محمّد بن جرير طبرى
در همين راستا طبرى نيز در تفسير خود به چند روايت در اين باره اشاره كرده است. وى مى نويسد:
1. عن أبي الديلم قال: لمّا جيء بعليّ بن الحسين رضي الله عنهما أسيراً، فأقيم على درج دمشق، قام رجل من أهل الشام فقال: الحمدلله الذي قتلكم واستأصلكم، وقطع قرني الفتنة. فقال له عليّ بن الحسين رضي الله عنه: «أ قرأت القرآن»؟ قال: نعم، قال: «أ قرأت آل حم»؟ قال: قرأت القرآن ولم أقرأ آل حم. قال: «ما قرأت (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى)»؟ قال: وإنّكم لأنتم هم؟ قال: «نعم»;1
از أبو ديلم نقل شده كه گفت: وقتى على بن الحسين عليهما السلام را به اسارت بردند و بر بلنداى دمشق قرار گرفت. مردى از اهل شام برخاست و گفت: حمد خداى راست كه شما را كشت و ريشه كن كرد و شاخ فتنه را بريد! حضرت على بن الحسين عليهما السلام به وى فرمود: «آيا قرآن خوانده اى؟» گفت: بله. حضرت فرمود: «آيا «آل حم» را خوانده اى»؟ گفت: قرآن خوانده ام، اما «آل حم» را قرائت نكرده ام. حضرت فرمود: «آيا اين آيه را قرائت نكرده اى: (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى)»؟ آن مرد گفت: آيا مراد آيه، شما هستيد؟ حضرت فرمودند: «بله».
هر چند اهل سنّت حضرت امام سجاد عليه السلام را به عنوان امام معصوم قبول ندارند، اما با ديدى حداقلى، ايشان را به عنوان يكى از عالمان بزرگ امّت و تابعين به شمار مى آورند. براساس اين حديث، حضرت امام سجاد عليه السلام براى معرفى خود به آيه مودّت استناد و استشهاد كرده و خويشتن را مصداق «ذوي القربى» معرفى مى كنند.
ابو حيّان نيز اين روايت را بدون هيچ مناقشه و خدشه اى در سند، به ارسال مسلّم روايت كرده است.2
2. حدثنا أبو كريب قال: ثنا مالك بن إسماعيل، قال: ثنا عبدالسلام، قال: ثنا يزيد بن أبي زياد، عن مقسم، عن ابن عباس، قال: قالت الأنصار: فعلنا وفعلنا، فكأنّهم فخروا، فقال ابن عباس، أو العباس، شكّ عبدالسلام: لنا الفضل عليكم، فبلغ ذلك رسول الله صلّى الله عليه ]وآله[ وسلّم، فأتاهم في مجالسهم، فقال: «يا معشر الأنصار، ألم تكونوا أذلّة فأعزّكم الله بي؟» قالوا: بلى يا رسول الله. قال: «ألم تكونوا ضلاّلاً فهداكم الله بي؟». قالوا: بلى يا رسول الله. قال: «أفلا تجيبوني»؟ قالوا: ما نقول يا رسول الله؟ قال: «ألا تقولون: ألم يخرجك قومك فآويناك، أو لم يكذّبوك فصدقناك، أو لم يخذلوك فنصرناك؟». قال: فما زال يقول حتى جثوا على الركب، وقالوا: أموالنا وما في أيدينا لله ولرسوله، قال: فنزلت: (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى);3
ابو كريب، از مالك بن اسماعيل، از عبدالسلام، از يزيد بن ابى زياد، از مقسم، از ابن عباس روايت كرد كه انصار پيرامون قربى گفتند: ما ]براى رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم [چنين و چنان كرديم، گويا مى خواستند فخر فروشى كنند كه ابن عباس يا عباس، (شك از
جانب عبدالسلام است، كه يكى از اين دو) به انصار گفتند: ما بر شما برترى داريم. اين خبر به رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم رسيد، آن گاه پيامبر به مجلس آن ها آمدند و فرمودند: «اى گروه انصار، آيا شما خوار نبوديد، سپس خداوند به واسطه من به شما عزّت عطا كرد؟» گفتند: آرى اى رسول خدا. پيامبر فرمود: «آيا شما گمراه نبوديد و خداوند به واسطه من شما را هدايت كرد؟» گفتند: بله اى رسول خدا. پيامبر فرمود: «آيا پاسخ مرا نمى دهيد؟» گفتند: اى رسول خدا، چه بگوئيم؟ فرمود: «آيا در پاسخ نمى گوئيد قومت تو را ]از شهر خود[ بيرون كردند و ما شما را پناه داديم؟ آيا آنان تو را تكذيب نكردند و ما تصديق كرديم؟ آيا آن ها تو را وانگذاشتند و ما يارى كرديم؟» پيامبر همين طور به فرمايشات خود ادامه داد تا اين كه انصار دو زانو نشسته و عرض كردند: دارائى ها و هر آن چه در مالكيت ماست از آن خدا و رسول اوست. در اين هنگام اين آيه نازل شد كه: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى».
3. حدثني يعقوب، قال: ثنا مروان، عن يحيى بن كثير، عن أبي العالية، عن سعيد بن جبير، في قوله: (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى)قال: هي قربى رسول الله صلّى الله عليه ]وآله[ وسلّم;4
يعقوب، از مروان، از يحيى بن كثير، از ابوالعاليه، از سعيد بن جبير نقل كرد كه درباره آيه مودّت گفت: مراد از «ذوي القربى»، خويشاوندان رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم هستند.
4. حدّثني محمّد بن عمارة الأسدي ومحمّد بن خلف قالا: ثنا عبيدالله، قال: أخبرنا إسرائيل، عن أبي إسحاق، قال: سألت عمرو بن شعيب عن قول الله عزّوجل: (قل لا أسألكم عليه اجراً إلاّ المودّة في القربى) قال: قربى النبيّ صلّى الله عليه ]وآله [وسلّم;5
محمّد بن عماره اسدى و محمّد بن خلف، از عبيدالله، از اسرائيل، از ابواسحاق نقل كردند كه ابواسحاق گفت: از عمرو بن شعيب درباره آيه شريفه: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى» پرسيدم. گفت: ]منظور[ نزديكان
پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم است.
با توجه به روايت هايى كه ذكر شد، دو مصداق براى «ذوي القربى» معين شد:
نخست تمامى خويشاوندان پيامبر كه اين قول به سعيد بن جبير منتسب است، و ديگرى افراد مشخص و معينى از خويشاوندان پيامبر; يعنى اميرالمؤمنين، حضرت فاطمه زهرا و دو اولاد ايشان عليهم السلام. اين قول به روايات صريحى از رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم مستند است.
پيش از طرح احاديث ديگر، تذكر به اين نكته ضرورى است كه اقوال درباره مصداق «قربى» در آيه مودّت به همين دو قول منحصر نيست و حق ستيزان چنان كه در دلالت آيه ولايت، آيه تطهير، آيه مباهله و آيات ديگر خدشه كرده اند، درباره آيه مودّت نيز وجوه نامربوط مختلفى را مطرح ساخته اند تا حقيقت هم چنان در غبار شبهات مخفى بماند. در اين راستا برخى واژه «قربى» را در آيه به معناى مصدرىِ آن اخذ كرده و گفته اند مراد از «قربى»، نزديكى و اقتراب به خداوند است; يعنى اجر رسالت پيامبر كارهايى است كه مسلمانان را به خدا نزديك تر مى كند!6
برخى ديگر نيز قائل شده اند كه اجر رسالت، مودتِ هر يك از مسلمانان با نزديكان خويش است، يعنى هر چند كه «قربى» در آيه به معناى نزديكان است نه به معناى اقتراب و نزديك شدن، اما مراد نزديكان مى تواند هر يك از مسلمانان باشد نه فقط نزديكان رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم!7
اما بى اساس بودن اين گفته ها هويدا و روشن است; زيراچنان كه ديديمبراساس روايات معتبر در منابع اهل سنّت، از سويى «قربى» در آيه مودّت به معناى خويشاوندان است و هرگز معناى مصدرى (يعنى اقتراب) مورد نظر آيه نمى باشد، و از سويى ديگر مصداق آن نزديكان پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم هستند، نه خويشاوندان هر مسلمان. اين دو نكته وجه اشتراك تمام رواياتى بود كه پيشتر مطرح شد. اما بر اساس رواياتى كه از قول رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم نقل شد، مصداق قربى، افراد معين و مشخصى از نزديكان پيامبر است، نه تمامى خويشاوندان ايشان.
براساس روايتى كه هيثم، از ابو سعيد بن كليب شاشى نقل مى كند، براى يك عرب باديه نشين اين سؤال پيش مى آيد كه آيا مراد از «مودّة في القربى» مودّت هر يك از مسلمانان درباره نزديكان خويش است، و يا منظور مودّت با نزديكان رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم است؟
در اين روايت پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم تصريح مى كند كه مودّت با نزديكان ايشان به عنوان اجر رسالت قرار داده شده است. شاشى در مسند خود آورده است:
حدّثنا الحسن بن علي بن عفان، نا محمّد بن خالد، عن يحيى بن ثعلبة الأنصاري، عن عاصم بن أبي النجود، عن زر، عن عبدالله قال: كنّا مع رسول الله صلّى الله عليه ]وآله[ وسلّم في مسير، فهتف به أعرابي بصوت جهوري: يا محمّد، فقال رسول الله صلّى الله عليه ]وآله[ وسلّم: «يا هناه». فقال: يا محمّد، ما تقول في رجل يحب القوم ولم يعمل بعملهم؟ قال: «المرء مع من أحب». قال: يا محمّد، إلى من تدعو؟ قال: «إلى شهادة أن لا إله إلاّ الله، وأنّي رسول الله، وإقام الصلاة، وإيتاء الزكاة، وصوم رمضان، وحجّ البيت». قال: فهل تطلب على هذا أجراً؟ قال: «لا، إلاّ المودّة في القربى». قال: أقربائي يا محمّد أم قرباؤك؟ قال: «بل قربائي». قال: هات يدك حتى أبايعك، فلا خير فيمن يودّك ولا يودّ قرباك;8
حسن بن على بن عفان، از محمّد بن خالد، از يحيى بن ثعلبه انصارى، از عاصم بن ابى نجود، از زر، از عبدالله روايت كرد كه در راهى با رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم همراه بوديم كه يك اعرابى (= عرب باديه نشين) با صداى بلند فرياد زد: اى محمّد! رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: «چه مى گويى؟» اعرابى گفت: اى محمّد، نظرت درباره مردى كه قومى را دوست دارد، اما عملش با اعمال آنان سازگار نيست چيست؟ پيامبر فرمود: «انسان با آن كس كه او را دوست دارد همراه مى شود». اعرابى گفت: اى محمّد، تو ما را به چه كسى مى خوانى؟ پيامبر فرمود: «به شهادت اين ]حقيقت [كه خدايى به جز «الله» نيست و من رسول خدا هستم و نيز به اقامه نماز، پرداخت زكات، روزه ماه رمضان و حج خانه خدا». اعرابى گفت: آيا در برابر اين دعوت اجرى نيز مى طلبى؟ پيامبر فرمود: «نه، جز مودّت درباره نزديكان». اعرابى گفت: ]منظور شما از «قربى»[ نزديكان من است يا نزديكان خودت؟ پيامبر فرمود: «البته كه نزديكان خودم». اعرابى گفت: دست خود را پيش آر تا با تو بيعت كنم، خيرى نيست در كسى كه به شما مودّت داشته باشد، اما به نزديكان شما مودّت نكند.
طبرانى نيز در همين باره مى نويسد:
حدّثنا محمّد بن عبدالله الحضرمي، ثنا محمّد بن الإستثناء، ثنا حسين الأشقر، ثنا نصير بن زياد، عن عثمان أبي اليقظان، عن سعيد ابن جبير، عن ابن عباس قال: قالت الأنصار فيما بينهم لو جمعنا لرسول الله صلّى الله عليه ]وآله[ وسلّم مالا فبسط يده لا يحول بينه وبين أحد، فأتوا رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم، فقالوا: يا رسول الله، إنّا أردنا أن نجمع لك من أموالنا، فأنزل الله عزّوجلّ (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى)فخرجوا مختلفين، فقال بعضهم: ألم تروا إلى ما قال رسول الله صلّى الله عليه ]وآله [وسلّم؟ وقال بعضهم: إنّما قال هذا لنقاتل عن أهل بيته وننصرهم… ;9
محمّد بن عبدالله حضرمى، از محمّد بن إستثناء، از حسين أشقر، از نصير بن زياد، از ابويقظان عثمان، از سعيد بن جبير، از ابن عباس روايت كرد كه انصار در بين خود مى گفتند: اگر براى رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم مالى جمع كنيم تا دست ايشان باز باشد، ميان او و كسى جدايى نمى افتد. پس به خدمت رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم رفتند و عرضه داشتند: اى رسول خدا، ما قصد كرده ايم كه از اموال خود مقدارى براى شما جمع كنيم. آن گاه خداى عزّوجلّ ]در پاسخ به قصد آنان[ اين آيه را نازل كرد كه: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى». پس آنان از نزد رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم خارج شدند در حالى كه باهم اختلاف داشتند. برخى گفتند: آيا نمى بينيد كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم چه فرمود؟ و برخى گفتند: ايشان اين سخن را فرمود كه ما در حمايت از اهل بيت او بجنگيم و آنان را يارى رسانيم… .10
حاكم نيشابورى نيز مى نويسد:
حدثنا أبو محمّد الحسن بن محمّد بن يحيى بن أخي طاهر العقيقي الحسني، ثنا إسماعيل بن محمّد بن إسحاق بن جعفر بن محمّد بن عليّ بن الحسين، حدثني عميّ عليّ بن جعفر بن محمّد، حدثني الحسين بن زيد، عن عمر بن عليّ، عن أبيه عليّ بن الحسين، قال: خطب الحسن بن عليّ الناس حين قتل عليّ، فحمد الله وأثنى عليه، ثمّ قال: «لقد قبض في هذه الليلة رجل لا يسبقه الأوّلون بعمل ولا يدركه الآخرون، وقد كان
رسول الله صلّى الله عليه ]وآله[ وسلّم يعطيه رايته، فيقاتل وجبريل عن يمينه وميكائيل عن يساره فما يرجع حتّى يفتح الله عليه، وما ترك على أهل الأرض صفراء ولا بيضاء إلاّ سبعمائة درهم فضلت من عطاياه أراد أن يبتاع بها خادماً لأهله». ثمّ قال: «أيّها الناس، من عرفني فقد عرفني ومن لم يعرفني فأنا الحسن بن علي وأنا ابن النبىّ وأنا ابن الوصي، وأنا ابن البشير، وأنا ابن النذير، وأنا ابن الداعي إلى الله بإذنه، وأنا ابن السراج المنير، وأنا من أهل البيت الذي كان جبريل ينزل إلينا ويصعد من عندنا، وأنا من أهل البيت الذي أذهب الله عنهم الرجس وطهّرهم تطهيراً، وأنا من أهل البيت الذي افترض الله مودّتهم على كلّ مسلم، فقال تبارك وتعالى لنبيّه صلّى الله عليه وآله وسلّم: (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فيها حُسْنًا)فاقتراف الحسنة مودّتنا أهل البيت;11
ابو محمّد حسن بن محمّد عقيقى حسنى، از اسماعيل بن محمّد بن اسحاق بن جعفر بن محمّد بن على بن حسين عليهم السلام، از عموى خود على بن جعفر بن محمّد، از حسين بن زيد، از عمر بن على، از پدرش على بن حسين روايت كرد كه گفت: حسن بن على عليهما السلام به هنگام شهادت على عليه السلام خطبه خواند، آن گاه خدا را حمد و ثنا گفت و فرمود: «به يقين در اين شب مردى رحلت كرده كه هيچ يك از پيشينيان در عمل از او سبقت نگرفته و آيندگان به او نخواهند رسيد. همانا رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم پرچم خويش را به او عطا فرمود، پس در جنگ ها جبرئيل در سمت راست و ميكائيل در سمت چپ او مى جنگيدند و او باز نمى گشت تا اين كه خدا به واسطه ايشان گشايش و فتح حاصل مى فرمود. و هيچ ]سكه[ زرد و سفيدى از خود به جا نگذاشته جز هفتصد درهم كه از بخشش هاى ايشان باقى مانده است كه مى خواست با آن براى خانواده خود خادمى استخدام كند». سپس فرمود: «اى مردم، هر كه مرا مى شناسد و هر كه مرا نمى شناسد بداند كه من حسن بن على هستم. من پسر نبى شما و پسر وصى ]پيامبرتان[ هستم و پسر بشارت دهنده و انذار كننده ام. من فرزند كسى هستم كه به اذن خدا به سوى او دعوت مى فرمود. من فرزند سراج منيرم. من از اهل بيتى هستم كه جبرئيل به سوى ما نازل مى شود و از نزد ما بالا مى رود. من از اهل بيتى هستم كه خداوند ناپاكى را از ايشان دور ساخته و آنان را كاملا پاك گردانيده است. من از اهل بيتى هستم كه خداوند مودّتشان را بر همه مسلمانان واجب ساخته است، آن گاه كه خداى تبارك و تعالى به پيامبرش صلّى الله عليه وآله وسلّم فرموده است: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فيها حُسْنًا». پس نيكى كردن همان مودّت به ما اهل بيت است.
اين خطبه بسيار با اهميت است و مطالب و معارف مهمى را در بر دارد. خطبه فوق در منابع و متون فراوانى نقل شده است، اما متأسفانه تصرفاتى در آن صورت گرفته و فرازهايى از خطبه در منابع مختلف حذف شده است. به عنوان نمونه «ابو بشر دولابى» اين خطبه را به سه طريق در كتاب الذرية الطاهرة نقل مى كند.
سه طريق ابو بشر دولابى به شرح زير است:
1. أخبرني أبو القاسم كهمس بن معمر: أنّ أبا محمّد إسماعيل بن محمّد بن إسحاق بن جعفر بن محمّد بن عليّ بن حسين بن عليّ بن أبي طالب حدّثهم: حدّثني عمّي عليّ بن جعفر بن محمّد بن حسين بن زيد، عن الحسن بن زيد بن حسن بن عليّ عن أبيه، قال: خطب الحسن بن علي الناس حين قُتل عليّ… .
2. أخبرني أبو عبدالله الحسين بن عليّ بن الحسن بن عليّ بن عمر بن الحسين بن عليّ بن أبي طالب، حدّثني أبي، حدّثني حسين بن زيد، عن الحسن بن زيد بن حسنليس فيه: عن أبيه ـ، قال: خطب الحسن بن عليّ الناس… .
3. حدّثنا أحمد بن يحيى الأودي، نا إسماعيل بن أبان الورّاق، نا عمرو، عن جابر، عن أبي الطفيل، وزيد بن وهب، وعبدالله بن نجي، وعاصم بن ضمرة، عن الحسن بن عليّ، قال: لقد قُبض في هذه الليلة رجل… .12
ابوالفرج اصفهانى نيز اين خطبه را با اسانيد مختلف نقل كرده است. وى در مقاتل الطالبيين مى نويسد:
حدّثني أحمد بن عيسى العجلي، قال: حدّثنا حسين بن نصر، قال: حدّثنا زيد بن المعذل، عن يحيى بن شعيب، عن أبي مخنف، قال: حدّثني أشعث ابن سوار، عن أبي إسحاق السبيعي، عن سعيد بن رويم.
وحدّثني عليّ بن إسحاق المخرمي وأحمد بن الجعد، قالا: حدّثنا عبدالله ابن عمر مشكدانة، قال: حدّثنا وكيع، عن إسرائيل، عن أبي إسحاق، عن عمرو بن حبشي.
وحدّثني عليّ بن إسحاق، قال: حدّثنا عبدالله بن عمر، قال: حدّثنا عمران بن عيينة، عن الأشعث عن أبي إسحاق، موقوفاً.
وحدّثني محمّد بن الحسين الخثعمي، قال: حدّثنا عبّاد بن يعقوب، قال: حدّثنا عمرو بن ثابت، عن أبي إسحاق، عن هبيرة بن بريم، قال:
قال عمرو بن ثابت: كنت أختلف إلى أبي إسحاق السبيعي سنة، أسأله عن خطبة الحسن بن علي، فلا يحدّثني بها، فدخلت إليه في يوم شات وهو في الشمس وعليه برنسه كأنّه غول، فقال لي: من أنت؟ فأخبرته، فبكى وقال: كيف أبوك؟ كيف أهلك؟ قلت: صالحون. قال: في أيّ شيء تردّد منذ سنة؟ قلت: في خطبة الحسن بن عليّ بعد وفاة أبيه.
قال: حدّثني هبيرة بن بريم، وحدّثني محمّد بن محمّد الباغندي ومحمّد بن حمدان الصيدلاني، قالا: حدّثنا إسماعيل بن محمّد العلوي، قال: حدّثني عمّي عليّ بن جعفر بن محمّد، عن الحسين بن زيد بن عليّ بن الحسين بن زيد بن الحسن، عن أبيه، دخل حديث بعضهم في حديث بعض، والمعنى قريب، قالوا:
خطب الحسن بن عليّ بعد وفاة أميرالمؤمنين عليّ عليه السلام فقال: لقد قُبض في هذه الليلة رجل لم يسبقه الأوّلون بعمل، ولا يدركه الآخِرون بعمل، ولقد كان يجاهد مع رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم فيقيه بنفسه، ولقد كان يوجّهه برايته فيكتنفه جبرئيل عن يمينه، وميكائيل عن يساره، فلا يرجع حتّى يفتح الله عليه، ولقد توفّي في هذه الليلة التي عُرج فيها بعيسى بن مريم، ولقد توفّي فيها يوشع بن نون وصيّ موسى، وما خلّف صفراء ولا بيضاء إلاّ سبعمائة درهم بقيت من عطائه أراد أنْ يبتاع بها خادماً لأهله.
ثمّ خنقته العبرة، فبكى وبكى الناس معه.
ثمّ قال: أيّها الناس! من عرفني فقد عرفني، ومن لم يعرفني فأنا الحسن بن محمّد صلّى الله عليه وآله وسلّم، أنا ابن البشير، أنا ابن النذير، أنا ابن الداعي إلى الله عزّوجلّ بإذنه، وأنا ابن السراج المنير، وأنا من أهل البيت الّذين أذهب الله عنهم الرجس وطهّرهم تطهيراً، والّذين افترض الله مودّتهم في كتابه إذ يقول: (ومن يقترف حسنةً نزد له فيها حُسناً) فاقتراف الحسنة مودّتنا أهل البيت.
قال أبو مخنف عن رجاله: ثمّ قام ابن عبّاس بين يديه فدعا الناس إلى بيعته، فاستجابوا له وقالوا: ما أحبّه إلينا وأحقّه بالخلافة; فبايعوه ثمّ نزل عن المنبر;13
احمد بن عيسى عجلى، از حسين بن نصر، از زيد بن معذل، از يحيى بن شعيب، از ابومخنف، از أشعث بن سوار، از ابو اسحاق سبيعى، از سعيد بن رويم اين روايت را نقل كرده اند.
هم چنين على بن اسحاق مخرمى و احمد بن جعد، از عبدالله بن عمر مشكدانه، از وكيع، از اسرائيل، از ابو اسحاق، از عمرو بن حبشى روايت كرد.
هم چنين به طريقى ديگر على بن اسحاق، از عبدالله بن عمر، از عمران بن عيينه، از اشعث بن ابى اسحاق.
و هم چنين محمّد بن حسين خثعمى، از عبّاد بن يعقوب، از عمرو بن ثابت، از ابواسحاق، از هبيرة بن بريم روايت كرد كه عمرو بن ثابت گفت: من در سالى نزد ابواسحاق سبيعى رفت و آمد مى كردم و درباره خطبه حسن بن على عليهما السلام از او مى پرسيدم، اما آن را براى من نقل نمى كرد. اما در يك روز سرد زمستانى بر او وارد شدم در حالى كه او در آفتاب ايستاده بود و كلاه بر سر داشت … به من گفت: تو كه هستى؟ خودم را معرفى كردم. او گريه كرد و گفت: پدر و خانواده ات در چه حالى هستند؟ گفتم خوبند. گفت: امسال در ارتباط با چه مسأله اى پيش من مى آمدى؟ گفتم درباره خطبه حسن بن على عليهما السلام كه پس از رحلت پدرش صلوات الله وسلامه عليه ايراد كرد.
گفت هبيرة بن بريم، از محمّد بن محمّد باغندى و محمّد بن حمدان صيدلانى (و اين دو)، از اسماعيل بن محمّد علوى روايت كردند كه گفت: عمويم على بن جعفر بن محمّد، از حسين بن زيد بن على بن حسين بن زيد بن حسن، از پدرشحديث برخى از اينان با حديث برخى ديگر آميخته شده، اما معنا به هم نزديك استگفتند: حسن بن على عليهما السلام پس از شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام خطبه خواند و فرمود: «به تحقيق در اين شب مردى رحلت كرده كه هيچ يك از پيشينيان بر او سبقت نگرفته و هيچ يك از آيندگان در عمل به او نخواهند رسيد. به راستى او همراه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم جهاد كرده و با جان خويش از ايشان محافظت مى نمود. پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم او را با پرچم خويش فرستاد، در حالى كه جبرئيل از راست و ميكائيل از چپ از ايشان محافظت مى كردند و او باز نمى گشت تا اين كه خداوند بر او گشايش حاصل كند. به تحقيق او در اين شب رحلت فرمود كه عيسى در آن عروج كرد و يوشع بن نون وصىّ موسى در اين روز رحلت كرد. ايشان رحلت كرد در حالى كه هيچ سكه زرد و سفيدى (دينار و درهمى) از خود باقى نگذاشت، هفتصد درهم كه از بخشش هاى ايشان اضافه مانده بود و مى خواست با آن براى خانواده اش خادمى استخدام كند».
سپس بغض كرد و گريست و مردم به همراه ايشان گريستند.
آن گاه فرمود: «اى مردم! هر كه مرا مى شناسد كه مى شناسد و هر كه مرا نمى شناسد بداند كه من حسن فرزند محمّد صلّى الله عليه وآله وسلّم هستم. من پسر بشارت دهنده (به رحمت خدا) و ترساننده (از عذاب او) هستم. من فرزند كسى هستم كه به اذن خداوند بندگان را به سوى او فرا مى خواند. من پسر چراغ فروزان (هدايت) هستم و از اهل بيتى هستم كه خداوند هرگونه ناپاكى را از آنان دور ساخته و ايشان را كاملا پاك گردانيده است. ]من از اهل بيتى هستم كه[ خداوند در كتاب خود مودتشان را واجب كرده است، آن جا كه مى فرمايد: «وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فيها حُسْنًا»، پس منظور از انجام نيكى، مودّت ما اهل بيت است».
ابو مخنف ]به نقل[ از برخى رجال خويش مى گويد: سپس ابن عباس از نزد آن حضرت برخاست و مردم را به بيعت با ايشان فرا خواند و مردم به دعوت او پاسخ مثبت دادند و گفتند: هيچ كس نزد ما محبوب تر از او نيست و او براى خلافت شايستگى دارد; پس با ايشان بيعت كردند و سپس آن حضرت از منبر پايين آمد.
دو نكته مى توان از اين روايت استفاده نمود:
نكته يكم: براساس اين روايت، امام مجتبى عليه السلام مودّت اهل بيت عليهم السلام را همان حسنه اى دانسته اند كه خداوند به واسطه آن، اعمال نيك بندگان را مضاعف مى سازد. در تفاسير اهل سنت نيز بر اين معنا تأكيد شده است. با توجه به اين نكته، مى توان روايت شريف «حبّ عليّ حسنة لا تضرّ معها سيئتة»14را تفسير اين آيه دانست; زيرا روشن است كه اگر خداوند اراده فرمايد كه كارهاى نيك بندگان مؤمن خود را مضاعف سازد و درجات آنان را بالا برد، هيچ گناه و سيئه اى نمى تواند در برابر حسنات مضاعف شده مقاومت كند.
نكته دوم: نكته دومى كه از اين روايت استفاده مى شود، اقدام ابن عباس جهت اخذ بيعت از مردم براى امام حسن عليه السلام است كه خود شاهدى بر بطلان روايت طاووس از ابن عباس است كه ابن عباس در آن، به ابن جبير نسبت عجله در تفسير آيه مودّت داده است.
شيخ مفيد رحمه الله نيز به سند خود، خطبه امام حسن صلوات الله وسلامه عليه را همين گونه نقل كرده است.15
با رجوع به منابع اهل سنت، اين خطبه را مى توان در كتاب هايى هم چون: مسند احمد،16 فضائل الصحابة،17 معجم الكبير،18 تاريخ طبرى،19 مستدرك حاكم،20الكامل في التاريخ،21 مجمع الزوائد،22 السنن الكبرى،23 خصائص نسائى،24 الثقات ابن حبّان،25 تاريخ مدينة دمشق،26 البداية والنهايه،27 تاريخ الإسلام ذهبى،28 طبقات ابن سعد،29 كنزالعمّال30 و منابع ديگر31 مشاهده نمود. اما با مطالعه دقيق عبارات اين منابع و مقايسه آنان با يكديگر، به خوبى مى توان ميزان امانت دارى و علاقه محدّثان اهل سنت مبنى بر حفظ و نقل احاديث پيرامون اهل بيت عليهم السلام را دريافت!
به هرروى، چنان كه در روايت فوق مى بينيم، حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام خود را مصداق قربى و اهل بيت رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم دانسته اند.
1. تفسير الطبري: 25 / 33 / ح 23698. هم چنين ر.ك: تفسير الثعلبي: 8 / 311; تفسير ابن كثير: 4 / 121; الدرّالمنثور: 6 / 7; تفسير الآلوسي: 25 / 31.
2. تفسير البحر المحيط: 7 / 494. هم چنين ر.ك: المحرّر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز: 5 / 34.
3. تفسير الطبري: 25 / 3334 / ح 23699. هم چنين ر.ك: تفسير ابن أبي حاتم: 3277 / ح 18476; تفسير الثعلبي: 8 / 312313; تفسير ابن كثير: 4 / 121; الدرّالمنثور: 6 / 6; الكشّاف عن حقائق التنزيل: 3 / 467.
4. همان: 25 / 34 / ح 23700.
5. همان: ح 23701.
6. اين معنا از حسن بصرى نقل شده است; ر.ك: تفسير الرازي: 27 / 165; زاد المسير: 7 / 79; عمدة القاري: 19 / 157; المعجم الكبير: 11 / 75; تفسير الثعلبى: 8 / 310.
7. اين وجه را نيز مفسّران اهل سنّت نقل كرده اند، امّا به جهت بى اساس بودن و شدّت ضعف، به آن اعتنايى نكرده اند! كه در آينده به اين انظار خواهيم پرداخت.
8. المسند الكبير (شاشى): 2 / 188 / ح 607.
9. المعجم الكبير: 12 / 2627; المعجم الأوسط: 6 / 49. هم چنين ر.ك: مجمع الزوائد: 7 / 103; الدرّالمنثور: 6 / 6; مناقب علي بن أبي طالب عليه السلام وما نزل من القرآن في علي عليه السلام: 317 / ح 525.
10. يكى از عهدهاى پيامبر با انصار اين بود كه آنان همان گونه كه از زن و فرزند خويش محافظت مى كنند، از اهل بيت رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم نيز حمايت و دفاع كنند; از اين رو حضرت صديقه كبرا سلام الله عليها در جريان غصب خلافت و مصادره فدك، خطاب به انصار مى فرمايد: معشر البقية، وأعضاد الملة، وحضنة الإسلام، ماهذه الغميزة في حقي، والسنة عن ظلامتي، أما كان رسول الله أمر بحفظ المرء في ولده؟ … أبني قيلة، اهتضم تراث أبي وأنتم بمرأى ومسمع! تلبسكم الدعوة، ويشملكم الجبن، وفيكم العدة والعدد، ولكم الدار والجنن، وأنتم نخبة الله التي امتحن، ونحلته التي انتحل، وخيرته التي انتخب لنا أهل البيت; اى يادگاران زمان پيامبر، و اى ياوران دين و پناه دهندگان اسلام! اين چه سستى است در يارى من و چه ضعفى است در كمك به من و چه كوتاهى است درباره حق من و چه خوابى است كه در ظلم به من شما را فرا گرفته است؟! آيا رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم پدرم نمى فرمود: «حرمت هر كسى را نسبت به فرزندانش بايد نگاه داشت»؟… اى پسران قَيْلَه! در ارث پدرم به من ظلم شود، در حالى كه شما حال مرا مى بينيد و صداى مرا مى شنويد! نداى نصرت طلبى من به شما مى رسد، ترس شما را فراگرفته؟! و اين در حالى است كه شما تداركات و افراد ]براى دفاع از من [داريد و شما بوديد كه جا و پناه داديد و شما كسانى هستيد كه به عنوان برگزيده و منتخب خدا براى ما اهل بيت انتخاب شده ايد; دلائل النبوة: 120; شرح نهج البلاغة: 16 / 215216 با كمى اختلاف در برخى عبارات.
11. المستدرك على الصحيحين: 3 / 172. هم چنين ر.ك: السنن الكبرى (نسائي): 5 / 112 / ح 8408; خصائص اميرالمؤمنين (نسائي): 61; شرح نهج البلاغة: 16 / 30; تاريخ مدينة دمشق: 42/581 ; تاريخ اليعقوبي: 2 / 213.
12. الذرية الطاهرة النبوية: 109 / ش 114 و 111 / ش 115 و 117.
13. مقاتل الطالبيين: 3233.
14. كشف الغمّة: 1 / 92 (به نقل از فردوس الأخبار ديلمى); ينابيع المودّة: 1 / 375 / ش 16 (به نقل از خوارزمى) و 2 / 75 / ش 54 (به نقل از ديلمى); النصائح الكافية: 94; نهج الإيمان: 449.
15. الإرشاد: 2 / 79.
16. مسند أحمد: 1 / 199200.
17. فضائل الصحابة: 2 / 600 / ش 1026.
18. المعجم الكبير: 3 / 7981 ، شماره هاى 27172725.
19. تاريخ الطبري: 4 / 120121.
20. المستدرك على الصحيحين: 3 / 172.
21. الكامل في التاريخ: 3 / 400401.
22. مجمع الزوائد: 9 / 146.
23. السنن الكبرى: 5 / 112 / ش 8408.
24. خصائص أميرالمؤمنين عليه السلام: 61.
25. الثقات: 303304.
26. تاريخ مدينة دمشق: 42 / 579 و 581 .
27. البداية والنهايه: 7 / 368.
28. تاريخ الإسلام: 3 / 652.
29. الطبقات الكبرى: 3 / 3839.
30. كنزالعمّال: 13 / 192193 / ش 3657436575.
31. تاريخ اليعقوبي: 2 / 232; الإكمال في أسماء الرجال: 43; صحيح ابن حبان: 15 / 1383; شرح نهج البلاغة: 16 / 30.