نصوص حديث
بررسى تفصيلىِ رواياتِ نزول آيه تبليغ درباره اميرالمؤمنين عليه السلام، هم چون بررسى دلالت آن ها در ضمن بحث حديث غدير انجام خواهد شد، اما به عنوان نمونه، به چند حديث صحيح از كتب عامه اكتفا مى كنيم و مى كوشيم ضمن طرح هر حديث، اسانيد آن را نيز تصحيح كنيم تا از اين جهت نيز ترديدى باقى نماند.
سيوطى در درّ المنثور مى نويسد:
أخرج ابن أبي حاتم وابن مردويه وابن عساكر عن أبي سعيد الخدري قال: نزلت هذه الآية: (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ) على رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم يوم غدير خم في عليّ بن أبي طالب;1
ابن ابى حاتم، ابن مردويه و ابن عساكر از ابوسعيد خدرى آورده اند كه گفت: آيه (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ)، در روز غدير خم بر رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم و پيرامون على بن ابى طالب عليه السلام نازل شده است.
يكى از عالمانى كه سيوطى از وى نقل كرده است، ابن ابى حاتم است. وى فرزند ابوحاتم رازى و صاحب تفسير معتبرى است و عالمان رجالى او را بسيار ستوده اند. تفسير وى اخيراً چاپ شده است و عالمان سنى بر صحت آن اتفاق دارند و معتقدند كه وى در كتاب خود هيچ حديث دروغى روايت نكرده است. ذهبى درباره وى مى گويد:
العلاّمة، الحافظ، يكنّى أبا محمّد… قال أبوالحسن علي بن إبراهيم الرازي الخطيب في ترجمة عملها لابن أبي حاتم: كانرحمه اللهقد كساه الله نوراً وبهاء، يسرّ من نظر إليه…. قال أبويعلى الخليلي: أخذ أبو محمّد علم أبيه، وأبي زرعة، وكان بحراً في العلوم ومعرفة الرجال… وكان زاهداً، يعدّ من الأبدال.
قلت: له كتاب نفس في الجرح والتعديل… وله تفسير كبير… من أحسن التفاسير… وقال الرازي: … سمعت علي بن محمّد المصريونحن في جنازة ابن أبي حاتميقول: قلنسوة عبدالرحمن من السماء، وما هو بعجب، رجل منذ ثمانين سنّة على وتيرة واحدة، لم ينحرف عن الطريق. وسمعت علي بن أحمد الفرضي يقول: ما رأيت أحداً ممّن عرف عبدالرحمن ذكر عنه جهالة قط. وسمعت عباس بن أحمد يقول: بلغني أنّ أبا حاتم قال: ومن يقوى على عبادة عبدالرحمن! لا أعرف لعبد الرحمن ذنباً ;2
علامه، حافظ، كنيه اش ابو محمّد… است. ابوالحسن على بن ابراهيم رازى خطيب در شرح حالى كه براى ابن ابى حاتم نوشته است مى گويد: خداوند نور و بهائى به او داده بود كه هركس به او نگاه مى كرد شاد مى شد… ابويعلى خليلى گويد: ابومحمّد علم پدرش و ابو زرعه را اخذ كرده بود و در علوم و شناخت رجال دريا بود… وى زاهد بود و از ابدال به شمار مى رفت.
مى گويم: وى در جرح و تعديل كتاب نفيسى دارد و… داراى تفسير بزرگى از بهترين تفاسير است… رازى گويد: … به هنگام تشييع جنازه ابن ابى حاتم، شنيدم كه على بن محمّد مصرى مى گفت: كلاه عبدالرحمن از آسمان آمده بوده! و اين عجيب نيست براى مردى كه هشتاد سال روش واحدى داشت و از مسير منحرف نشد. و شنيدم على بن احمد فرضى مى گفت: نديدم احدى از كسانى كه عبدالرحمن را مى شناختند، جهالتى از وى ذكر كنند. در همين راستا شنيدم كه عباس بن احمد مى گفت: به من رسيده كه ابوحاتم گفت: چه كسى در عبادت به عبدالرحمن مى رسد، چرا كه از عبدالرحمن گناهى سراغ ندارم!
صرف نظر از ترديد جدّى در تجليل و ذكر اين گونه فضائل براى ابن ابى حاتم، آن چه اهميت دارد، اتفاق همه سنيان بر توثيق اوست تا آن جا كه ابن تيميه نيز وى را راست گو و تفسيرش را مورد اعتماد معرفى كرده و مى گويد:
من الكتب التي يرجع إليها في النقل… ولا رووا ما قلنا فيه أنّه موضوع باتفاق أهل النقل من أئمة أهل التفسير، الذين ينقلونها بالأسانيد المعروفة، كتفسير ابن جريج… وابن أبي حاتم وأبي بكر المنذر وغيرهم من العلماء الأكابر، الذين لهم في الإسلام لسان صدق، وتفاسيرهم متضمنة للمنقولات التي يعتمد عليها في التفسير ;3
از كتاب هايى كه در نقل به آن مراجعه مى شود ]تفسير ابن ابى حاتم است[ … و وى آن چه را كه ما قائليم كه به اتفاق اهل نقل جعلى است روايت نمى كند. از پيشوايان اهل تفسير كه به اسانيد معروف آن را نقل مى كنند، مانند تفسير ابن جريج… ، ابن ابى حاتم، ابوبكر منذر و غير ايشان از عالمان بزرگ كه زبان راست گويى در اسلام دارند و تفاسيرشان در بردارنده منقولاتى است كه در تفسير به آن ها اعتماد مى شود.
سيوطى نيز مدعى است كه ابن ابى حاتم ملتزم بوده تا صحيح ترين رواياتى را كه در تفسير آيات وارد شده است، نقل كند.4 وى درباره عدم نقل ابن ابى حاتم از سدّى مى نويسد:
وتفسير السدّي… ولم يورد منه ابن أبي حاتم شيئاً، لأنّه التزم أن يخرج أصحّ ما ورد;5
ابن ابى حاتم از تفسير سدى چيزى نياورده است; چرا كه وى ملتزم است صحيح ترين روايات را بياورد.
همين ادعا در مقام مناظره و الزام سنيان به پذيرش احاديث منقول از ابن ابى حاتم كافى است.
بر اين اساس مى توان گفت از نظر سنيان و حتى متعصبانى هم چون ابن تيميه، روايتى كه ابن ابى حاتم در ذيل آيه تبليغ آورده است، صحيح ترين روايتى است كه در اين باره وارد شده است و اين روايت به روشنى بيان مى كند كه آيه تبليغ در روز غدير خم و درباره اميرالمؤمنين عليه السلام نازل شده است.
در درالمنثور روايت ديگرى از ابن مردويه نقل شده است. سيوطى مى نويسد:
وأخرج ابن مردويه عن ابن مسعود، قال كنّا نقرأ على عهد رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم: (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ) أنّ عليّاً مولى المؤمنين (وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ);6
ابن مردويه از ابن مسعود نقل كرده است كه گفت: ما در عصر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم ]آيه تبليغ را اين گونه[ قرائت مى كرديم كه: «اى رسول آن چه را از سوى پروردگارت بر تو نازل شد تبليغ كن كه على مولاى مؤمنان است و اگر چنين نكنى، رسالت او را نرسانده اى و خداوند تو را از ]فتنه و شر[ مردم حفظ مى كند».
اين روايت بسيار عجيبى است كه در برخى ديگر از مصادر تفسيرى و غيرتفسيرى اهل سنت آمده7 و از اختلاف قرآن موجود با آن چه كه در عهد رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم بوده، حكايت دارد. اگر اين اختلاف مربوط به تفسير قرآن باشد، در اين صورت سنيان بايد به اين پرسش پاسخ دهند كه اگر تفسير در عهد رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم جايز بوده، از چه رو حاكمان پس از ايشان تفسير قرآن را ممنوع كردند؟
و يا اين كه آيا تفسير به كلى ممنوع شده است، يا تفاسيرى از اين قبيل را ممنوع كردند تا حقيقت براى آيندگان مخفى بماند؟
اما برخى اين گونه اختلاف ها را از مصاديق اختلاف در قراءات مى دانند كه در صورت پذيرش اين قول، بايد پاسخ در خورى هم براى اين پرسش فراهم آورند كه چرا از ميان قراءات مختلف، قرائت خاصى برگزيده شده است؟ ابن مسعود در اعتراض به عثمان همين پرسش را مطرح مى كند. ابن عبدالبرّ در الإستيعاب مى نويسد:
وروى الأعمش، عن شقيق أبي وائل قال: لمّا أمر عثمان في المصاحف بما أمر، قام عبدالله بن مسعود خطيباً فقال: أيأمروني أن أقرأ القرآن على قراءة زيد بن ثابت! والذي نفسي بيده، لقد أخذت من فيّ رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم سبعين سورة، وإنّ زيد بن ثابت لذو ذؤابة يلعب به الغلمان… .
قال شقيق: فقعدت في الحلق، فيها أصحاب رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم، فما سمعت أحداً أنكر ذلك عليه ولاردّ ما قال;8
اعمش از ابو وائل شقيق روايت كرد كه گفت: وقتى عثمان درباره مصحف ها دستور خود را صادر كرد، عبدالله بن مسعود برخاست و خطبه خواند و گفت: آيا به من دستور مى دهيد كه قرآن را براساس قرائت زيد بن ثابت بخوانم؟ سوگند به آن كه جانم به دست اوست! به تحقيق از دهان رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم هفتاد سوره اخذ كردم به هنگامى كه زيد بن ثابت ]كودك بود و[ گيسوانى داشت كه كودكان با آن بازى مى كردند… .
شقيق گويد: من در حلقه هايى كه اصحاب رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم حضور داشتند نشستم، اما نشنيدم كه احدى اين سخنان را منكر شود و گفتار ابن مسعود را رد كند.
درباره جمع آورى قرآن و رفتار عثمان با صاحبان مصاحف، مباحث و سؤالات فراوانى وجود دارد كه خارج از بحث ما است.9 اما صرف نظر از اين پرسش هاى بى پاسخ، آن چه اهميت دارد صراحت حديث ابن مردويه در نزول آيه تبليغ درباره ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام است.
ثعلبى نيز روايت نزول آيه تبليغ درباره اميرالمؤمنين عليه السلام را از حضرت امام باقر عليه السلام، ابن عباس و براء بن عازب نقل مى كند. وى مى نويسد:
وقال أبو جعفر محمّد بن علي: معناه: بلّغ ما أنزل إليك في فضل عليّ بن أبي طالب، فلمّا نزلت الآية أخذ عليه السلام بيد علي، فقال: «من كنت مولاه فعليّ مولاه»;10
ابو جعفر محمّد بن على عليهما السلام فرمود: معناى آيه اين است: آن چه درباره فضل على بن ابى طالب عليهما السلام بر تو نازل شده ابلاغ كن. پس چون آيه نازل شد، پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: «هر كه من مولاى اويم، پس على مولاى اوست».
وى در ادامه مى نويسد:
أبوالقاسم يعقوب بن أحمد السري، أبوبكر بن محمّد بن عبدالله بن محمّد، أبو مسلم إبراهيم بن عبدالله الكعبي، الحجّاج بن منهال، حماد، عن علي بن زيد، عن عدي بن ثابت، عن البراء، قال: لمّا نزلنا مع رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم في حجة الوداع كنّا بغدير خم، فنادى إنّ الصلاة جامعة، وكسح لرسول الله عليه الصلاة والسلام تحت شجرتين وأخذ بيد عليّ، فقال: «ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم»؟ قالوا: بلى يا رسول الله، قال: «ألست أولى بكلّ مؤمن من نفسه»؟ قالوا: بلى يا رسول الله، قال: «هذا مولى من أنا مولاه، أللّهم وال من والاه وعاد من عاداه».
قال: فلقيه عمر فقال: هنيئاً لك يابن أبي طالب، أصبحت وأمسيت مولى كلّ مؤمن ومؤمنة;11
ابوالقاسم يعقوب بن احمد سرى، از ابوبكر بن محمّد بن عبدالله بن محمّد، از ابومسلم ابراهيم بن عبدالله كعبى، از حجّاج بن منهال، از حمّاد، از على بن زيد، از عدى بن ثابت، از براء ]بن عازب[ خبر داد كه: هنگامى كه با رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم در حجة الوداع فرود آمديم، در غدير خم بوديم كه ندا دادند «إنّ الصلاة جامعة» ]يعنى توجه عمومى[ و براى رسول خدا عليه وآله الصلاة والسلام زير دو درخت را تميز كردند، آن گاه دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: «آيا من نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر نيستم؟» گفتند: آرى، اى رسول خدا. فرمود: «آيا من از هر مؤمنى نسبت به خودش سزاوارتر نيستم؟» گفتند: بله اى رسول خدا. فرمود: «اين ]يعنى على عليه السلام[ مولاى كسى است كه من مولاى اويم. خدا يا هركس كه او را دوست داشت، دوست دار او باش و هر كس با او دشمنى ورزيد، دشمن باش».
راوى گويد: عمر به على عليه السلام رسيد و گفت: بر تو مبارك باد اى پسر ابوطالب! صبح و شام كردى در حالى كه مولاى هر مؤمن و مؤمنه اى گشتى!
و در روايت ديگرى مى نويسد:
روى أبو محمّد عبدالله بن محمّد القايني، نا أبوالحسن محمّد بن عثمان النصيبي، نا أبوبكر محمّد بن الحسن السبيعي، نا علي بن محمّد الدّهان والحسين بن إبراهيم الجصاص قالا: نا الحسين بن الحكم، نا الحسن بن الحسين بن حيان، عن الكلبي، عن أبي صالح، عن ابن عباس في قوله (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ)، قال: نزلت في علي رضي الله عنه. أمر النبي صلّى الله عليه وآله وسلّم أن يبلّغ فيه، فأخذ عليه السلام بيد علي وقال: «من كنت مولاه فعليّ مولاه، ألّلهم وال من والاه وعاد من عاداه»;12
ابومحمّد عبدالله بن محمّد قاينى، از ابوالحسن محمّد بن عثمان نصيبى، از ابوبكر محمّد بن حسن سبيعى، از على بن محمّد دهّان و حسين بن ابراهيم جصّاص نقل شد كه گفتند: حسين بن حكم، از حسن بن حسين بن حيان، از كلبى، از ابوصالح، از ابن عباس خبر دادند كه درباره آيه (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ) گفت: اين آيه درباره على عليه السلام نازل شده است. پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم مأمور شد كه آن را درباره على عليه السلام ابلاغ كند، آن گاه دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: «هركه من مولاى اويم، پس على مولاى اوست. خدايا، هركس كه او را دوست داشت، دوست دار او باش و هر كس كه با او دشمنى ورزيد، دشمن باش».
روايت اخير، روايت حسين بن حكم حبرى است كه ثعلبى در تفسير خود آورده است. اين روايت را به همين سند آورده و سند آن را تصحيح خواهيم كرد.
حاكم حسكانى نيز در شواهد التنزيل مى نويسد:
عن ابن عباس و جابر بن عبدالله قالا: أمر الله محمّداً أن ينصب عليّاً للناس ليخبرهم بولايته، فتخوّف رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم أن يقولوا حابا ابن عمه، وأن يطعنوا في ذلك عليه، فأوحى الله إليه: (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ) الآية. فقام رسول الله بولايته يوم غدير خم;13
از ابن عباس و جابر بن عبدالله انصارى نقل شده كه گفتند: خداوند به محمّد صلّى الله عليه وآله وسلّم دستور داد كه على عليه السلام را براى ]امامت و سرپرستى امور[ مردم منصوب فرموده و خبر ولايت او را به مردم برساند. رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم خوف اين را داشت كه مردم در اين باره به ايشان طعنه زنند و بگويند: ]ولايت را[ به پسر عمويش هديه كرده است، از اين رو خداوند به او وحى كرده و فرمود: (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ). پس رسول خدا به جهت ]اعلان[ ولايت او در روز غدير برخاست.
فخر رازى نيز در ذيل آيه تبليغ مى نويسد:
نزلت الآية في فضل علي بن أبي طالب عليه السلام، ولمّا نزلت هذه الآية، أخذ بيده وقال: «من كنت مولاه، فعلّي مولاه، ألّلهم وال من والاه وعاد من عاداه»، فلقيه عمر فقال: هنيئاً لك يابن أبي طالب، أصبحت مولاي ومولى كلّ مؤمن ومؤمنة. وهو قول ابن عباس والبراء بن عازب ومحمّد بن علي;14
آيه در فضيلت على بن ابى طالب عليه السلام نازل شده است و هنگامى كه اين آيه نازل شد، پيامبر دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: «هر كه من مولاى اويم،
على مولاى است. خداوندا، هركس كه او را دوست داشت، دوست دار او باش و با هر كس كه با او دشمنى ورزيد، دشمن باش». آن گاه عمر با او ملاقات كرد و گفت: اى پسر ابوطالب، بر تو مبارك باد! صبح كردى در حالى كه مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمن هستى.
اين قول ابن عباس، براء بن عازب و محمّد بن على ]يعنى حضرت امام باقرعليه السلام [است.
موقعيت و جايگاه فخررازى در ميان اهل تسنن روشن است و نيازى به معرفى او نيست.
عينى حنفى نيز در شرح صحيح بخارى، از كتاب التفسير و در ذيل آيه تبليغ مى نويسد:
أي هذا باب في قوله تعالى (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ) الآية، ذكر الواحدي من حديث الحسن بن محمّد، قال: حدثنا علي بن عباس، عن الأعمش وأبي الحجاف،15 عن عطية، عن أبي سعيد، قال نزلت هذه الآية: (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ) يوم غدير خم في عليّ بن أبي طالب رضي الله تعالى عنه;16
يعنى اين باب درباره آيه (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ) است. واحدى از حديث حسن بن محمّد ياد كرده كه گفت: على بن عباس، از اعمش و ابوحجاف، از عطيه، از ابوسعيد نقل كردند كه گفت: آيه (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ) در روز غدير خم و در شأن على بن ابى طالب عليهما السلام نازل شده است.
وى هم چنين مى نويسد:
قال أبو جعفر محمّد بن علي بن حسين: معناه (بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ)في فضل علي بن أبى طالب رضي الله تعالى عنه. فلمّا نزلت هذه الآية، أخذ بيد عليّ وقال: «من كنت مولاه فعليّ مولاه»;17
ابوجعفر محمّد بن على بن حسين عليهم السلام فرمود: معناى آيه چنين است: آن چه را از سوى پروردگارت در فضيلت على بن ابى طالب رضى الله تعالى عنه نازل شده است برسان. از اين رو هنگامى كه اين آيه نازل شد، پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: «هر كه من مولاى اويم، پس على مولاى اوست».
عينى مورد وثوق و اعتماد اهل سنت است. درباره وى نوشته اند:
محمود بن أحمد بن موسى بن أحمد بن حسين بن يوسف بن محمود العنتابي الحنفي، العلاّمة، قاضي القضاة، بدر الدين العيني… ونشأ وتفقه، واشتغل بالفقه وبرع ومهر… وكان إماماً، عالماً، علاّمة… وله مصنفات كثيرة منها: شرح البخاري;18
قاضى القضات بدرالدين محمود بن احمد بن موسى بن احمد بن حسين بن يوسف بن محمود عنتابى حنفى، علاّمه عينى… در غتاب متولد شد، رشد يافت و فقيه گرديد و مشغول فقه شد و در آن خبره و استاد بود. وى پيشوايى عالم و علامه بود… تصنيفات فراوانى دارد كه از جمله آن ها شرح بخارى است.
1. الدرّ المنثور: 2 / 298. اين همان روايت واحدى است كه ضمن طرح آن، به تصحيح سندش نيز خواهيم پرداخت.
2. سير أعلام النبلاء: 13 / 263265 / ش 129.
3. منهاج السنة: 7 / 126.
4. ر.ك: اللآلي المصنوعة في الأحاديث الموضوعة: 1 / 19.
5. الإتقان في علوم القرآن: 2 / 497 / ش 6392.
6. الدرّالمنثور: 2 / 298.
7. ر.ك: فتح القدير: 2/60; مناقب علي بن أبي طالب عليه السلام و مانزل من القرآن في علي عليه السلام: 239; تفسير الآلوسي: 6/193.
8. الإستيعاب: 3/993. هم چنين ر.ك: الطبقات الكبرى: 2/343344; المعجم الكبير: 9/7376; الآحاد والمثاني: 4 / 88 / ش 20502051 و منابع ديگر.
9. براى اطّلاع بيشتر از اين موضوع ر.ك: التحقيق في نفي التحريف، نوشته نگارنده اين سطور.
10. تفسير الثعلبي: 4 / 92. هم چنين ر.ك: عمدة القاري: 18 / 206.
11. همان. هم چنين ر.ك: المصنف (ابن أبي شيبة): 7 / 503 / ش 55 ; كنزالعمّال: 13 / 133134 / ش 36420; تاريخ الإسلام: 3 / 632633; البداية والنهاية: 5 / 229; المناقب (خوارزمي): 155156 / ش 183; السيرة النبوية (ابن كثير): 4 / 417.
12. همان.
13. شواهد التنزيل: 1 / 256 / ش 249.
14. تفسير الرازي: 12 / 4950 .
15. كنيه صحيح وى «ابوالجحّاف» است.
16. عمدة القاري: 18 / 206.
17. همان.
18. بغية الوعاة: 2 / 275 / ش 1967.