ;
13. ابومحمّد بغوى;
14. ابوالحسن عبدرى;
15. ابوالقاسم ابن عساكر;
16. ابن حجر عسقلانى;
17. جلال الدين سيوطى.
بنابراين حديث «طير» كه در صدور آن ترديدى نيست، به روشنى و صراحت دلالت بر اين دارد كه اميرالمؤمنين عليه السلام محبوب ترينِ خلق نزد خدا و رسول اوست.
هم چنين علاوه بر وضوح افضليت محبوب ترين خلق نزد خدا، شواهدى نيز بر اعتراف سنيان بر اين حقيقت وجود دارد كه از آن جمله مى توان به موارد زير اشاره نمود:
1. كلامى كه قسطلانى و ابن حجر مكى از ولى الدين بن عراقى نقل كرده اند كه گفت:
المحبّة الدينيّة لازمة للأفضلية، فمن كان أفضل، كانت محبّتنا الدينية له أكثر;2
محبت دينى مستلزم افضليت است; پس هركه با فضليت تر باشد، محبت دينى ما به او بيشتر خواهد بود.
2. نظر فخررازى در تفسير آيه شريفه: (قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللهُ).3 وى درباره معناى محبت خداوند در ذيل آيه مى نويسد:
المراد من محبّة الله تعالى له، إعطاؤه الثواب;4
مراد از محبت خداى تعالى به او، اعطاى ثواب از سوى خداوند به وى است.
روشن است كه بيشترين ثواب مخصوص محبوب ترين كس است در نزد خداوند و آن كه ثواب بيشترى نصيبش گردد، قطعاً بافضيلت تر است.
3. پاسخ ابن تيميه به استدلال علاّمه حلّى رحمه الله: پيشتر استدلال علاّمه حلّى رحمه الله بر امامت اميرالمؤمنين را عليه السلام را با استناد به آيه مودّت مطرح كرديم. ايشان مى گويد:
غير عليّ عليه السّلام من الصحابة الثلاثة لا تجب مودته، فيكون علي عليه السّلام أفضل، فيكون هو الإمام;5
غير از على عليه السلام، مودّت هيچ يك از صحابه و آن سه نفر واجب نيست; از اين رو على افضل است و او امام خواهد بود.
ابن تيميه در مقابل اين استدلال مى گويد:
والمقصود أنّ قوله: «وغير عليّ من الثلاثة لا تجب مودّته» كلام باطل عند الجمهور، بل مودّة هؤلاء أوجب عند أهل السنّة من مودّة علىّ، لأنّ وجوب المودّة على مقدار الفضل، فكلّ من كان أفضل كانت مودّته أكمل;6
مقصود از سخن علامه حلى كه مى گويد: «وغير از على مودّت هيچ يك از آن سه نفر واجب نيست» نزد جمهور سنيان سخن باطلى است، بلكه مودّت آن سه نفر نزد اهل سنت واجب تر از مودّت على است; زيرا وجوب مودّت به ميزان افضليت است، پس هركه افضل باشد، مودتش كامل تر است.
اين كلام از كور باطنى ابن تيميه حكايت دارد; زيرا وجوب مودّت اميرالمؤمنين عليه السلام مستند به كلام خداوند است. اما ابن تيميه و امثال وى در مخالفت آشكار با كلام خدا و بر اساس هواى نفس خويش، مودّت ديگران را واجب تر از مودّت كسى مى داند كه خداوند مودّتش را واجب فرموده است. به هر روى صرف نظر از اين كور باطنى، آن چه مهم است اعتراف ابن تيميه به رابطه ميان مودّت و افضليت است.
لزوم امامت افضل نيز حكم روشن عقل است و بسيارى از عالمان بزرگ و مشهور اهل تسنن در برابر اين حكم عقل مجبور به تسليم شده و به آن پرداخته اند. جرجانى درباره شوراى شش نفره اى كه عمر تشكيل داد و اين كه چرا وى اين شش نفر را برگزيد و ديگران را داخل نكرد، مى گويد:
وإنّما جعلها شورى بينهم، لأنّه رآهم أفضل ممّن عداهم، وأنّه لا يصحّ للإمامة غيرهم;7
او شورايى را ميان آنان قرار داد، چرا كه آن ها را از ديگران افضل مى ديد و غير ايشان براى امامت صلاحيت نداشتند.
محبّ الدين طبرى نيز چنين اظهار نظر مى كند:
قولنا: لا ينعقد ولاية المفضول عند وجود الأفضل;8
باور ما آن است كه ولايت مفضول با وجود افضل شكل نمى گيرد.
غير از اين افراد نيز عالمانى ديگر به اين حكم عقل اذعان كرده اند، اما به جهت اطاله كلام نيازى به طرح انظار آنان نيست. پس در وجوب امامت افضل ترديدى وجود ندارد. بدين روى مرحوم خواجه نصيرالدين طوسى وجوب محبت اميرالمؤمنين عليه السلام را يكى از ادله افضليت آن حضرت مى شمارد و علاّمه حلّى در شرح كلام خواجه و در وجه نوزدهم مى نويسد:
إنّ عليّاً عليه السلام كان محبّته ومودّته واجبة، دون غيره من الصحابة، فيكون أفضل منهم. وبيان مقدّمة الأولى: أنّه كان من اُولي القربى، فتكون مودّته واجبة لقوله تعالى: (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى);9
همانا برخلاف اصحاب ديگر، محبت و مودّت على عليه السلام واجب است، از اين رو وى افضل از آنان است. بيان مقدمه يكم اين كه: همانا او از «اولوا القربى» است، در نتيجه مودتش براساس آيه شريفه (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى) واجب است.
در نتيجه با اثبات وجوب محبت اميرالمؤمنين عليه السلام، افضليت آن حضرت و با اثبات افضليتِ ايشان، امامتِ حضرتش ثابت مى گردد.
1. ر.ك: سنن الترمذي: 5 / 300 / ح 3805; المستدرك على الصحيحين: 3 / 130131 و 132; مجمع الزوائد: 9 / 126; السنن الكبرى (نسائى): 5 / 107 / ح 8398 ; خصائص أميرالمومنين عليه السلام (نسائى): 51 ; مسند أبي يعلى: 7 / 105 / ح 4052; المعجم الأوسط: 2 / 207 و منابع ديگر.
2. المواهب اللدنيّة بالمنح المحمّدية: 2 / 704; الصواعق المحرقة: 1 / 187. هم چنين ر.ك: المجالس الوعظيّة في شرح أحاديث خير البريّة صلّى الله عليه وآله وسلّم: 2 / 169; سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي: 1 / 417; لوامع الأنوار البهيّة: 2 / 356.
3. سوره آل عمران: آيه 31.
4. تفسير الرازي: 8 / 19.
5. منهاج الكرامة: 122.
6. منهاج السنة: 7 / 77.
7. المواقف: 3 / 622; شرح المواقف: 8 / 365.
8. الرياض النضرة: 1 / 101.
9. كشف المراد في شرح تجريد الإعتقاد: 418.